RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
Alternative content به ابجد مقصر 430+541 عمر ابوبکر = 971 ظالم به دست می آید به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 قاتلی 541 مرگ کافر 541 به ابجدکبیر ابوبکر عمر عثمان 1202تفرقه در ادیانه اسلامی 1202نگین ترین مردانه ملحد 1202ننگین ترین نامردان پلید 74 ابجد صغیر 74 به ابجد مردان رجس پلیدی615-541عمر ابوبکر=74 ابجد صغیر سه خلیفه 74 میباشد ان من المجرمین منتقمون74 به ابجد فتنه های دین 615-541=74 فرقه ابجدصغیرسه خلیفه 74 میباشد دین اسلام 74 فرقه شد 74 فرقه ابجد سه خلیفه میباشد (ان من المجرمین منتقمون 74) فرقه شدن دین اسلام توسط عمر22+27 ابوبکر+25 عثمان = 74=74والشجرتها الملعونه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نادان یا ملحد دینه اسلامی 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74 74منافق دین اسلام 467-541=74 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نامرده دینه اسلام 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467- 541 ابوبکر عمر= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74 شیطان گمره 615- 541 عمر و ابوبکر= 74به ابجد کفره 305-231 = 74فرقه در کفر میباشند 74 ابجد عمر 22+27 ابوبکر +25 عثمان = 74 فرقه شدن دین اسلام توسط ابوبکر وعمر و عثمان صورت گرفته 74نفرته 735-661 عثمان = 74 ابجد سه خلیفه 74 میباشد74 ان من المجرمین منتقمون74 سه خلیفه =سه خلیفه تفرقه در دین نمودند آیه قرآن به ابجد صغیر و کبیر عمر و ابوبکر و عثمان این هم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 عمر 310+231 ابوبکر +661 عثمان = 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 از تورات و انجیل و اوستا هم خواستید میآورم خیلی پروئید و نامرد آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر باید از خجالت بمیرید جواب خدا را چه خواهید داد گمراه دین310 عمر 310 منکر310نیرنگ 310بمار زنگی 310کفری310 منکر 310ابله منافقا310جاهل منافق310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310عمر 310 ابله منافقا 310وهابیه منافقی 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310 نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین310 جاهل منافق 310نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 بمار زنگی 310به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر 231 فاسق 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد 231عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق 231دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 حرامیان 310 نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان 310بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند |
نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده ولی نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده است ابجد نام شیعه 25 عدالت 25 کعبه 25 راستگوها 25 بامردها 25ره حق 25 به امرخدا 25بهترها 25 اصل حق 25 جلوه خدا 25 قرآنی 25 ومرانه 25خدایی 25 راستگوها 25 25خدایی 25مهندسی 25دکترا25 تقوا ی25 به امرخدا25 ومردان 25خدایی25با روح 25 قرآنی25 با مهدی 25باروح 25بااسلامی25با مهدی25آل الله 25والله 25 انسانیته25 باحقی 25 ره حق25 قرآنی25 در این پرده یک رشته بیکار نیست ولیکن سر رشته بر ما پدیدار نیست مپندار چرخ گردون بازیگریست سرا پرده ای اینچنین سرسریست نام شیعه 5 بار در قرآن آمده و 7 بار با ترکیباتش 7+5= 12 بار نام شیعه در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل دین یک بار هم در قرآن نیامده مرد باشید و حرف حق را بپذیرید اینقدر بدبخت و نامرد نباشید اینها دارنداز مظلومیت شیعه سوء استفاده میکنند یکی ازوهابی ها دائشی گفت خجالت بکش نام ما هم در قرآن آمده پرسیدم بفرما ما قبول میکنیم فرمود ما پیروان شیطان میباشیم و نام شیطان 22 میباشد به ابجد شیطان 22 عمر هم 22 ابابکر 22 شیطان 22 مقصر 22 دشمن اسلام 22 هذیان 22 دروغ 22 نیرنگ 22 کلک 22 کید 22مکارا 22 روباه 22بدبختی 22 بدیها بانامرد22 ۲۲کلک۲۲نیرنگ 22 بظلمت ۲۲ دوزخه22 نیرنگ۲۲لامذهب۲۲نفرت ۲2انزجار22ناخلفه 22نابحقه22 پررو۲۲خائن هست ۲۲عمر22 مقصر22بمنافقا ۲۲شرابیا ۲۲ عمر ۲۲ ابابکر۲۲ شیطان ۲۲نام ما بیشتر از نام شماست گفتم درست میفرمائید جمالتو عشق است شما خود شیطان میباشی فرمود نه من الاغ شیطانم گفتم تا شیطان الاغهایی مثل شما دارد هیچ غمی نداردكلمه شیعه نامى است كه خداى تعالى در كتاب خود آن را شريف قرار داده است و شيعه نامى است غير مختص و امرى غير مبتدع كلمه اى نيست كه به گروهى ويژه اطلاق شود و سابقه نداشته باشد، سلام بر شما باد و خداوند است كه دوستان خود را از عذاب خواركننده به سلامت مىرهاند و به عدل خود بر آنان فرمان میراند».و شیعیان خدا را بیشتر از همه موجودات دوست دارند و خدا هم عاشق شیعیان میباشد چون شیعیان فقط میتوانند دشمنان الله را خارو ذلیل کنند نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل مثل شما یک بار هم نیامده ولی نام فرشته خدا شیطان آمده پستر از شیطان نیامده پست تر از شیطان سگ بی نماز است اسم سگ و خوک آمده ولی اسم فرقه شما نیامده اسم یهود و مسیحیان آمده ولی اسم شما نیامده خداوند از آنها انتظار ندارد ولی از شما که اسم اسلام را به یدک میکشید ولی ولایت ندارید و به فرموده رسول خدا محمد (ص) هر کسی امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا میرود ولایت علی و قائم آل محمد (عج) نداشته باشی از سگ کمتری سگی که صاحبش را نشناسد عمریست
به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 دین الهی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال خداوند سال را بخاطر 5 تن و 12 امام و 14 معصوم سال را 365 روز قرار داد ضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست ضرب 5 تن در خودش ضرب 12 امام در خودش ضرب 14 معصوم در خودش جمع سه ضرب میشود365 روز سال5+6+3= 14 معصوم نام شیعه چندین بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده است خجالت بکشید تکلیف خودتان را روشن کنید ما فرزندان آدم و حواء یک پدر و مادر داریم و دینمان خدایمان هم باید یکی باشد با مولایتان مهدی(عج) عهد ببندید تا رستگار شوید به ابجدظالم 971- 430 مقصر = 541 دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541 بانامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 مجرمین بدین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 یا شیطان نادان پلیدی 541 احمق بشیاطینی 541 دشمنه اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 آل سعود 171+370 شیطان = 541 عمر ابوبکر541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 مرگ کافر 541 آفتین 541 عداوتین 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها541 آل سعود 171 +370 شیطان = 541 قاتلی 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بانامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541منافقان پلیده دین 541 با ناکس های اهله قرآن 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541بنامردان قاصب 541 مردان گمراه541 فاجران دین اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 دشمن بدین اسلام 541 مردان گمراه 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مقصرا دین الهی 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 بانامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541 به اولین قاصبان احمق پلید 541 نامردان اصلی دین 541 به ابجد آفتین 541 کافر پلید دین اسلام 541آفتین 541فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 میباشند 541احمقان فاسد دین اسلام 541 با ناکسهای اهل قرآن 541 مقصرا دین الهی 541 فاسد ترین نامرد اهل دین 541 مجرمین بدین اسلام 541مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 کافر پلید دین اسلام 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر
به ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541ملحد ها یا منافق آل سعود 541شیطان آل سعود541 مکافات 541آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی 541دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی541شیطان آلسعود 541منافق کوردلی 541 به نامرد ابله دین541مردان گمراه541 نامردان اصلی دین منافق کوردلی 541شیطان آل سعود 541شرابی ها بدیها 541ساقی شیطان 541 اهل وهابی بار علمی که ندارند روز قیامت متوجه میشوند که غرق در گمراهی بوده اند قیافه هایشان دیدنیست چه حالی به آنها دست می دهد وقتی واقعیت دین 651 -541 عمر ابوبکر= 0 11 دین الهی 110 علی 110 بوده و پشیمانی هیچ سودی ندارد به علم ریاضی قرآن به ابجد امامت 482-541 عمر ابوبکر = 59 مهدی امام کل جهان است اماما آخر دنیا = 826- 541 عمر ابوبکر=385 دین مداری الله385 آبروی دین محمدی 385فلسفه دین الله385 به ابجد امام 82+114 سوره قرآن = 196 ضرب 14 معصوم میباشد ابجد صغیر و کبیر مهدی82 امام 82 امام واقعی امام مهدی82 میباشد 82 جان نبی الله 82 پیامبر فرمود من و پدرو مادرم به فدایش الهی خاتم پیغمبران هم خود را قابل فدا شدن برای مهدیش میداند یعنی چه مقام تا چه حد است که خاتم پیغمبران لیاقت خود و پدر و مادرش را به فدا شدن برای مهدی میداند 124 هزار پیامبر آمدند خداو و پیامبر قبلی آن را انتخاب نمودند در آیه 124 بقره میفرماید به پیامبر الهی حضرت ابراهیم شما یک درجه بالاتر به مقام امامت رسیدی مقام امامت 622- 559 مقام نبوت = 23 مهدی میباشد در آیه 12 یاسین که 23 کلمه میباشد23وکل شیی احصیناه فی امام مبین این ایه 23 مهد ی23 در این آیه میفرماید امام مبین کسی میباشد که بدون وحی به امر خدا از تمام دنیا با خبر است قطرات باران و موهای سر ما چند تاس ای تاس به تمام علوم الهی واقف میباشد پیامبر فرمود هر کسی امام زمانش را نسناسد به مرگ جاهلیت خواهد مرد حروف امام زمان ابجد 14 معصوم1743+351قرآن 1994 یعنی 4+9+9+1= 23 وارث 14 معصوم امام زمان وکل شیی احصیناه فی امام مبین این ایه 23 حروف دارد ابجد امام زمان یاسین آیه 12 هم میباشد به ابجد اسلام 12نجاتبخش12 حق 12 ساعت12 قلب12اسلام12جانها 12 رگهای عصب مغز 12 رگ میباشد کعبه 12 ضلع دارد ابجد 5 تن آل عباء 583 به ابجد یا انسانیت یا583 شبکه نور 583 این عدد شریف و نورانی را از راست بخوان ابجد 5 تن آل عباء 583 این عدد را جلوی آئینه بگیر میشود 385 شیعه 385 رسول خدا فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 حرفهای حسابی385اسلام پیامبر385فقط دین اسلام 385 فرزندان اهل بیت شیعیان هستند 583یا انسانیت 583از راست بخوان ابجد 5 تن 385 براستی شیعیان قائم آل محمد بحق میباشند { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385
خداوند از کدام دین راضی میباشد به ابجد رضایت دین الهی الله 1587 - 1202 ابوبکرعمرعثمان = 385 شیعه 385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلامه بحق محمد20+26 علی =385با گنجینه ناب دینه اسلامی 385 { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = شیعه385 اسلام پیامبر 385با اسلا ناب محمد علی 385دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی 385گوهر بحق دین 385 براه دین حق 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385فلسفه دین الله385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385 شیعه 385 اسلام پیامبر
به ابجد شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385شیعه385 دین ناب الله محمد علی 385به ابجدشهید الله 385 فلسفه دین الله 385 شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385شیعه385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 با قانون الهی دین الله 385 قانون اساسی الهی 385 فلسفه دین الله 385 زنده با د دین بحق حسینی 385 شهید الله 385
پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 اسلام واقعی الله 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی 385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 حکم الهی دین الله 385 بیداریهای اسلامی 385 زنده باد دین بحق حسین 385 قانون الهی بدین الله 385 قانون اساسی الهی 385 شیعه 385 قانون بدین الهی الله 385 سربازه الهی دین 385 با راه دین الهی الله 385 با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام385قانون الله بدین الهی 385 قانون الهی بدین الله 385 اسلام پیامبر 385 سربازانه مهدی 385 فلسفه دین الله 385 قانون الهی بدین الله 385 دین ناب الله محمد علی 385به راه الهی حسین 385 قانون الهی دین الله 385 محورا دین الله385 خداوند به پیامبر وحی فرستاد و پیامبر به علی فرمود743 ان الله لا یهدی القوم الکافرون 743-202 محمد علی = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385
خداوند به پیامبر وحی فرستاد و پیامبر به علی فرمود743 ان الله لا یهدی القوم الکافرون 743-202 محمد علی = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 اسلام واقعی الله 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی 385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 حکم الهی دین الله 385 بیداریهای اسلامی 385 با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 سربازانه مهدی 385 فلسفه دین الله 385 با قانون الهی دین الله 385 دین ناب الله محمد علی 385
اهل وهابی بار علمی که ندارند روز قیامت متوجه میشوند که غرق در گمراهی بوده اند قیافه هایشان دیدنیست چه حالی به آنها دست می دهد وقتی واقعیت دین 651 -541 عمر ابوبکر= 0 11 دین الهی 110 علی 110 دین الهی 110 علی بوده و پشیمانی هیچ سودی ندارد به ابجد غدیر 1214-1202 سه خلیفه کن = 12 امام انتخاب شد به ابجد شورای دینها 587-541 ابوبکر و عمر = 46 محمد علی را انتخاب نمود دوست خدا و رسول فقط علی و محمد است به ابجد محمد 20+26 علی = 46 انتخاب درست 26+ 20محمد = 46 غدیر 26+20 محمد =46 لا اله الا الله46 علی و محمد از جانب خدا = انتخاب جانشین 1567-1202 = 365 روز سال 5+6+3= 14 معصوم
منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541
دروغگویان دین اسلام 1473-271 منافق = 1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ما مجرمان را سخت انتقام خواهیمگرفتبه ابجد خیانت امانت در قرآن به علم ابجدخیانت امانت 1553-351 قرآن = 1202 عمر ابوبکر عثمان 1202بکافران محض1202 احمق پلیدی دشمن خدا 1202 ارتش کفار 1202 بخیانت کارانابله 1473-271 منافق = 1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 اینم آیه قرآن 1202 انمن المجرمین منتقمون ما مجرمان را سخت انتقام خواهیم گرفتبهابجد خیانت امانت در قرآن به علم ابجد خیانت امانت 1553-351 قرآن = 1202عمر ابوبکر عثمان 1202 بکافران محض1202 احمق پلیدی دشمن خدا 1202 ارتش کفار1202 بخیانت کاران ابله1473 -271= 1202-بخیانتکاران ابله1473 - 271 منافق =1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 اینم آیه قرآن1202 ان من المجرمین منتقمون ما مجرمان را سخت انتقام خواهیم گرفت
به ابجدبدعت کنندگان651-110دین الهی=541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541اهله شر541دشمنه اسلامی 541عمرابوبکر 541فتنه ها541دشمنه اسلامی541مکافات541آفت کلی541 پیامبرفرمودبعدازمن فتنه هابپا خیزندبه ابجدفتنه ها541عمر ابوبکر 541 کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541 کفار پلید دین اسلام 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 ظالم 971-430 مقصر=541عمر ابوبکر541کافر پلید دین اسلام541 مکافات541آفت کلی 541دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541
نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده ولی نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده است ابجد نام شیعه 25 آل الله 25عدالت 25 کعبه 25 با مهدی 25راستگوها 25 بامردها 25ره حق 25 به امرخدا 25بهترها 25 اصل حق 25 جلوه خدا 25 قرآنی 25 ومرانه25خدایی25راستگوها 25 25خدایی25مهندسی25دکترا 25تقوا ی25 به امرخدا25 ومردان 25خدایی25با روح 25 قرآنی25 با مهدی 25باروح 25بااسلامی25با مهدی25آل الله 25والله25 انسانیته25 باحقی 25 ره حق25 قرآنی25
به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 آفتین 541 عداوتین541 قاتلی 541 مرگ کافر 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 به ابجد فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم971 - 310 عمر =661 عثمان 661 - 231 ابوبکر= 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541شیطان لعینه ها 541 لکه های ننگ شیطان 541 فتنه ها 541 به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 دشمنه اسلامی 541 حرام لغمها ملحد دین541 عامل تفرقه 926 -385شیعه = 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 با مذاهبه انحرافی اسلام 541 به ابجد ریاضی قرآن به ابجد مقصر 430+231 ابوبکر = 661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم +231 ابوبکر=1202 سه خلیفه کفر اینم آیه قرآن به ابجد شان 1202 ان من المجرمین منتقمون1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان 1202بکافران محض 1202 ارتش کفار1202 به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی541 اهله شر 541 به ابجد ستمکارترین انسان 1743- 1202 عمر ابوبکرعثمان=541 دشمنه اسلامی 541 فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 آفتین 541مرگ کافر541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها فتنه ها 541 اهله شر 541 عمر ابوبکراولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام541 کافر پلید دین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541منافقان پلیده دین 541 با ناکس های اهله قرآن 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541بنامردان قاصب 541 مردان گمراه541 فاجران دین اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 مردان گمراه 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مقصرا دین الهی 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541 به اولین قاصبان احمق پلید 541 نامردان اصلی دین 541 به ابجد آفتین 541 کافر پلید دین اسلام 541آفتین 541فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 میباشند541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزندبه ابجد فتنه ها541عمرابوبکر541دشمنه اسلامی541آفتین 541 عداوتین 541 قاتلی 541عمر ابوبکر امام صادق فرمود مردم هر چه بیشتر برای ظهور قائم آل محمد (عج) دعا کنند خداوند امر فرج را زودتر محقق خواهد نمود انشاء الله385 در دل آئینه ها 385 روی تو پیداست ولی سروری سالاری شاه عالمی مهدی(عج) 313 رمز الله 313به شاه 313 ما میخواهیم در سال 1444 هجری قمری رسما" زیبا ترین تاج شاهی را که در موزه امام رضا ساخته خواهد شد را بسازیم و رسما" سلطان عالم را معرفی کنیم سال 1444 هجری قمری سال تاج گذاری به شاه عالم مهدی تبریک بگوئیم این شاه شاه واقعی حقیقی میباشد امید وارم خداوند در همین سال امر خروج ایشان را در مشهد الرضا محقق گرداند چه کسانی امام مهدی را خیلی دوست دارندپیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر ازخانواده اهل بیت من میباشند چه کسانی حضرت مهدی را بیشتر از همه دوست دارنداول مادر بزرگوار مولایم مهدی 313 نرجس 313 رمز الله 313 ره حق 313 به شاه 313 رمز الله 313 هر سال 313 روزداریم با 52 جمعه 313+52= 365 روز سال مثل روز روشن حقانیت یاران شیعه مولاء مشخص است چه کسانی حضرت مهدی را بیشتر از همه دوست دارندیارن مهدی (عج)نفر 313+72 یاران حسین(ع) = 385 شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 فلسفه دین الله 385 بدین واقعی اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385بمومنان دین اسلام 385 شیعه 385 شیعه 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 با رنگ اسلام385 در دل آئینه ها 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 سربازانه مهدی 385گوهر بحق دین385براه دین حق385 باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله 385آبروی دین محمدی 385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385 هر سال 52 جمعه 52 +313 روز = 365 روز سال 5+6+3= 14معصوم 313+72 = 385 شیعه385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 شیعه385 را ازراست بخوان میشه583 ابجد5 تن آل عباء به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 دین الهی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 مردانی طلایی 365 روز سال 6+5+3= 14 معصوم پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 فلسفه دین الله 385 بدین واقعی اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385بمومنان دین اسلام 385 شیعه 385 شیعه 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 با رنگ اسلام385 در دل آئینه ها 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 سربازانه مهدی 385گوهر بحق دین385براه دین حق385 باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله 385آبروی دین محمدی 385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385دین حق اسلامی385دین ناب الله محمد علی 385 دین مداری الله 385 اسلام الهیه محمد علی 385شیعه میباشد لطفا از حضرت مهدی تشکر کنید پیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر از خانواده اهل بیت من میباشند چه کسانی حضرت مهدی را بیشتر از همه دوست دارند اول مادر بزرگوار مولایم مهدی 313 نرجس 313 رمز الله 313 هر سال 313 روز داریم مثل روز روشن حقانیت یاران شیعه مولاء مشخص است 313+72 یاران حسین (ع) = 385 شیعه385 دین مداری الله 385 آبروی دین محمدی 385 هر سال 52 جمعه 52 +313 روز = 365 روز سال 5+6+3= 14 معصوم 313+72 = 385 شیعه385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 شیعه385 را از راست بخوان میشه583 ابجد5 تن آل عباء ابجد 5 تن آل عباء 583 به ابجد یا انسانیت یا583 شبکه نور 583 این عدد شریف و نورانی را از راست بخوان ابجد 5 تن آل عباء 583 این عدد را جلوی آئینه بگیر میشود 385 شیعه 385 رسول خدا فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 حرفهای حسابی385اسلام پیامبر385فقط دین اسلام 385 فرزندان اهل بیت شیعیان هستند 583یا انسانیت 583از راست بخوان ابجد 5 تن 385 براستی شیعیان قائم آل محمد بحق میباشند { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385
خداوند از کدام دین راضی میباشد به ابجد رضایت دین الهی الله 1587 - 1202 ابوبکرعمرعثمان = 385 شیعه 385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلامه بحق محمد20+26 علی =385با گنجینه ناب دینه اسلامی 385 { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = شیعه385 اسلام پیامبر 385با اسلا ناب محمد علی 385دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی 385گوهر بحق دین 385 براه دین حق 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385فلسفه دین الله385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385 شیعه 385 اسلام پیامبر
به ابجد شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385شیعه385 دین ناب الله محمد علی 385به ابجدشهید الله 385 فلسفه دین الله 385 شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385شیعه385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 با قانون الهی دین الله 385 قانون اساسی الهی 385 فلسفه دین الله 385 زنده با د دین بحق حسینی 385 شهید الله 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 اسلام واقعی الله 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی 385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 حکم الهی دین الله 385 بیداریهای اسلامی 385 زنده باد دین بحق حسین 385 قانون الهی بدین الله 385 قانون اساسی الهی 385 شیعه 385 قانون بدین الهی الله 385 سربازه الهی دین 385 با راه دین الهی الله 385 با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام385قانون الله بدین الهی 385 قانون الهی بدین الله 385 اسلام پیامبر 385 سربازانه مهدی 385 فلسفه دین الله 385 قانون الهی بدین الله 385 دین ناب الله محمد علی 385به راه الهی حسین 385 قانون الهی دین الله 385 محورا دین الله385 خداوند به پیامبر وحی فرستاد و پیامبر به علی فرمود743 ان الله لا یهدی القوم الکافرون 743-202 محمد علی = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 خداوند به پیامبر وحی فرستاد و پیامبر به علی فرمود743 ان الله لا یهدی القوم الکافرون 743-202 محمد علی = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 اسلام واقعی الله 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی 385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 حکم الهی دین الله 385 بیداریهای اسلامی 385 با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 سربازانه مهدی 385 فلسفه دین الله 385 با قانون الهی دین الله 385 دین ناب الله محمد علی 385
به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 دین الهی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 مردانی طلایی 365 روز سال 6+5+3= 14 معصوم پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 فلسفه دین الله 385 بدین واقعی اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ریاضی قرآن علم ابجد فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی385گوهر بحق دین385براه دین حق385 باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله 385آبروی دین محمدی 385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385دین حق اسلامی385دین ناب الله محمد علی 385 با اسلام ناب محمد علی 385شیعه 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 آبروی دین محمدی 385شیعه میباشد پیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر از خانواده اهل بیت من میباشند چه کسانی حضرت مهدی را بیشتر از همه دوست دارند اول مادر بزرگوار مولایم مهدی 313 نرجس 313 رمز الله 313 هر سال 313 روز داریم مثل روز روشن حقانیت یاران شیعه مولاء مشخص است 313+72 یاران حسین (ع) = 385 شیعه385 هر سال 52 جمعه 52 +313 روز = 365 روز سال 5+6+3= 14 معصوم 313+72 = 385 شیعه385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 شیعه385 را از راست بخوان میشه583 ابجد5 تن آل عباء حسین128 کلید دین 128جانه جهانی 59 نبی الله128 بهای اله دینی128 اهل محمد 128 کلید دین 128 امام الهی 128 بدین های الهی 128 یا با کل دین 128 جان دینی 128سبب دین 128 اهل محمد 128 حسین 128 جان دینی 128 نبی الله128 اهل محمد 128 کلید دین 128 با جانه الله 128 با کله دینها 128 بهای اهل دینی 128 حسین128 سبب دین 128جانه جهانی128 یاگنج دین128موج دینی 128 امام الهی 128 کلید دین 128 سبب دین 128 دین آزاده الهی 128 حسین 128 جان دینی 128به ابجد دین خدا 669-541 عمر ابوبکر= 128 حسینبه ابجد دین خدا 669-541 عمر ابوبکر= 128 کلید دین 128 اهل محمد 128=حسین 128 گنجینهی 128 کلید دین 128 اهل محمد 128= 12 امام پدر برادر و فرزندان حسین میباشند رسول خدا (ص) فرمود جانشینان من از اهل بیت من و فرزندان حسین میباشند خلیفه خدا 1330-1202 سه خلیفه = 128 حسین 128کلید دین 128 امام الهی 128 دین خدا 669 - 541 عمر ابوبکر= 128 حسین 128 جانه جهانی 128 جانه دینی 128 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین128 128 اهل محمد 128 جانه دینه 128 جانشین بپیامبر669-541 عمر ابوبکر = 128 حسین نصبه خلافته الله1330-1202سه خلیفه = 128 حسین و فرزندانش از جانب خدا منصوب شدند دین آزاده الهی128 اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید «ما از کسانی هستیم که میدانیم و دشمنان ما از کسانی هستند که نمیدانند و شیعیان ما صاحبان خردند.» زبان و کلام معجزه دین اسلام را میدانند این سخن امام ششم شیعیان، امام جعفر صادق علیه السلام است که مرحوم کلینی در جلد اول کافی آن را نقل نموده است. چه کسانی امام مهدی(عج) را خیلی دوست دارند وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین 128 یاگنج دین128موج دینی 128 امام الهی 128 کلید دین 128 سبب دین 128 دین آزاده الهی 128 حسین 128 جان دینی 128 اهل محمد128کلیددین 128 ابجد امام الهی 128 کلید دین 128 حسین 128 دین 64+64 = 128 دین دین حسین 128 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین حسین128است به ابجد = دین خدا 669-541 عمر ابوبکر= 128 حسین 128 امام الهی 128 کلید دین 128 نبی الله128 اهل محمد 128 کلید دین 128 امام الهی 128 حسین 128 جان دینی 128 نبی الله128سبب دین 128 کلید دین 128 اهل محمد128 یا گنج دین 128 امام الهی 128 کلید دین128سبب دین 128جان دینی128جان دینی128اهل محمد128 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین 128حسین 128است امام الهی 128 حسین 128 خلیفه خدا 1330-1202 سه خلیفه = 128 حسین دین خدا 669 - 541 عمر ابوبکر= 128 حسین وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین128 سبب دین 128 کلید دین 128 دین آزاده الهی128 اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید قال رسوالله = انا مدینةت لعلم و علیٌ بابها" 854-541 عمر ابوبکر = 313 رمز الله 313 ره حق 313 مثل روز روشن است حقانیت مولاء قائم آل محمد و یاران مهدی 313 نفر میباشند هر سال52 جمعه با 313 روز 313+52 = 365 روز سال ابجد راه حق 26+26 علی =52 قل هو الله احد 52 هر سال 52 جمعه داریم با 313 روز = 365 روز سال رمز الله 313 بنور امیدی 313 به یار اهل مهدی313 چشم بصیرت دارند 313 نرجس 313 به نور الهی 313نورای الهی 313 بجان دینه الهی اسلامی313 با یاره الهی مهدی 313 و صیه محمد علی 313رمز الله 313 ره حق 313 جمکران 313 به مرد های الهی 313 رمز الله 313هرسال313 روز با 52 جمعه 313 +52 = 365 روز سالدوست داشتنی ترین مرد جهان قائم آل محمد(عج) است چه کسانی امام مهدی را خیلی دوست دارند یاران مهدی313 نرجس 313 رمزالله 313+72 شهید کربلاء = 385 شیعه فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام هیچ یک از فرقه های تو در آوردی در قرآن نیامده که نیامده اگر میآمد میپذیرفتم هر سال313 روز و 52 جمعه داریم 313+52=365 روز سال 6+5+3= 14 معصوم خداوند سال را 365 روز قرار داد بخاطر 5 تنو 12 امامو 14 معصوم ضرب این سه عدد هر کدام در خودش جمع سه ضرب میشود 365 روز سال یک معادله دیگر به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 علی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال هر وهابی یک معادله 365 روز سال آورد من دینش را می پذیرم اگر مرد هستید حق را بپذیرید به ابجدصغیر اسلام 12 حق 12 اسلام 12 نجاتبخش 12 اخلاق 12 اهل 12 اسلام 12 واجب 12امامن 12حق12 اسلام 12 نجاتبخش 12اهل 12 اسلام 12 پیامبر فرمود جانشینان من از اهل بیت من و فرزندان حسین میباشند پیامبراعظم صلوات الله علیه فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی385 اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید هر وهابی توانست 12 خط ابجد زیبا 20محمد 20 بنویسدبدرجه شیعه مفتخر میگردد اینجانب از زبان مولایم مهدی به درجه یاعلی مدد رسیدم این درست نیست آدم از مولایش دور باشدو دائم برای دوریش اشک بریزد و غصه بخورد تنهایی و بی کسی مولاء علی را یاد آور میگردد بنابه نقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه آيات زيادي (بيش از سيصد آيه) درباره ولايت علي(ع) و فضائل و مناقب آن حضرت در قرآن كريم آمده است در اينجا فقط به نقل چند مورد از كتب معتبره اهلسنّت اشاره مينمائيم: 1 - آيه تبليغ: ابو اسحاق ثعلبي در تفسير خود و طبري در كتاب الولايْ و ابن صبّاغ مالكي و همچنين ديگران نوشته اند كه آيه تبليغ يعني آيه 67 سوره مائده «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»
درباره علي(ع) نازل شد و رسول خدا(ص) دست علي(ع) را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتَ مَولاهُ فَعَلِيُّ مَوْلاهُ اَللَّهُمَّ و الِ مَنْ والاهُ...{1}»
2 - آيه ولايت: عموم مفسّرين و محدّثين مانند فخر رازي و نيشابوري و زمخشري و ديگران از ابن عباس و ابوذر و سايرين نقل كرده اند
كه روزي سائلي در مسجد از مردم سؤال نمود و كسي چيزي به او نداد علي(ع) كه مشغول نمار و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره به سائل نمود
و سائل متوجه شد و آمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آيه 55 سوره مائده «اًِّنّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ امَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلوَْ و يُؤتُونَ الزَّكوَْ وَ هُمْ راكِعُون»
نازل گشت يعني ولي و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنيني هستند كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.
در آن حال رسول اكرم(ص) از سائل پرسيد: آيا كسي به تو چيزي داد؟ سائل ضمن اشاره به علي(ع) عرض كرد: اين انگشتر را او به من داد{2}/ برو ای گدای مسکین دره خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گداء را برو ای کافر دون بزن آتشی براآن در که برون شده پیمبر عمر و ابوبکر درب خانه عصمت دختر پیامبر را به آتش کشیدندو موجب شهادت حضرت زهراء کوثر قرآن و فرزند چهار ماه او شدند و علی را دست بسته به زور به مسجد کشاندند برای گرفتن بیعت زوری لعنت خدا بر ابوبکرو عمر قاصب پیامبر فرمود بعداز من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 مرگ کافر 541 عداوتین 541 قاتلی 541 به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 ظالم منهای مقصر میشه ابوبکر عمر
3 - آيه اطاعت: يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا الله و اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلي الاْ َمْرِ مِنْكُمْ يعني اي مؤمنين خدا و رسول او و صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد{3}
شيخ سليمان بلخي و ديگران نوشته اند كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين نازل شده و منظور از اولي الامر، ائمّه از اهلبيت اند{4}
4 - آيه تطهير: در تفسير طبري و فخر رازي و همچنين در كتب ديگر اهلسنّت نقل شده است كه آيه تطهير: «اَنَّما يُريُد الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً{5}»،
در خانه ام سلمه بر پيغمبر اكرم(ع) نازل شده و آن حضرت فاطمه و حسنين و علي: را جمع كرد پس گفت: «اَللّهُمَّ هؤُلاِ اَهْلُ بَيْتي فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تطهيرا»، يعني خدايا اينها اهلبيت من هستند پليدي را از اينها دور گردان و به تطهير خاصي پاكشان فرما/
ام سلمه گفت: يا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟ حضرت فرمود: تو جاي خود داري و زن خوبي هستي (اما مقام اهلبيت مرا نداري){6}/
5 - آيه مَوَدّت: «قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدََّْ فِي الْقُرْبي{7}»، يعني اي پيغمبر در برابر زحمات تبليغ رسالت بمردم بگو من از شما اجر و مزدي نميخواهم مگر دوستي نزديكانم را/ زمخشري در تفسير كشّاف و گنجي شافعي در كفايْ الطالب و ديگران نوشتهاند كه چون آيه مزبور نازل شد به پيغمبر(ص) گفتند يا رسول الله: «وَ مَنْ قَرابَتُكَ هؤُلاِ الَّذينَ وَجَيَتْ عَلَيْنا مَوَدَّتُهُمْ؟ قالَ عَلِيُّ و فاطِمَُْ وَ ابْناهُما»
يعني نزديكان شما كه دوستي آنها بر ما واجب است چه كسانياند؟ فرمود علي و فاطمه و دو پسرشان{8}/
همانطوري كه ذكر كرديم آيات زيادي درباره ولايت و امامت حضرت علي(ع) وجود دارد كه ما به طور خلاصه به ذكر چند نمونه بسنده نموديم/
پی نوشت: [1].شواهد التنزيل، ج 1، ص 189 و فصول المهمّه، ص 27)/
[2].كفايْ الطالب، ص 250، تفسير طبري، ج 6، ص 165، تفسير رازي، ج 3، ص 431/ [3].سوره نسأ، 59/ [4].ينابيع المودْ، ص 114 - شواهد التنزيل، ج 1، ص 149 - غايْ المرام، باب 58/ [5].سوره احزاب، 33/ [6].كفايْ الطالب، ص 372 - تفسير فخر رازي، ج 6، ص 783/ [7].سوره شوري، 23/ [8].كفايْ الطالب، ص 91 - تفسير كشاف، ج 2، ص 339 - ذخائر العقبي، ص 25/ آيات فراواني در قرآن كريم در فضائل امير مومنان وبرتري وي بر ديگران نازل شده است . وبسياري از علماي شيعه و سني تا 350 آيه را در اين باره برشمردهاند كه ما به نقل رواياتي از طريق اهل سنت در اين باره اشاره مي کنيم . ابن عساكر ، از علماي بزرگ اهل سنت در تاريخ دمشق مينويسد : عن ابن عباس ، قال : « نزلت في عليّ ثلاثمائة آية » . تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ، ص364، تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، الصواعق المحرقة ، 196. ابن عباس مي گويد : 300 آيه از قرآن كريم در باره علي عليه السلام نازل شده است . و همچنين خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مينويسد : عن ابن عباس قال : نزلت في علي ثلاثمائة آية . تاريخ بغداد ، ج 6 ، ص 221 . و سيوطي از بزرگترين علماي تاريخ اهل سنت نيز مينويسد : عن ابن عباس قال : نزلت في علي ثلاثمائة آية . تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، الصواعق المحرقة ، ص 196. و در جاي ديگر مينويسد : قال ابن عباس : نزلت في علي أكثر من ثلاثمائة آية في مدحه . تاريخ الخلفاء ، ص 172، و السيرة النبويّة ، زيني دحلان بهامش السيرة الحلبيّة ، ج2 ، ص11 و الصواعق المحرقة ، ص 125 ط . المحمديّة و 76 ط. الميمنة بمصر . بيش از سيصد آيه از قرآن كريم ، در ستايش از علي عليه السلام نازل شده است . و ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة كه آن را در رد عقائد شيعه نوشته است ، در اين باره مينويسد : وروى سعيد بن جبير ، عن ابن عباس ، قال : ما نزل في أحد من كتاب اللّه ما نزل في علي . الصواعق المحرقة ، ص 76 ، الباب التاسع ، الفصل الثالث . و همچنين او در جاي ديگر و نيز سيوطي در تاريخ الخلفاء مي نويسند : أنّه ما نزل في أحد من كتاب اللّه كما نزل في علي . تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، و الصواعق المحرقة ، ص 127. در حق هيچ كسي ، به اندازه علي عليه السلام ، در قرآن نازل نشده است . و حتي بسياري از علماي اهل سنت نقل كردهاند كه يك چهارم قرآن در حق امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است . حاكم حسكاني از بزرگان اهل سنت مينويسد : عن الاصبغ بن نباتة ، عن على قال : نزل القرآن أربعة أرباع : ربع فينا ، وربع في عدونا ، وربع حلال وحرام وربع فرائض وأحكام ولنا كرائم القران . شواهد التنزيل ، ج 1 ، ص59 و ص62 و تاريخ اليعقوبي ، ج 2 ، ص136 و ينابيع المودة ، ج 1 ، ص377. اصبغ بن نباته از امير مومنان نقل کرد که فرمودند قرآن چهار جزء نازل شد . يک چهارم در مورد ما ، يک چهارم در مورد دشمنان ما ، يک چهارم در مورد حلال وحرام و يک چهارم در مورد واجبات واحکام ؛ وآيات شاخص قرآن (کريمه به بهترين شيء در هر مجموعه گفته مي شود) در مورد ماست . و مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه در كتاب كافي در روايتي كه سند آن صحيح است ، شبيه همين روايت را نقل ميكند : عن أبي بصير ، عن أبي جعفر عليه السلام ، قال : نزل القرآن أربعة أرباع : ربع فينا ، وربع في عدونا ، وربع سنن وأمثال ، وربع فرائض وأحكام . الكافي ، ج2 ، ص627 ، ح 4 . اما مهمترين آياتي كه در قرآن كريم در باره ولايت امير المؤمنين عليه السلام نازل شده ، از قرار ذيل است : 1 . إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند . مراد از « الذين آمنوا ... » قطعاً امام امير المؤمنين عليه السلام است ؛ زيرا اين آيه در زماني نازل شده است كه امام علي عليه السلام در حال ركوع به فقيري كه از مردم استمداد ميكرد ، انگشتري خود را صدقه داد . بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت ، اين آيه در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . قاضي عضد الدين الإيجي ، متوفاي 756 در اين باره ميگويد : وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي . المواقف في علم الكلام ، ص 405 . تمامي مفسرين جماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است . و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح ميكند : نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته . شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 . [اين آيه] به اتفاق مفسران در بارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره ميگويد : إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته . شرح تجريد الاعتقاد ، ص 368 . اين آيه ، به اتفاق مفسران در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) نازل شده است . وآن هنگامي بودكه به سائل انگشتري اش را بخشيد در حالي كه در ركوع نماز بود . و آلوسي نيز ميگويد : غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه . غالب اخباري ها بر اين عقيدهاند كه اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده است . روح المعاني ، ج 6 ، ص168 . ابن مردويه از علماي بزرگ اهل سنت روايتي را در شأن نزول اين آيه نقل مي كند كه بسيار جالب و خواندني است . عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس على شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال : أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلى الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول : علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله . أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلى السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومى إليه بخنصره اليمنى - وكان يتختم فيها - فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلى السماء وقال : اللهم إن أخي موسى سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري . قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتى هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلى يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ) . مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ، ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبدالرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة و تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26 و شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 - 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحةالشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 . ابن عباس کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) حديث نقل مي کرد مردي که صورتش را با عمامه پوشيده بود نزديک آمد و هرگاه که ابن عباس مي گفت رسول خدا چنين فرمود ، او هم مي گفت رسول خدا چنين فرمود ابن عباس گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم خودت را معرفي کن . پارچه را از صورتش برداشت و گفت : اي مردم هرکس مرا مي شناسد که مي شناسد و آنان که نمي شناسند خودم را معرفي مي کنم ، من جندب پسر جناده ابوذر غفاري از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر هستم ، از رسول خدا با دو گوشم شنيدم و با چشم هايم ديدم که اگر غير از اين باشد کر و کور باشم ، فرمود: "علي پيشواي نيکوکاران و کشنده کافران است ، هرکس او را کمک کند پيروز است و آن که او را خار نمايد ذليل و بيچاره شود ". بدانيد که روزي از روزها هنگام ظهر براي اقامه نماز در مسجد خدمت رسول الله بودم مردي نيازمند وارد شد وتقاضاي کمک کرد ؛ ولي هيچ کس به وي کمکي نکرد ، علي که در همان لحظه و در حال رکوع و مشغول نماز بود ، دست راستش را که انگشترش در يکي از انگشتانش بود جلو آورد تا آن را به مرد نيازمند هديه کند ، مرد فقير انگشتر را در آورد ، پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) اين منظره را مشاهده نمود ، پس از پايان يافتن نماز دست به دعا بلند کرد و عرض کرد : " خداوندا برادرم موسي از تو تقاضا نمود تا به وي سعه صدر وگشايش در امور و بياني رسا وشيوا و جانشيني برادرش هارون را عنايت فرمائي ، وتو اي خدا درخواستش را اجابت فرمودي ، واکنون من پيامبر وفرستاده و برگزيده ات ، درخواست مي کنم تا شرح صدر وآسان شدن کارهايم را به من مرحمت فرمائي و نيز برادرم علي را وزير و جانشين من قرار دهي تا همراه وکمک من در کارها و پشتيبان رسالتم باشد " . ابوذر مي گويد: هنوز سخن و تقاضاي رسول خدا تمام نشده بودکه جبرئيل نازل شد و اين آيه را از جانب خداوند بر وي تلاوت نمود «همانا پيشوا ورهبر وفرمانده شما خد ورسول او و مومنان هستند ؛ همانها که نماز را برپا مي دارند و در رکوع نماز ، زکات وصدقه مي دهند . » . 2 . يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ . النساء / 59 . اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و صاحبان امر خود را [ نيز ] اطاعت كنيد . در اين آيه ، اطاعت از خداوند ، پيامبر و اولي الأمر واجب اعلام شده است و اولي الأمر غير از ائمه معصومين كسان ديگري نميتواند باشد . 3. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67 . اى پيامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ؛ و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى . و خدا تو را از [ گزند] مردم نگاه مى دارد . طبق اعتراف بسياري از علما و مفسران بزرگ اهل سنت ، اين آيه در زماني نازل شد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در حال بازگشت از آخرين حج خود بود كه خداوند به آن حضرت دستور ميدهد كه ولايت و امامت امير المؤمنين عليه السلام را براي عموم مردم ابلاغ كند . ما عبارت چند تن از مفسران اهل سنت را در اين باره نقل ميكنيم : فخر رازي مفسر معروف اهل سنت در باره شأن نزول اين آيه مينويسد : نزلت الآية في فضل علي بن أبي طالب عليه السلام ، ولما نزلت هذه الآية أخذ بيده وقال : « من كنت مولاه فعلي مولاهاللهم وال من والاه وعاد من عاداه » فلقيه عمر رضي الله عنه فقال : هنيئا لك يا ابن طالب أصبحت مولاي ومولى كل مؤمنومؤمنة . تفسير الرازي ، ج 12، ص 49 - 50. ط مصر 1375 وج 3/636 ط الدار العامرة بمصر. اين آيه در برتري وشان علي(ع) نازل شده است زيرا پس از نزول آن پيامبر دست علي را گرفت وفرمود: هر کس من رهبر وفرمانده اوهستم علي رهبر اوست خدايا دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار، عمر بديدار علي(ع) شتافت وگفت: مبارک باشد بر تو اي علي تو از اين لحظه مولي وفرمانده من وتمام مردان وزنان مومن هستي . و سيوطي نيز مي نويسد : اخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال نزلت هذه الآية يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك منربك على رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب . ابوسعيدخدري مي گويد: آيه بلاغ درغدير خم بر رسول خدا(ص) نازل شد که درشان علي بن ابوطالب است . وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم «يا أيها لرسول بلغ ما أنزل إليكمن ربك ان عليا مولى المؤمنين وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس . » الدر المنثور ، ج 2، ص 298، فتح القدير ، شوكاني ، چ2 ، ص60 و روح المعاني ، آلوسي ، ج 6 ، ص193 و تفسير المنار ، رشيد رضا ، ج 6 ، ص463 . از ابن مسعود نقل است که گفت: درزمان پيامبر اين آيه را اين گونه قرائت مي کرديم: اي رسول آنچه از جانب پروردگارت برتو نازل شده است که علي مولي وسرپرست وپيشواي مومنان است به مردم ابلاغ کن . ابن عساكر ، تاريخ نويس معروف و بسياري ديگر از علماي بزرگ اهل سنت اين روايت را نقل كردهاند : نزلت هذه الآية : (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ) على رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يوم غدير خم فيعلي بن أبي طالب. تاريخ دمشق ، ج42 ، ص237 و أسباب نزول القرآن ، الواحدي ، ص204 ، ح403 ، ط الحلبى بمصر و150 ط الهنديةبمصر و شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى الآيات النازلة فى أهل البيت ، الحاكم الحسكانى ، ج 1 ، ص 187 ، ح 243 و244 و245 و246 و247 و248 و249 و250 و 240 ، ط 1 بيروت و فتح البيان فى مقاصد القرآن ، العلامة السيد صديق حسن خان ملكبهوبال ، ج 3 ، ص63 ، ط مطبعة العاصمة بالقاهرة و ج 3 ص 89 ط بولاق بمصر و الملل والنحل ، الشهرستانى الشافعى ، ج 1 ، ص 163 ، افست بيروت على ط مصر وبهامش الفصل ، ابن حزم ، ج 1 ، ص 220 افست على ط مصر ، فرائد السمطينللحموينى ، ج 1 ، ص158 ، ح120 ، ط 1 بيروت و الفصول المهمّة لابن الصباغ المالكى المكّى ، ص 25 ط الحيدرية وص 27 طآخر و مطالب السؤول ، ابن طلحة الشافعى ، ج 1 ، ص 44 ، ط دار الكتب فى النجف و ص 16 ط طهران و ينابيع المودة ،ا لقندوزى الحنفى ، ص 120 و249 ط اسلامبول وص 140 و297 ، ط الحيدرية و... 4 . الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا . مائده / 3 . امروز كسانى كه كافر شده اند ، از [ كارشكنى در ] دين شما نوميد گرديدهاند . پس ، از ايشان مترسيد و از من بترسيد . امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براى شما [ به عنوان ] آيين برگزيدم . اين آيه زماني نازل شد كه رسول گرامي اسلام در غدير خم ، دست امير المؤمنين عليه السلام را بلند كرد و او را رسماً به عنوان جانشين بعد از خودش تعيين كرد . يعقوبي تاريخ نويس معروف اهل سنت مي نويسد : وقد قيل إنّ آخر ما نزل عليه « اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام ديناً » وهي الروايةالصحيحة الثابتة الصريحة وكان نزولها يوم النفر على أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات اللّه عليه بغدير خم. تاريخ اليعقوبى ، ج ، ص430 . وگفته شده است كه آخرين آبه اي كه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نازل شده است آيه" اليوم أكملت لكمدينكم وأتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا " بوده است واين همان روايت صحيح است ونزول آن در روز كوچ ( در مكه) در مورد امير مومنان علي بن ابي طالب بوده است در غدير خمً و در جاي ديگر مي گويد ولما كان يوم النفر دخل البيت ، فودع ونزل عليه : ( اليوم أكملت لكم دينكم ، وأتممت عليكم نعمتي ، ورضيت لكم الاسلامدينا ) . وخرج ليلا منصرفا إلى المدينة ، فصار إلى موضع بالقرب من الجحفة يقال له : غدير خم ، لثماني عشرة ليلة خلت من ذيالحجة ، وقام خطيبا وأخذ بيد علي بن أبي طالب فقال : «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ؟ قالوا : بلى يا رسول الله ! قال : فمنكنت مولاه ، فعلي مولاه ، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه . ثم قال : أيها الناس أني فرطكم وأنتم واردي على الحوض ، وإنيسائلكم ، حين تردون علي ، عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما . وقالوا : وما الثقلان يا رسول الله ؟ قال : الثقل الأكبر كتاب اللهسبب طرفه بيد الله وطرف بأيديكم ، فاستمسكوا به ولا تضلوا ، ولا تبدلوا ، وعترتي أهل بيتي . تاريخ اليعقوبي ، ج 2، ص 112 . روزي که رسول خدا (ص) قصد بيرون آمدن از مکه را داشت وارد خانه خداشد وبا خانه وداع نمود اين آيه نازل شد: امروز دين را برشما کامل ونعمتم را تمام نمودم واسلام را دين شما قراردادم، رسول شبانه به طرف مدينه حرکت کرد، دربين راه ودر روز هيجدهم ذي حجه به مکاني نزديک جحفه به نام غدير خم رسيد درهمان روز ودرهمان سرزمين رسول خدا(ص) براي مردم خطبه خواند ودر بين خطبه دست علي را گرفت وفرمود: آيا من بر مومنان برتر ازجانشان نيستم همه گفتند: آري اين چنين است ، فرمود: هرکس من مولي ورهبر وسرپرست او هستم علي نيز براو مولي ورهبر است، خدايا دوست بدار آنکه علي را دوست بدارد ودشمن بدار آنکه علي را دشمن بدارد، سپس فرمود: اي مردم کنار حوض کوثر بر من وارد مي شويد ازشما در باره دو يادگار وگوهر گرانبها سوال خواهم کرد پس مواظب باشيد حق آندو را محترم داريد، پرسيدند : آندو گوهر چيست؟ فرمود : کتاب خدا قرآن که يک طرفش در دست خدا وطرف ديگرش در دست شماست، پس به آن چنگ زنيد تاگمراه نشويد ودر آن دست نبريد، و يادگار وگوهر دوم خاندان وعترت من هستند، سؤال 2 :در خصوص دلايل نياز انسان به امامان بعد از پيامبر اکرم با توجه به آيات قراني چه مي باشد؟ پاسخ :پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ، علاوه بر مقام رسالت که همان گرفتن وحي باشد ، شئونات ديگري نيز داشته است ؛ از جمله : الف : تفسير و تبيين آيات قرآن ، مطابق با نيازهاي روز ؛ ب : اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم ، در سايه تشکيل حکومت اسلامي ؛ ج : وساطت در فيض ؛ و ... . تمامي اين شئونات بعد از نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ، به دليل روايت متواتر انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي من بعدي . که در بسياري از کتاب هاي شيعه و سني آمده است ، به امامان بعد از آن حضرت منتقل مي شود . و از آن جايي که نياز به عدل و جلوگيري از ظلم و فساد ، تشکيل حکومت ، تفسير صحيح قرآن مطابق با نيازهاي روز ، وساطت در فيض و... براي انسان ها هميشگي است ، وجود امام نيز ضرورت هميشگي دارد . سؤال 3 :کساني مدعي هستند کسي که ظهور خواهد کرد حضرت حجت امام زمان (عج) نمي باشد بلکه حضرت عيسي است که ظهور خواهد کرد ؟ دليل قرآني آن وجود دارد و يا ذکر شده باشد کسي که ظهور خواهد کرد حضرت مهدي(عج) مي باشد. پاسخ :اصل ظهور منجي در بسياري از آيات قرآن آمده است ؛ از جمله در آيه شريفه : وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ . القصص / 5 . و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [ مردم ] گردانيم ، و ايشان را وارث [زمين] كنيم . نه تنها در قرآن ؛ بلکه در تمامي کتاب هاي مقدس ، اصل ظهور منجي وعده داده شده است . قرآن کريم اصول عقايد اسلامي را بيان مي کند ؛ اما تشريح ، تبيين و تفسير آن را به عهده رسول گرامي اسلام قرار داده شده است . خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ . النحل / 44 . و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى . وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ . النحل /64 . و ما [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم ، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند ، براى آنان توضيح دهى . بنابراين تفسير اين اصول عقائد به عهده نبي مکرم اسلام است . از طرف ديگر خداوند در قرآن کريم با آيه : وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 . و آنچه را فرستاده [او ] به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، بازايستيد . و آيه : وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ . التغابن / 12 . و خدا را فرمان بريد و پيامبر [او ] را اطاعت نماييد . اطاعت از نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله وسلم را در رديف اطاعت از خداوند قرار داده است ؛ يعني همان طوري که اطاعت از خداوند واجب است ، اطاعت از نبي او نيز واجب است و تخلف از آن حرام است . و پيامبر اسلام در بيش از هزار روايتي که در کتاب هاي شيعه و سني وجود دارد ، منجي آخر الزمان را با نام و نشان ، مشخص کرده است و او كسي نيست جز حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف . مجموع رواياتي كه در باره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در كتابهاي شيعه و سني نقل شده است ، در كتابي به نام معجم احاديث المهدي در پنج جلد چاپ شده است كه مجموع همه آنها 1941 روايت ميشود . بنده فقط آماري از اين روايات براي شما نقل خواهم كرد 91 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفر و اول آنها علي ( عليه السلام ) و آخر آنها مهدي ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) است . 94 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفرند كه آخر آنها حضرت مهدي ( عج الله تعالي فرجه الشريف ) است . 107 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفرند كه 9 نفر آنها از فرزندان امام حسين و نهمين آنها حضرت قائم ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) است . 50 حديث وارد شده است كه تمام ائمه عليهم السلام را با اسامي معين كرده است . 148 حديث با اين مضمون وارد شده است كه حضرت مهدي ، نهمين فرزند از فرزندان امام حسين عليه السلام است . 99 حديث با اين مضمون كه حضرت مهدي ششمين فرزند از نسل امام صادق عليه السلام است . 98 حديث با اين مضمون كه آن حضرت پنجمين فرزند از نسل امام موسي كاظم عليه السلام است . 95 حديث با اين مضمون كه آن حضرت ، چهارمين فرزند از فرزندان امام رضا عليه السلام است . 90 حديث با اين مضمون كه آن حضرت سومين فرزند از فرزندان امام محمد تقي عليه السلام است . 90 حديث با اين مضمون كه آن حضرت از فرزندان امام هادي عليه السلام است . 146 حديث با اين مضمون كه آن حضرت از فرزندان امام عسكري عليه السلام است . 136 حديث با اين مضمون كه آن حضرت دوازدهمين امام از ائمه اثني عشر و آخرين آنها است . و... براي اطلاع از تمامي اين روايات به كتاب وزين منتخب الأثر ، تأليف حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مراجعه فرمائيد . اين روايات آن قدر زياد است كه حتي بن باز مفتي اعظم عربستان سعودي وهابي نيز به تواتر اين روايات اعتراف كرده است . وي در اين باره مي نويسد : أمر المهدي معلوم ، والأحاديث فيه مستفيضة ، بل متواترة وقد حكى غير واحد من أهل العلم تواترها . وهي متواترة تواترا معنويا ، لكثرة طرقها ، واختلاف مخارجها ، وصحابتها ، ورواتها ، وألفاظها ، فهي - بحق - تدل على أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق. وقد رأينا أهل العلم أثبتوا أشياء كثيرة بأقل من ذلك . والحق أن جمهور أهل العلم ، بل هو الاتفاق : على ثبوت أمر المهدي، وأنه حق ، وأنه سيخرج في آخر الزمان . وأما من شذّ من أهل العلم - في هذا الباب - فلا يلتفت إلى كلامه في ذلك . مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة ، العدد 3 ، السنة الأولى 1388 ، في ذيل محاضرة عبد المحسن العباد . و حتي ابن تيميه حراني نيز در كتاب منهاج السنه در تعليق روايتي از ابن عمر (يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي اسمه كاسمي ، وكنيته كنيتي ، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا ، وذلك هو المهدي ) ميگويد : إن الأحاديث التي يحتج بها على خروج المهدي أحاديث صحيحة ، رواها أبو داود والترمذي وأحمد وغيرهم من حديث ابن مسعود وغيره . منهاج السنة النبوية، ج4 ، ص211 . احاديثي كه براي اثبات خروج مهدي به آنها استناد ميشود ، احاديث صحيحه هستند كه آنها را ابوداود ، ترمذي و احمد و ديگران از ابن مسعود و ... نقل كردهاند . و همچنين روايات فراواني از طريق شيعه و سني نقل شده با اين مضمون كه «منكر حضرت مهدي كافر است » : وعن جابر بن عبد الله رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " من كذب بالدجال فقد كفر، ومن كذب بالمهدي فقد كفر " . عقد الدرر في اخبار المنتظر ، ج1 ، ص36 . من انكر خروج المهدي فقد كفر . فرائد السمطين ، ج2 ، ص334 . هر كس خروج حضرت مهدي را انكار كند ، كافر شده است . عن جابر رضي الله عنه رفعه من أنكر خروج المهدى فقد كفر بما انزل على محمد . لسان الميزان ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 130 . هر كس خروج مهدي را انكار كند ، به آن چه كه بر محمد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نازل شده ، كافر شده است . البته اصل آمدن و بازگشت حضرت عيسي عليه السلام نيز در نزد شيعه و سني قطعي است . بلي ايشان نيز به همراه حضرت مهدي ظهور خواهد کرد و آن حضرت را در امر اقامه عدل و داد و از بين بردن ظلم و جور کمک خواهد کرد ؛ اما اين که منجي آخر الزمان حضرت عيسي عليه السلام باشد ، مردود و با بيش از هزار روايت در کتاب هاي شيعه و سني در تضاد است . محمد بن اسماعيل بخاري و مسلم نيشابوري در صحاحشان مينويسند : أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ صحيح البخاري - البخاري - ج 4 - ص 143 و صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 1 - ص 94 . پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند : چگونه هستيد آن زماني كه فرزند مريم نازل شود ؛ در حالي امام شما از خود شما است ؟ هر چند كه از طريق ائمه اهل بيت عليهم السلام روايات فراواني وجود دارد ؛ اما از آن جايي كه بناي ما بر دادن جواب از كتابهاي خود اهل سنت است به همين مقدار بسنده مي شود . آیات زیادى در قرآن مجید وجود داردکه به صورت غیر مستقیم مربوط به شخصیت و امامت حضرت على(ع) و خاندان کریم آن حضرت(ع) مىباشد، و ما به عنوان نمونه تعدادى از این آیات را براى شما ارسال مىکنیم و از آن جا که زمان پاسخ گویى ما در این واحد کوتاه بوده و باید به پاسخ سؤلات دیگران نیز بپردازیم، منابعى را به شما معرفى نموده، تا خود شما هم به آنها مراجعه نموده و بهره و نتیجهگیرى نهایى را به دست آورید. همان طور که مىدانید آیاتى که در زمینه امامت خاصه وارد شده است، به دو بخش تقسیم مىگردد:
+ نوشته شده در یک شنبه 29 شهريور 1394برچسب:, ساعت 11:28 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام
علمی فراتر از کهکشان ریاضی در قرآن علم ابجد پرتوی از انوار ولایت 14 معصوم قائم آل محمد(عج) است از اهل سنت بدون حب و بغض میپرسیم جواب میخواهیم :
امام صادق فرمود مردم هر چه بیشتر برای ظهور قائم آل محمد (عج) دعا کنند خداوند امر فرج را زودتر محقق خواهد نمود انشاء الله385 در دل آئینه ها 385 روی تو پیداست ولی سروری سالاری شاه عالمی مهدی(عج) 313 رمز الله 313به شاه 313 ما میخواهیم در سال 1444 هجری قمری رسما" زیبا ترین تاج شاهی را که در موزه امام رضا ساخته خواهد شد را بسازیم و رسما" سلطان عالم را معرفی کنیم سال 1444 هجری قمری سال تاج گذاری به شاه عالم مهدی تبریک بگوئیم این شاه شاه واقعی حقیقی میباشد امید وارم خداوند در همین سال امر خروج ایشان را در مشهد الرضا محقق گرداند چه کسانی امام مهدی را خیلی دوست دارندپیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر ازخانواده اهل بیت من میباشند چه کسانی حضرت مهدی را بیشتر از همه دوست دارنداول مادر بزرگوار مولایم مهدی 313 نرجس 313 رمز الله 313 ره حق 313 به شاه 313 رمز الله 313 هر سال 313 روزداریم با 52 جمعه 313+52= 365 روز سال مثل روز روشن حقانیت یاران شیعه مولاء مشخص است چه کسانی حضرت مهدی را بیشتر از همه دوست دارندیارن مهدی (عج)نفر 313+72 یاران حسین(ع) = 385 شیعه385 به دین الهی الله محمد علی 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 فلسفه دین الله 385 بدین واقعی اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385بمومنان دین اسلام 385 شیعه 385دین مداری الله 385 آبروی دین محمدی 385 شیعه 385 با آل قرآن 385به دین الهی الله محمد علی 385وحی قرآنی 385 با رنگ اسلام385 در دل آئینه ها 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 سربازانه مهدی 385گوهر بحق دین385براه دین حق385 باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله 385آبروی دین محمدی 385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385 هر سال 52 جمعه 52 +313 روز = 365 روز سال 5+6+3= 14معصوم 313+72 = 385 شیعه385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 شیعه385 را ازراست بخوان میشه583 ابجد5 تن آل عباء به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 دین الهی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 مردانی طلایی 365 روز سال 6+5+3= 14 معصوم پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 فلسفه دین الله 385 بدین واقعی اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385بمومنان دین اسلام 385 شیعه 385 شیعه 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 با رنگ اسلام385 در دل آئینه ها 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 سربازانه مهدی 385گوهر بحق دین385براه دین حق385 باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله 385آبروی دین محمدی 385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385دین حق اسلامی385دین ناب الله محمد علی 385 اسلام الهیه محمد علی 385شیعه میباشد لطفا از حضرت مهدی تشکر کنید پیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر از خانواده اهل بیت من میباشند چه کسانی حضرت مهدی را بیشتر از همه دوست دارند اول مادر بزرگوار مولایم مهدی 313 نرجس 313 رمز الله 313 هر سال 313 روز داریم مثل روز روشن حقانیت یاران شیعه مولاء مشخص است 313+72 یاران حسین (ع) = 385 شیعه385 هر سال 52 جمعه 52 +313 روز = 365 روز سال 5+6+3= 14 معصوم 313+72 = 385 شیعه385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 شیعه385 را از راست بخوان میشه583 ابجد5 تن آل عباء ابجد 5 تن آل عباء 583 به ابجد یا انسانیت یا583 شبکه نور 583 این عدد شریف و نورانی را از راست بخوان ابجد 5 تن آل عباء 583 این عدد را جلوی آئینه بگیر میشود 385 شیعه 385 رسول خدا فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385 حرفهای حسابی385اسلام پیامبر385فقط دین اسلام 385 فرزندان اهل بیت شیعیان هستند 583یا انسانیت 583از راست بخوان ابجد 5 تن 385 براستی شیعیان قائم آل محمد بحق میباشند { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385
خداوند از کدام دین راضی میباشد به ابجد رضایت دین الهی الله 1587 - 1202 ابوبکرعمرعثمان = 385 شیعه 385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 اسلامه بحق محمد20+26 علی =385با گنجینه ناب دینه اسلامی 385 { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = شیعه385 اسلام پیامبر 385با اسلا ناب محمد علی 385دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی 385گوهر بحق دین 385 براه دین حق 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385فلسفه دین الله385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385 شیعه 385 اسلام پیامبر
به ابجد شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385شیعه385 دین ناب الله محمد علی 385به ابجدشهید الله 385 فلسفه دین الله 385 شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385شیعه385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 با قانون الهی دین الله 385 قانون اساسی الهی 385 فلسفه دین الله 385 زنده با د دین بحق حسینی 385 شهید الله 385
پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 اسلام واقعی الله 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی 385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 حکم الهی دین الله 385 بیداریهای اسلامی 385 زنده باد دین بحق حسین 385 قانون الهی بدین الله 385 قانون اساسی الهی 385 شیعه 385 قانون بدین الهی الله 385 سربازه الهی دین 385 با راه دین الهی الله 385 با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام385قانون الله بدین الهی 385 قانون الهی بدین الله 385 اسلام پیامبر 385 سربازانه مهدی 385 فلسفه دین الله 385 قانون الهی بدین الله 385 دین ناب الله محمد علی 385به راه الهی حسین 385 قانون الهی دین الله 385 محورا دین الله385 خداوند به پیامبر وحی فرستاد و پیامبر به علی فرمود743 ان الله لا یهدی القوم الکافرون 743-202 محمد علی = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385
خداوند به پیامبر وحی فرستاد و پیامبر به علی فرمود743 ان الله لا یهدی القوم الکافرون 743-202 محمد علی = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 پیامبر فرمودفقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 اسلام واقعی الله 385 فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی 385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 حکم الهی دین الله 385 بیداریهای اسلامی 385 با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 سربازانه مهدی 385 فلسفه دین الله 385 با قانون الهی دین الله 385 دین ناب الله محمد علی 385شیعه 385
وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین 128 ابجد امام الهی 128 کلید دین 128 حسین 128 موج دینه 128 جان دینی 128 اهل محمد 128 با جانه الله 128 بدین های الهی 128 یا با کل دین 128 دین آزاده الهی 128 اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید به ابجد دین 64+64 = 128 دین دین حسین 128 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین حسین128است به ابجد دین خدا 669-541 عمر ابوبکر= 128 حسین 128 امام الهی 128 کلید دین 128 نبی الله128 اهل محمد 128 کلید دین 128 امام الهی 128 حسین 128 جان دینی 128 نبی الله128سبب دین 128 کلید دین 128 سبب دین 128 اهل محمد128 موج دینه 128 جان دینی 128 اهل محمد 128 با جانه الله 128 بدین های الهی 128 یا با کل دین 128 کلید دین 128 حسین خلیفه خدا 1330-1202 سه خلیفه = 128 حسین دین خدا 669 - 541 عمر ابوبکر= 128 حسین وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین قال رسوالله = انا مدینةت لعلم و علیٌ بابها" 854-541 عمر ابوبکر = 313 رمز الله 313 ره حق 313 مثل روز روشن است حقانیت مولاء قائم آل محمد و یاران مهدی 313 نفر میباشند هر سال52 جمعه به 313 روز 313+52 = 365 روز سال ابجد راه حق 26+26 علی =52 هر سال 52 جمعه داریم با 313 روز = 365 روز سال رمز الله 313 بنور امیدی 313 به یار اهل مهدی313 چشم بصیرت دارند 313 نرجس 313 به نور الهی 313نورای الهی 313 بجان دینه الهی اسلامی313 با یاره الهی مهدی 313 و صیه محمد علی 313رمز الله 313 ره حق 313 جمکران 313 به مرد های الهی 313 رمز الله 313هرسال313 روز با 52 جمعه 313 +52 = 365 روز سال یاران امام مهدی 313+72 شهید کربلاء = 385 مرد عالم 385 شیعه 385 وحی الهی 385 با آل قرآن 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385 فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 شما هم علمی دین خود را ثابت کنید علم ریاضی قرآن ابجد نام دارد اگر عالمی علم ابجد نداند عالم نیست جاهل است بقرآن اگر یهودی ها میدانستند شیعه هزار برابر بالاتر و شریف تر از دین یهود ماقبل تاریخ خجالت بکشید یهودی ها 600 پیامبر خود را سر بریدند یعنی احمق تر از امت یهود در تاریخ نخواهد آمد آدم اینقدر کودن بیشعور باشه که بجای پرستش خدا مجسمه و گوساله باشد دروغ میگویند حضرت موسی را هم قبول ندارند مسیح را نپذیرد و محمد(ص) قائم آل محمد (عج) را نشناسد صاحب سخنی که بر سخن آگاه است اول سخنش بنام بسم الله است به ابجد بسم الله الرحمان الرحیم 786-541 عمر ابوبکر= 245 علی 110+135 فاطمه = 245 اسلامه حق 245 فاطمه و علی میباشندیاران مهدی313 رمز الله 313 +52 هر سال 52 جمعه با 313 روز داریم52+313 = 365 روز سال 313 رمز الله 313 +72 شهید کربلاء = 385 شیعه نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام هیچ فرقه ای در قرآن نیامده که نیامده همه باطل و تو در آوردی میباشندو فقط شیعه12 امامیه بحق میباشد پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ریاضی قرآن علم ابجد فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 اسلام پیامبر 385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ریاضی قرآن علم ابجد فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 شیعه 385 یا وصی الله محمد علی وحی قرآنی 385 با آل قرآن 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی385گوهر بحق دین385براه دین حق385 باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله 385آبروی دین محمدی 385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385دین حق اسلامی385دین ناب الله محمد علی 385 با اسلام ناب محمد علی 385 سلطان الهی 385 میباشد پیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر از خانواده من میباشند به ابجد385 یا وصی الله محمد علی 385مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 اصل دین نابه اسلامی 385 حکم الهی دین الله 385 را ه الهیه حسن 385 فقط دین اسلام 385 وحی قرآنی 385 باآل قرآن 385 شیعه 385 میباشد پیامبر فرمود جانشینان من 12 نفر از خانواده من اهل بین من میباشند به ابجد کبیر و صغیر الله86+110 دین الهی= 196 دین اسلام 196 امام کل دین 196 دین اسلام 196کلیداسلام 196کلید بدین الله 196دین اسلام196دین اسلام 196قلب دین 196 امام کل دین 196امامه کل مهدی 196امام کل اهل دین الله196 اصله دین ها 196 معجزه دین 196 دین اسلام 196 یا اصل دین 196 حامی بدینه الله 196 اساس دینی 196 قلب دین 196 اصله دین ها 196سلطان الهی 196 امامه اهل دینی 196معجزه دین 196 اصله دینها 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 +144 ضرب 12 امام در خودش +25 ضرب 5 تن درخودش = 365 روز سال اگر مردی یک معادله 365 روز سال بیاور و دینت را ثابت کن اینجانب دینت را میپذیرم 351 اهل دین ره الهی351 قرآن 351 فارسی 351 قرآن 351+14 معصوم = 365 روز سال به ابجد اسلام132 +92 محمد +110 دین الهی +17 نماز +14 معصوم = 365 روزسال 6+5+3= 14 معصوم به ابجد حم 12 یعنی حامیان امام مهدی ارباب کل اهل دین 385 به ارباب حق دین 385 شیعه 385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 اصل دین نابه اسلامی 385 حکم الهی دین الله 385 حم حامیان مهدی 313+ 72 = 385 شیعه پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی385گوهر بحق دین385براه دین حق385 باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله 385آبروی دین محمدی 385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385دین حق اسلامی385دین ناب الله محمد علی 385 با اسلام ناب محمد علی 385 اسلام به ابجد صغیر12 اسلام 12ساعت 12 ماه ها ی سال 12 اهل 12 حق12 واجب 12 حم 12 اخلاق12 قلب12زبان 12جانها 12اسلام 12حق12با آنها 12رگهای عصب مغزانسان 12 خداوند کره زمین را به12 ستون نامرعی آهن ربایی قرار داد سال تحصیلی 12برادارن یوسف 12 چشمه های جوشان در قرآن دختران شعیب 12 موسی بزرگترین را به همسری برگزید 12 اسلام 12 نجاتبخش 12 امام 12 حضرت مهدی (عج) سوره 12 یوسف زهراست پادشاه عالم 196اسلامه مهدی196قلب دین196 امام کل دین قلب دین 196 به ابجداسلامه 137+59 مهدی=196 قلب دیدن 196امام کل دین 196 اسلامه مهدی 196امام کل دین 196کلیداسلام 196 کلید بدین الله 196 دین اسلام 196دین اسلام 196قلب دین 196امام کل اهل دین الله 196حامی بدینه الله 196 اساس دینی 196 قلب دین 196 اصله دین ها 196 امام اهله دینی 196معجزه دین 196 اصله دینها 196 دین اسلام 196 هل دینه محمد 196 اسلامه مهدی 196 به ابجد وحدت کل اسلام 600 منهای 541 ابوبکر و عمر = 59 مهدی 59 بزودی خواهد آمد و همه ادیان را به وحدت فرا میخواند ما باید کمکش کنیم صحابه حضرت مهدی بودن زحمت داردو 202دین الهی محمد 202 یعنی علی 110+92 =محمد=202 وصی نبیا 169علی +مهدی169 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین حسین128است به ابجد دین خدا 669-541 عمر ابوبکر= 128 حسین امام الهی 128 کلید دین 128 نبی الله128 کلید دین 128 امام الهی 128 حسین 128 جان دینی 128 نبی الله128 با راه نجات دینی 737 به ابجد بهترین دینها737-541 عمرابوبکر= 196 ضرب 14 معصوم 196 میباشد به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 اساس دینی 196حامی بدین الله196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 ضرب 14 معصوم در 14 =196 میباشد به ابجد براستی دین 737-541 عمر ابوبکر= 196 به ابجد دین برحق اسلام 506- 310 عمر= 196 معجزه ادیانه 196 ندای سلام 196 اساس دینی 196 قلب دین 196 وحی دین حق 196 با فقه حق 196 به معجزه دین 196 دلیل انسانی 196 اصله دینی ها 196 معجزه ادیانه 196 به ابجد 196 دین اسلام 196 اصوله دین 196 اصله دین ها 196 امام اهله دینی 196 ضرب 14 معصوم در خودش 196به ابجد دروغگوبه ابجد دروغگو 1216 -14 معصوم = 1202 عمر ابوبکر عثمان دروغگو بوده اند دروغگو کل اسلام 1398-196 ضرب 14 معصوم = 1202 دروغگو عمر ابوبکر عثمان 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 به ابجد دین الهی 110 نگین 110 دین الهی 110 علی 110 به ابجد بغدیر خم 926-541 عمر ابوبکر = 385 شیعه برنده میدان شد من کنت مولاء فهذا مولاء علی در روز غدیر خم نور حق پیدا شد وز جهاز اشتران منبری بر پا شد بگرفت محمد چو علی را سر دست سوگند به ذات حق که حق پیدا شدخداوند به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 حامی بدینه الله 196 کلید بدین الله 196به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 حامی بدینه الله 196 کلید بدین الله 196 اصوله دین 196 دین اسلام 196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196امامه کل مهدی 196امام کل اهل دین الله196 اصله دین ها 196 معجزه دین 196 دین اسلام 196 یا اصل دین 196 حامی بدینه الله 196 اساس دینی 196 قلب دین 196 اصله دین ها 196 امامه اهل دینی 196معجزه دین 196 اصله دینها 196 دین اسلام با کلید راه نجاتی 537-541 عمر ابوبکر= 196 به ابجد بهترین دینها737-541 عمرابوبکر= 196 ضرب 14 معصوم 196 میباشد به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 اساس دینی 196حامی بدین الله196 به ابجد 196 دین اسلام 196 اصوله دین 196 اصله دین ها 196 امام اهله دینی 196 به ابجد دین اسلام 196 اصوله دین 196 به معجزه دین 196 اصله دینها 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم خانواده محترم رسول خدا که سوره کوثر بنام فاطمه و سوره محمد(ص)196 به ابجد آفت کل دین اسلام 737-196 ضرب 14 معصوم = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 قاصب ولایت محمدی 737- 196=541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصوله دین 196 دین اسلام 196 امام بدین الهی 196حامی بدین الله196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 ضرب 14 معصوم در 14 = 196 میباشد ابجداسلام132+92محمد+110علی+5تن+12 امام+14معصوم = 365 روز سالکسی که چون محمد است جمال روی خاتم است جانه نبی علی ولی قائم آل محمد است به ابجد اسلام حق245دینه بحق الله 245با اسلام بحق علی110+135 فاطمه = 245 اهل علمه دین245 دین الهی فاطمه245مدار245دینه بحق الله245افق دین245 اسلامه حق245 بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245بااسلام بحق245با اسلام علی 245 علی 110+135فاطمه=245دین الهی فاطمه 245 با اسلام بحق245 حامی بدینه الله 245 بدینه حق الله 245 با دین انسان 245مقام دین 245اهل منطقی 245انقلابیان 245 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245دعا کنید مهدی بیاید 245 جمال حق علی مدد علی مدد جمال حق نگینه روی مصطفی بوود علی مرتضی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128دین64+ 64= 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231 ابوبکر= 245علی + فاطمه 245دینه بحق الله 245 افق دین245 اسلامه حق245اسلامه حق245علی110+135فاطمه =245 یا اسلام محمد 245 با اسلام علی 245دین الهی فاطمه 245با اسلام علی 245 245 با اسلام بحق بدینه حق اللهی 245 با دین انسان 245 اهل منطقی 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز245دعا کنید مهدی بیاید 245 انقلابیان 245 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319 فلسفه دین 319 +66 الله = 385 شیعه 385 فلسفه دین 319 +لا اله الا الله46= 365 روز سال فلسفه دین 319 +26 علی +20 محمد = 46 = 365 روز سال 365+20 محمد = 385فلسفه دین الله 385شیعه 385وحی قرآنی 385 با آل قرآن 385 شیعه 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385 به ارباب حق دین 385 شیعه 385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 به ابجد امام 82 بکسی میگویند که به ابجد صغیر و کبیر 82 دین واقعی نزد خدا اسلام است 82 مهدی 82 امام واقعی میباشد امام 82 مهدی 82 میباشد هر سال 313 روز با 52 جمعه 313+52= 365 روز سال 313+72 شهید کربلاء = 385 وحی قرآنی 385 با آل قرآن 385 شیعه 385 شهیدبدین 385 شیداء 385 شیعه 385 محمد 92+110 علی +135 فاطمه = 337 +48 به اهله =385 به اهله محمد علی فاطمه 385 اسلام واقعی الله 385 شیعه 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 دین الله ناب محمد علی به ارباب حق دین 385 شیعه 385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله 385برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 اصل دین نابه اسلامی 385 حکم الهی دین الله 385 حم حامیان مهدی 313+ 72 = 385 شیعه پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 شیعه 385 اهل محمدی با اصحاب اسلامی 385با اسلام ناب محمد علی 385دین ناب الله محمد علی 385 با جان دین های محمد علی 385 دین ناب الله محمد علی 385 شیعه 385 اهل محمدی با اصحاب اسلامی385 اسلام واقعی الله 385فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 اصل دین نابه اسلامی 385 حکم الهی دین الله 385 حم حامیان مهدی 313+ 72 = 385 شیعه پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385با آل قرآن 385 وحی قرآنی 385 نام شیعه 5 بار در قرآن آمده ولی نام هیچ فرقه ای در قرآن نیامده است باطل باطل باطل میباشند برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 اصل دین نابه اسلامی 385 حکم الهی دین الله 385با آل قرآن 385وحی قرآنی 385 به ابجد شهید 319 اسلام واقعی 319 فلسفه دین 319 دین ناب محمد علی 319 دین ناب الله محمد علی=385 شیعه 385 شهیدبدین 385 شهید الله 385شیداء 385 شیعه 385 فلسفه دین الله 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 حرفهای حسابی 385 اسلام پیامبر385 فقط دین اسلام 385 شیعه 385 مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385 اصل دین نابه اسلامی 385 حکم الهی دین الله 385 به ابجد اسلام دین ناب محمدی351 فارسی 351 دین واقعی اهل دین 351 فارسی 351 قرآن 351+14 معصوم خانواده محترم پیامبر = 365 روز سال 365+20 محمد =385 شیعه385با آل قرآن 385وحی قرآنی 385 فلسفه دین الله 385شیعه 385فرقه 385فرقه385شیعه 385 بدین واقعی اسلام 385 اسلام پیامبر 385مهدی امام حق دین ها 385با عقل کل اسلام 385یا جمال الهی امام مهدی 385 بقبله عالم اهل دین 385 دین ناب الله محمد علی 385 با آل قرآن 385 اسلام پیامبر385 باروزنه اميد جهان 385 فلسفه دین الله 385 اسلام واقعی الله385برترین دین 926 - 541 عمر ابوبکر = 385 شبعه385فلسفه دین الله385 اصل دین نابه اسلامی 385 حکم الهی دین الله 385 فرق نمیکند که سنی بر حق باشد یا شیعه وحدت اسلام برایم مهم است و پذیرش بحق به ابجد وحدت کل اسلام 600 منهای 541 ابوبکر و عمر = 59 مهدی 59 بزودی خواهد آمد و همه ادیان را به وحدت فرا میخواند ما باید کمکش کنیم صحابه حضرت مهدی بودن زحمت داردو 202دین الهی محمد 202 یعنی علی 110+92 محمد=202245وصی نبیا 169علی +مهدی169 به ابجد دین 64+64= 128 دین دین حسین128است به ابجد بهترین دینها737-541 عمرابوبکر= 196 ضرب 14 معصوم 196 میباشد به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 اساس دینی 196حامی بدین الله196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 ضرب 14 معصوم در 14 =196 میباشد به ابجد براستی دین 737-541 عمر ابوبکر= 196 به ابجد دین برحق اسلام 506- 310 عمر= 196 معجزه ادیانه 196 ندای سلام 196 اساس دینی 196 قلب دین 196 وحی دین حق 196 با فقه حق 196 به معجزه دین 196 دلیل انسانی 196 اصله دینی ها 196 معجزه ادیانه 196 به ابجد 196 دین اسلام 196 اصوله دین 196 اصله دین ها 196 امام اهله دینی 196 ضرب 14 معصوم در خودش 196به ابجد دروغگوبه ابجد دروغگو 1216 -14 معصوم = 1202 عمر ابوبکر عثمان دروغگو بوده اند دروغگو کل اسلام 1398-196 ضرب 14 معصوم = 1202 دروغگو عمر ابوبکر عثمان 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 به ابجد دین الهی 110 نگین 110 دین الهی 110 علی 110 به ابجد بغدیر خم 926-541 عمر ابوبکر = 385 شیعه برنده میدان شد من کنت مولاء فهذا مولاء علی در روز غدیر خم نور حق پیدا شد وز جهاز اشتران منبری بر پا شد بگرفت محمد چو علی را سر دست سوگند به ذات حق که حق پیدا شدخداوند به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 حامی بدینه الله 196 کلید بدین الله 196به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 حامی بدینه الله 196 کلید بدین الله 196 اصوله دین 196 دین اسلام 196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 با کلید راه نجاتی 537-541 عمر ابوبکر= 196 به ابجد بهترین دینها737-541 عمرابوبکر= 196 ضرب 14 معصوم 196 میباشد به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 اساس دینی 196حامی بدین الله196 به ابجد 196 دین اسلام 196 اصوله دین 196 اصله دین ها 196 امام اهله دینی 196 به ابجد دین اسلام 196 اصوله دین 196 به معجزه دین 196 اصله دینها 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم خانواده محترم رسول خدا که سوره کوثر بنام فاطمه و سوره محمد(ص)196 به ابجد آفت کل دین اسلام 737-196 ضرب 14 معصوم = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 قاصب ولایت محمدی 737- 196=541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 فتنه ها 541 به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصوله دین 196 دین اسلام 196 امام بدین الهی 196حامی بدین الله196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 ضرب 14 معصوم در 14 = 196 میباشد ابجداسلام132+92محمد+110علی+5تن+12 امام+14معصوم = 365 روز سال ابوبکر دوسال خلافت نکرده از دنیا رفت 2+10 سال هم عمر = 12 حق با 12 اهل بیت رسول خدا بود به ابجد به جغد شوم 430 مقصر 430+541 عمر ابوبکر= 971 ظالم به دست میآید مرد کافر545-4 خلیفه= 541 ابوبکر و عمر 541 +430مقصر= 971 ظالم این دو ظالم و مقصر در 18 ذالحجه خود را مفت به 18 درهم فروختند عمر به تمام یارانش قول داد 18 درهم به شما خواهم داد برادران یوسف را 18 درهم فروختند در 18 ذالحجه عهد بسته 18 روز بعد عهد خود را شکستند و تنها یادگار رسول خدا فاطمه کوثر قرآن را در 18 سالگی به شهادت رساندند جزئیات پرونده میلیاردر نفتی/ درخواست اعمال ماده 18 از سوی برخی متهمان فساد سه هزار میلیاردی/ فرار خاوری از کاناداباشگاه خبرنگاراناخبار مشابه۱۳۹۳-۱-۱۳ ۲۲:۲۰|۲۷ دقیقه پیش دادستان کل کشور گفت: اولویت ما در ارتباط با پرونده میلیاردر نفتی این است که اموال را به دولت برگردانیم و این در حالی است که وی لیست اموال خود را اعلام کرده و حاضر به همکاری است، بنابراین پیگیری پرونده به صورت جدی ادامه دارد. فرمود: 18+ چرا که وقتی خلایق آن را بینند،بی اختیار عنان از کف دهند و چشم ها را گشاد گردانند و آب از دهانشان چکه نماید و دست هایشان همی لرزد و در صورتی که لازم باشد از مرزها گذر کنند!!! و در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشند و یا احساس دست از پا درازتری نمایند. و من همچنان در عجبم از راز این عدد!!! شمار شهرستانهای سیستان و بلوچستان به عدد 18 رسید در قرآن ذَلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یمْتَرُونَ(مریم/34) حضرت عیسی (ع) آخرین پیامبری بود که بر قوم بنی اسرائیل فرستاده شد، قومی که ششصد پیامبر خود را کشتند. او سرنوشت عجیبی دارد، به بیت المقدس آمد تا سی و سه سالگی در آن جا ماند و به دعوت مردم آنجا پرداخت و با وعده هایی که خدای تعالی داده بود تشویق نمود. تا آن که یهود به جست وجوی آن جناب پرداخت و در آخر ادعا کرد که او را شکنجه و از میان بر داشته اند. در انجیل لوقا چنین آمده که عیسی در بیت عنیا به آسمان صعود کرد. این است عیسی پسر مریم؛ گفتار حقی که در آن تردید میکنند!عیسی فهمید بنی اسرائیل از کفر خود دست بر نمی دارند جالب اینکه در پارهای از روایات در تفسیر آیه قال لوان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید (کاش در برابر شما قدرتی داشتم و یا تکیهگاه و پشتیبان محکمی در اختیارم بود) آمده، امام صادق (علیه السلام) فرمود: منظور از قوة همان قائم (عج) است و منظور از رکن شدید 313 نفر یاران (مخصوص) آن حضرتند.(199) به این ترتیب نقش نیرو سپاه قدرتمند در پیشبرد اهداف انسانی، روشن میشود، و در ضمن حضرت لوط آرزو میکند که چنین نیروئی داشته باشد، و حکومت جهانی در پرتو وجود حضرت قائم (علیه السلام) با ارتش متعهد و نیرومند در همه جهان تشکیل گردد تا از مفاسد و زشتیها شدیداً جلوگیری شود (امید آنکه هر چه زودتر خداوند لطف کند، تا با ظهور حضرت قائم (علیه السلام) و تشکیل حکومت جهانی، همه گونه مفاسد از روی زمین برچیده گردد و دنیا پر از عدل و داد شود).می خواستم بدونم چرا قوم یهود یک قوم همیشه سرگردونه و برای خود ملیت ندارن؟ چرا حضرت موسی(ع) آنها را نفرین کرده است؟ یکی از اقوامی که قرآن کریم بسیار از آن یاد کرده و چهره آن را به خوبی به بدی ترسیم نموده است، قوم یهود است.این قوم تنها قومی است که خداوند آنها را در قرآن مورد لعنت قرار داده است, لذاست که آنان همیشه در به در و بیچاره هستند چون خود خدا در مورد کسانی که آنها را لعنت کرده می فرماید: و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا(نساء 52), و این تنها به خاطر یک دندگی و کفر و ارتداد ممتد آنان و سر پیچی مستمر آنان از دستورات الهی بوده است.لذاست که حضرت موسی آنان را نفرین کرد چون قابل هدایت نبودند, شبیه اقوام دیگری که به خاطر همین سرپیچی هایشان گرفتار نفرین پیامبرانشان شدند. به ابجد دین الهی 110 علی میباشد قلب شیعه نمیدانم چیه ما وهابی ها را هم دوست داریم درسته گمراهند بچه هایشان چه گناهی دارند ما همه را دوست داریم بخدا راست میگویم معرفت داشته باشند نمیمیرند که 5 تا هواپیما بذاره مگه نمیگه من خادم الحرمین هستم مومنان فقرای اسلام را به حج دعوت کنه بلد نیستند نمیدونم عقلشون نمیرسه چه حکایتیه من موندم بجای این همه سلاح برای کشتار مسلمانان نصف نصف این پول را خرج زیاد شدن دوستانت و آدم شدن خودت بکن اسلام 74 فرقه شده بخاطر گمراه دین 310 عمر 310 میباشد ابوبکر رکب وبا دو سال 2 سال بیشتر خلافت نکرد عمر هم 10 سال بعد مرد 2+10= 12 حق با 12 امام شیعه میباشدعمربه یارانش گفته بر عکس محمد و علی وضوئ بگیرید ایشان دستهایشان را میاندازند شما دست به سینه نماز بخوانید ایشان بر خاک سجده میکنند شما نکنید هر کاری کردند شما بر عکسش را انجام بدهید74 ان من المجرمین منتقمون74 ابجد ابوبکر27+22 عمر +25 عثمان =74والشجرتها الملعونه 74 74 فرقه شد74 فهمو شعور حیوان ۷۴ ابوبکر 27+22عمر 25عثمان = 74 اشداء علی الکفار74 والشجرتها الملعونه 74 فهمو شعور حیوان ۷۴ بدروغ گویان عالمی 74 فرقه ابوبکر 27+22عمر +25 عثمان=74 امت74 فرقه را این سه خلیفه ناحق ساختند در غدیر خم محمد دست علی را به عنوان جانشین خود انتخاب نمود و فرمود من کنت مولاء فهذا علی مولاء هر که من مولای اویم این علی مولای اوست درروز غدیر خم نور حق پیدا شد وز جهاز اشتران منبری بر پا شد بگرفت محمد چو علی را سر دست سوگند به ذات حق که حق پیدا شد به ابجد دین حق شیعه 557 -541 عمر ابوبکر = 26علی 26 راه حق 26 راه اسلام 26 خیلی 26 مردی 26 تاج سری26 26جان رسول26بت شکنی26بدوش نبی26 عشق اسلام26 ارباب اسلام 26 جانه قرآن26 اهل راه 26 راه اله 26 حق ارباب 26 وصیت 26 بیعت 26 حکمها 26 تاج سری 26 بت شکنی بدوش نبی 26 غدیر 26نجات دین26 غدیر 26انتخاب درست 26 جان رسول 26 عشق اسلام 26 بجان بتول 26 جان رسول 26 بت شکنی 26 بدوش نبی 26 راه اسلام 26 جانه قرآن 26 غدیر 26 وصیت 26 انتخاب درست 26 علی 26 طلاء 26 عشق اسلام 26 ارباب اسلام 26 نابقه اسلام 26پدر اسلام 26 عشق قلب26 بقلب اسلام26 جان قرآن 26 جان رسول 26 علی 26 بچشم محمد26 باحامی 26 اخلاق اسلام 26 نجات دین26 جان قرآن 26جان رسول26راه پدر 26 انتخاب درست 26 غدیر 26 علی 26جمال حق 26 جان نبی 26علی 26 تاج سری 26 بت شکنی 26 بدوش نبی 26 انتخاب درست 26 غدیر 26 با جانشین 26 غدیر 26 علی 40 جای پیامبرا 40 غدیر خمی40 نماینده اله 40 جای پیامبرا 40 40 راه علی 40 به ابجد محمد 92+18 ذالحجه" غدیر خم = 110 دین الهی 110 علی 110 پلیسی 110 نمک 110 نانجو 110 نامت 110 یا علی حقا پلیس عالمی 110 پلیسی 110 به ابجد 18 ذالحجه" غدیر خم 18 اساس دین 18 همه جا 18 با هر تپشی که در دل آگاه است یک نغمه لا اله الا الله است توحیدو نبوت امامت هر سه در گفتن یک علی ولی الله است 110 سند از کتب اهل سنت در باره غدیر خم با توجه به اينکه در تمامي منابع معتبر شيعه واقعه غدير به طور کامل همراه با وقايع قبل و اتفاقات بعد از آن ذکر شده است از ذکر منابع شيعه در زمينه سند واقعه غدير خودداري کرده و صرفا منابع اهل سنت را ذکر کرديم.
1. اخبار اصفهان: ج1ص107و235.ج2ص227. مظلومییت تا این حد روی دشمنان علی سیاه اگر در کتب شیعه یک چنین صحنه هایی دیدید بگید من شیعه میشوم یعنی نامردی تا این حد من بجای اهل سنت شرمنده شدم خدا شما را ببخشد گمراهی تا کجا تو را خدا فکری بحال خود کنید
حدیث غدیر در آثار اهل سنّتبزرگان اهل سنت به طریق مختلف حدیث غدیر خم را نقل کرده اند. در ذیل به بعضی از مهم ترین کتب ایشان که بر این حدیث مهر صحت گذاشته و آن را تایید کرده اند، همراه با حدیث اشاره می شود. 1. سنن ترمذی: زید بن ارقم عن النبی(ص) قال: من کنت مولاه فعلی مولاه.[2] 2. مصنف ابن ابی شیبه: حدثنا مطلب بن زیاد عن عبدالله بن محمد بن عقیل عن جابر بن عبدالله قال: کنّا بالجحفة بغدیر خم إذا خرج علینا رسول الله فأخذ بید علی فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه.[3] 3. المعجم الکبیر للطبرانی: عن أبی إسحاق الهمدانی قال سمعت حبشی بن جناده یقول: سمعت رسول الله(ص) یقول یوم غدیر خم: اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه.[4] همچنین وی حدیث مذکور را به همین طریق از زید بن ارقم، ابو ایوب انصاری و بریده نقل می کند. 4. تفسیر ابی السعود و تفسیر اللباب لابن عادل: در این دو کتاب در تفسیر ایه )سأل سائل بعذاب واقع( [5] وارد شده است: می گویند سائل، حارث بن نعمان فهری بود و علت نزول ایه این است هنگامی که قول پیامبر مبنی بر اینکه هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست به گوش او رسید، سوار بر ناقه خود شد و پیش پیامبر آمد و گفت: ای محمد! امر کردی ما را که شهادت بدهیم خدایی جز خدای واحد نیست و اینکه تو فرستاده از جانب اویی و ما آن را پذیرفتیم. امر کردی پنج بار در روز نماز بخوانیم و زکات اموالمان را بدهیم و ما قبول کردیم. امر کردی که در هر سال یک ماه روزه بگیریم و حج بگزاریم و ما پذیرفتیم؛ ولی به اینکه پسر عمت را بر ما برتری دهی، هیچ گاه راضی نمی شویم. ایا آنچه گفتی، از جانب خودت بود یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: به آن خدایی که کسی غیر از او خدا نیست قسم که آن را از نزد خداوند گفتم. پس در این وقت حارث می گوید: خدایا! اگر آنچه محمد می گوید، حق است، از آسمان بر ما سنگی فرود آر یا عذابی بر ما نازل کن! پس به خدا قسم، به ناقه اش نرسید، مگر اینکه خدا سنگی به جانبش پرتاب نمود که از مغز سرش وارد شد و از دبرش بیرون آمد و کشته شد.[6] 5. الدر المنثور عن ابی هریره: لما کان یوم غدیر خم و هو یوم ثمانی عشر من ذی الحجة قال النبی(ص): «من کنت مولاه فعلی مولاه فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم».[7] شگفت اینکه صاحب این کتاب پس از نقل این یک حدیث، آن را ضعیف و غیر قابل اطمینان دانسته است و ما در فصل بعد، راویان حدیث غدیر را از نگاه خود ایشان مورد بررسی قرار می دهیم. 6. تفسیر ابن کثیر: در شأن نزول ایه )یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...( می گوید: و قد روی ابن مردویه من طریق ابی هارون عن ابی سعید خدری انها نزلت علی رسول الله(ص) یوم غدیر خم حین قال لعلی: «من کنت مولاه فعلی مولاه» ثم رواه عن أبی هریره و فیه انه الیوم الثامن عشر من ذی الحجه یعنی مرجعه من حجة الوداع.[8] 7. تفسیر آلوسی: در شأن نزول همین ایه می گوید: عن ابن عباس (رضی الله تعالی عنه) قال: نزلت هذه الایة فی علی (کرم الله وجهه) حیث امر سبحانه ان یخبر الناس بولایته فتخوف رسول الله أن یطعنوا فی ذلک علیه فاوحی الله تعالی الیه هذه الایة فقام بولایته یوم غدیر خم و أخذ بیده. فقال (علیه الصلاة و السلام): «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛[9] این ایه زمانی نازل شد که خداوند ابلاغ ولایت علی به مردم را به پیامبر امر فرمود و آن حضرت از طعن مردم بر این خائف بود. پس این ایه نازل شد و پیامبر در روز غدیر امر حق تعالی را به اجرا رساند و فرمود: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست...». 8. فتح القدیر: قال رسول الله(ص) إلی بریده: یا بریده ألست بالمؤمنین من أنفسهم؟ قلت: بلی یا رسول الله. قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه».[10] 9. تفسیر رازی: نزلت الایة فی فضل علی بن ابی طالب(ع) و لما نزلت هذه الایة أخذ بیده و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». فلقیه عمر فقال: هنیئاً لک یا بن ابی طالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة. و هو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علی.[11] 10. امالی، المحاملی: قال سعید بن جبیر عن ابن عباس: قال رسول الله(ص) : «من کنت مولاه فعلی مولاه».[12] 11. الکنی و الاسماء للدولابی: عن زید بن ارقم قال: کنا مع رسول الله(ص) بین مکة و المدینة إذا نزلنا منزلاً یقال له غدیر خم فنودی أن الصلاة جامعة فقام رسول الله(ص) فحمدالله و اثنی علیه ثم قال: «اَلستم تعلمون انی أولی بکلّ مؤمن من نفسه». قالوا: بلی نشهد انک أولی بکلّ مؤمن من نفسه. قال: «فانی من کنت مولاه فهذا مولاه» و اخذ بید علی.[13] حاصل اینکه زید بن ارقم می گوید: با رسول خدا(ص) بین مکه و مدینه در غدیر خم بودیم که ندای نماز جماعت داده شد، پس از نماز رسول خدا برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ایا نمی دانید که من به جان هر مؤمن از خودش اولی هستم؟ همه گفتند: بله، یا رسول الله! تو از نفس هر مؤمن به او سزاوارتری. آن گاه فرمود: «هر که من مولای او هستم، پس این مولای اوست»، درحالی که دست علی را بالا گرفته بود. 12. شرح مذاهب اهل السنه: عن زید بن ارقم و البراء قالا: کنّا مع رسول الله(ص) یوم غدیرخم و نحن نرفع غصن الشجرة عن رأسه فقال:«ألا ان الله ولیی و أنا ولی کلّ مؤمن، من کنت مولاه فعلی مولاه» و فی غیر هذه الروایة: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». نویسنده پس از ذکر حدیث چنین می گوید: «و هذا حدیث غریب صحیح و قد روی حدیث غدیر خم عن رسول الله(ص) نحو مائة نفس و فیهم العشرة و هو حدیث ثابت لا أعرف له علة. تفرّد علی بهذه الفضیلة لم یشرکه فیها احد؛ این حدیثِ غریب اما صحیحی است که حدود صد نفر که عشره مبشره هم در میان آنهاست، نقل کرده اند. علی به این فضیلت یگانه شده است؛ به گونه ای که هیچ کس در این فضیلت با او برابر نیست».[14] علاوه بر موارد فوق، این حدیث در کتب زیر هم وارد شده است. این روایات تقریباً از لحاظ مضمون شبیه به هم هستند. 13. السنة، ابن ابی عاصم. وی حدیث غدیر را به 25 طریق مختلف نقل می کند(ج3، ص356ـ386) . 14. ابوبکر محمد بن حسن بغدادی در کتاب الشریعه، حدیث فوق را به پانزده طریق از بزرگان صحابه و غیر آنها نقل می کند. 15. نویسنده کتاب نظم المتناثر، حدیث غدیر را منقول از افراد زیر می داند: زید بن ارقم، علی(ع)، ابوایوب انصاری، عمر، ابوهریره، طلحه، عماره، ابن عباس، بریده، ابن عمر، مالک بن حویرث، حبشی بن جناده، جریر، سعد بن ابی وقاص، ابو سعید خدری، انس، قیس بن ثابت، حبیب بن بدیل ورقاء، براء بن عازب، ابو طفیل، حذیفة بن اُسید الغفاری(ج1، ص194). 16. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب (ج1، ص338). 17. اسد الغابة (ج1ـ2و3). 18. تاریخ اصبهان (ج1، ص58، 67، 121، 249و300). 19. مروج الذهب (ج1، ص346). 20. مختصر تاریخ دمشق، به 12 طریق مختلف (ج2، 3، 4و5). 21. مرآة الجنان (ج1، ص51). 22. المختصر فی اخبار البشر (ج1، ص126). 23. تاریخ الخلفاء (ج1، ص69). 24. تاریخ بغداد (ج3، ص333). راویان حدیث غدیر از نگاه علمای اهل سنتبزرگان اهل سنت، به جز عده ای، با اعتراف و اذعان به صحت و مورد وثوق بودن روات حدیث غدیر با عباراتی نظیر رجال صحیح و ثقه، خبر غدیر را تایید کرده اند؛ از آن جمله: 1. در المستدرک، حاکم نیشابوری عبارات زیر را برای بررسی سندی حدیث غدیر به کار می برد: هذه حدیث صحیح علی شرط الشیخین،[15] هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم.[16] 2. در کتاب مجمع الزوائد، مؤلف پس از نقل حدیث مذکور از احمد بن حنبل و طبرانی می گوید: در رجال احمد ثقات[17] و در جای دیگر می گوید: «رواه احمد و رجاله رجال صحیح».[18] 3. مؤلف کتاب فلک النجاه می گوید: «اقول حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه متواتر لا حاجة الی تفصیل اسانیده و مخرجیه لهذا بیناه مختصراً مخافة التطویل و قد أورد مؤلف ارجح المطالب ناقلاً عن ابن عقده فی کتاب الموالاة اسماء رواته من الصحابة نحومائة فصاعداً و أسماء المخرجین نحومائة و خمس و اربعین. فی الصواعق، بیان حدیث من کنت مولاه حدیث صحیح لامریة فیه و قد أخرجه جماعة کالترمذی والنسائی و احمد و طرقه کثیراً جداً و فی روایة لأحمد انه سمعه من النبی(ص) ثلاثون صحابیاً و شهدوا به لعلی لما نوزع ایام خلافته و کثیر من أسانیده صحاح و حسان ولا التفات لمن قدح فی صحته؛[19] حدیث من کنت مولاه حدیث متواتری است که حاجتی به ذکر تفصیلی اسناد و ناقلانش نیست و به همین خاطر ما نیز مختصری در این رابطه بیان می کنیم. مؤلف کتاب ارجح المطاب از کتاب الموالاة نام حدود صد نفر بلکه بیشتر از راویان صحابه و نیز نام 145 نفر از کسانی که حدیث را خارج کرده اند، نقل می کند. همچنین در کتاب الصواعق درباره حدیث من کنت مولاه وارد شده است: حدیث صحیحی است که شائبه هیچ شک و ریبی در آن نیست و جماعتی از بزرگان از جمله ترمذی، نسائی و احمد در کتب خود نقل کرده اند که البته طرق نقل احمد بسیار زیاد است. و از احمد روایت شده که حدیث را سی نفر از صحابه شنیدند و برای علی(ع) زمانی که درگیر مسئله خلافت (غصب شده خود) بود، آن را شهادت دادند و بسیاری از سند های این روایت صحیح و حسن است و به کسی که شکّ در آن ایجاد کند، اعتنایی نباید کرد». نکتهدر اینجا توجه به دو مطلب مناسب است: اول اعتراف صاحب الصواعق به اینکه علی(ع) مسئله مذکور را در ایام خلافت خود مطرح کرده است. این مطلب به کنایه نشان از آن دارد که آنچه در حدیث مذکور مورد عنایت حضرت امیر بوده است و علمای اهل سنت هم آن را متوجه شده و درک کرده اند، مسئله خلافت بر مسلمین است. تناقض گویی هایی که میان بزرگان اهل سنت اتفاق می افتد ـ که ما نیز به بعضی از آنها اشاره می کنیم ـ ناشی از همین علت است و نشانه درگیری و نزاع بین عقل و منطق با هوای نفس و میان عشق و ترس است. مطلب دوم اینکه تواتر حدیث غدیر چنان نزد بزرگان اهل سنت به مثابه روز روشن است که گفتار کسی که آن را انکار کند، هیچ ارزشی ندارد؛ چنان که حافظ ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء به متواتر بودن حدیث غدیر اعتراف کرده، می گوید: «هذا حدیث حسن عال جداً و متنه متواتر».[20] بنابراین سخن ابن حجر در لسان المیزان که گفته است «تواتری در این حدیث وجود نداشته و ساختگی است»، کاملاً بی اساس و پوچ است و قابل اعتنا نیست. وی در معرفی حسین بن محمد بن خسرو بلخی می گوید: «رایت بخط هذا الرجل جزءاً من جملته نسخه رواها عن علی بن محمد بن علی بن عبیدالله الواسطی حدثنا ابوبکر محمد بن عمر البابزائی بجامع واسط حدثنا الدقیقی عن یزید بن هارون عن حمید عن انس و النسخة کلها مکذوبة علی الدقیقی فمن فوقه ما حدثوا منها بشیء. فمنها حدیث من کنت مولاه و غیر ذلک و هذه الأحادیث و إن کانت رویت من طریق غیر هذه فانها بهذا الاسناد مختلفة و ما ادری هی من صنعه الحسین أو شیخه او شیخ شیخه. و ذکره ابن ابی طی فی رجال الشیعه».[21] آری، این جماعت عالم نما در مواجهه با این سند های انکار ناپذیر، چاره ای جز این ندارند که حدیث غدیر را ساخته حسین بن محمد خسرو بلخی بدانند و در نهایت او را جزء شیعیان معرفی کنند؛ در حالی که تواتر چنان محکم و اساسی است که نقل های این چنینی در برابر بسیاری روایات معتبر منقول از خود بزرگان اهل سنت، کاملاً مردود است. نمونه تناقضات و اعترافاتغزالی که معروف به امام شکاکان در همه مسائل است، در کتاب خود با نام سرّالعالمین خلافت خلفای راشدین را مورد انتقاد شدید قرار داده و آنها را نکوهش کرده و ذهبی، یکی از بزرگان اهل سنت، ضمن نقل این قول از غزالی، او را به شدت نکوهش کرده و در کتاب سیراعلام النبلاء گفته است: «ولأبی مظفر یوسف سبط ابن الجوزی فی کتاب ریاض الافهام فی مناقب اهل البیت قال: ذکر ابوحامد فی کتابه سرالعالمین و کشف ما فی الدارین فقال فی حدیث: من کنت مولاه فعلی مولاه ان عمر قال لعلی بخّ بخّ أصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة. قال ابوحامد: و هذا تسلیم و رضی ثم بعد هذا غلب علیه الهوی حباً للریاسة و أمر الخلافة و نهیها فحملهم علی الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً فبئس ما یشترون و سرر کثیراً من هذا الکلام الفسل الذی تزعمه الامامیة و ما أدری ماعذره فی هذا؟ و الظاهرانه رجع عنه و تبع الحق. قلت: قد الف الرجل فی ذم الفلاسفة کتاب التهافت و کشف عوارهم و وافقهم فی مواضع ظناً منه ان ذلک حق او موافق للملة و لم یکن له علم بالاثار و اخبره بالسنن النبویة القاضیة علی العقل و لولا ان أبا حامد من کبار الاذکیاء و خیار المخلصین لتلف. فالحذار الحذار من هذه الکتب و اهربوا بدینکم من شبه الاوائل و الا وقعتم فی الحیرة فمن رام النجاة و الفوز فلیلزم العبودیة و لیبتهل الی مولاه فی الثبات علی الاسلام و ان یتوفی علی الایمان الصحابة و سادة التابعین فبحسن قصد العالم یغفرله».[22] حاصل کلام اینکه ابوحامد می گوید: کلام عمر به علی(ع): «بخ بخ اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة»، نشانه تسلیم و رضایت وی در مورد امر خلافت علی(ع) است، اما بعد از آن به جهت غلبه هوای نفس بر وی و محبت ریاست و امر و نهی خلافت، همه را به بهایی اندک فروخت و پا برآنها نهاد. ذهبی در ادامه می گوید: از این کلام سست و بی پایه که مبنای کلام امامیه نیز هست، بسیاری خوشحال شده اند و من نمی دانم عذر و دلیل وی بر این گفتار چه بوده است؟ ظاهر این است که از این گفتار توبه کرده و از مذهب حق (به گمان خودش) پیروی کرده است. آن گاه در ادامه می گوید: این مرد در نکوهش فلاسفه کتاب تهافت را نوشته و در بعضی از موارد که گمان برده حق یا موافق با مذهب ملت است، از ایشان پیروی کرده است (آن گاه از این نتیجه می گیرد:) وی هیچ اطلاع و اخباری از آثار بزرگان و سنت نبوی که حاکم بر عقل است، نداشته است. و اگر نه اینکه ابوحامد از بزرگان اذکیا و پاکان و بهترین مخلصان بود، بی شک با این کلمات هلاک و تلف می شد. پس دور باشید، دور باشید از این کتب و از دینتان بترسید. پس هر کس که امید نجات دارد، ملتزم عبودیت باشد و به حق ابتهال کند در ثبات اسلام و ایمان به صحابه و تابعین. بررسی نکاتیکی از موارد مهم که در کنار حدیث غدیر مورد توجه قرار گرفته و راویان حدیث آن را نقل کرده اند، مسئله تبریک عمر به علی(ع) به عنوان امیرالمؤمنین است و جمع بسیاری از بزرگان شیعه و اندکی از اهل سنت به این مطلب اشاره کرده اند. سرّ اینکه بزرگان اهل سنت کمتر به این عنوان پرداخته و آن را ساخته پرداخته مخالفان خود می پندارند، آن است که با پذیرفتن این مطلب که عمر به علی(ع) تبریک گفته، کلام شیعه مبنی بر ولایت امیرالمؤمنین مورد تایید قرار خواهد گرفت. از این رو، بی تردید غزالی به مسئله مهمی اشاره کرده و لبّ سخن وی آن است که به لحاظ منطقی و عقلی تبریک عمر، معنایی جز پذیرش خلافت نخواهد داشت. پس جای هیچ شکی باقی نمی ماند که با قبول این امر، تمام کلمات و گفتار اهل سنت در مورد معنای مولا بر باد فنا خواهد بود؛ زیرا تبریک عمر به علی(ع) معنایی جز رسیدن به مقام ریاست بر مؤمنان ندارد. غیر از این معنا هر چه را در نظر بگیریم، تبریک و تهنیت عمر را بی معنا خواهد کرد. ابن کثیر در کتاب السیرة النبویه پس از نقل حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه به طرق مختلف از جمله نسائی می گوید: «هذا اسناد جید قوی رجاله کلهم ثقات»، اما آنجا که کلام به تبریک عمر به علی(ع) می رسد، می گوید: «رواه ابن جریر عن ابی زرعه عن موسی بن اسماعیل عن حماد بن سلمه عن علی بن زید و ابی هارون العبدی و کلاهما ضعیف عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب و روی هذا الحدیث من حدیث موسی بن عثمان الحضرمی و هو ضعیف جداً».[23] این در حالی است که تناقض ناشی از نقل این کلام عمر، بسیار در منابع اهل سنت دیده می شود. غیر از آنچه ما از تفسیر رازی نقل کردیم، ابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق حدیث زیر را به دو طریق نقل کرده است. وی از ابوهریره نقل می کند: «من صام یوم ثمانی عشرة من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر خم لما اخذ النبی(ص) بید علی بن ابی طالب فقال: «الست ولی المؤمنین». قالوا: بلی یا رسول الله. قال : «من کنت مولاه فعلی مولاه». فقال عمر بن خطاب: بخًّ بخًّ لک یا بن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مسلم. فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی...(مائده/3)».[24] این حدیث در کتب الامالی الشجریه (ج1، ص31)، البدایة و النهایة (ج7، ص386)، تاریخ بغداد (ج3، ص498) و مختصر تاریخ دمشق (ج5، ص393) نیز نقل شده است و نیز با کمی تفاوت در عبارت، در بخش عمر بن خطاب به دو طریق از ابی هریره و شهر بن حوشب نقل شده است. (ج1، ص193). در کتاب «مصنف»، ابن ابی شیبه پس از نقل عبارت «من کنت مولاه فعلی مولاه» نقل می کند: «فلقیه عمر بعد ذلک فقال: هنیئاً لک یا بن ابی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة».[25] همین عبارت در کتب الشریعه (آجری، ج4، ص181)، فضائل الصحابه (ج2، ص494)، کنزالعمال (ج13، ص134)، المسند الجامع (ج6، ص367) و تاریخ ابن خلدون (ج1، ص197) نیز نقل شده است. معلوم نیست با وجود این همه تناقض در نقل کلامِ بخ بخ از عمر بن خطاب، بزرگان اهل سنت که از نقل کلام مزبور دوری جسته و حق را پنهان کرده اند، چگونه می توانند به شیعه پاسخ این ابهام را بدهند؟ چنانکه معلوم شد، ذهبی در نقل گفتار غزالی حتی قادر نبوده است که پاسخی عقلانی به کلام وی بدهد و با صرف ردّ و انکار و توهین، این تعارض حل نخواهد شد. غزالی پس از بیان مطلب مذکور در مورد کلام عمر می گوید: «و لما مات رسول الله(ص) قال قبل وفاته ائتوا بدواة و بیضاء لازیل لکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحق لها بعدی. قال عمر: دعوا الرجل فانه لیهجر. و قیل یهدر. فاذا بطل تعلقکم بتأویل النصوص فعدتم الی الاجماع و هذا منصوص ایضاً فان العباس و اولاده و علیاً و زوجته و اولاده لم یحضروا حلقة البیعة و خالفکم اصحاب السقیفة فی متابعة الخزرجی...».[26] پی نوشت ها[1] . تفسیر نمونه، ایت الله مکارم شیرازی، ج5، ص12، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 12. [2] . ترمذی، محمد بن عیسی، بیروت، دارالفکر، ج12، ص175. [3] . المصنف، ابن ابی شیبه، ج7، ص495، بیروت، دارالفکر، 1409. [4] . معجم الکبیر، طبرانی، ج4، ص4. [5] . معارج/1. [6] . تفسیر اللباب، ابن عادل، ج15، ص456؛ ارشاد العقل السلیم، محمد بن محمد العمادی (ابوالسعود) ج6، ص376. [7] . الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج3، ص323. [8] . تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، محقق سامی بن محمد، ج3، ص28، دارطیبه للنشر، 1420. [9] . روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، آلوسی، ج5، ص67 ـ 68. [10] . فتح القدیر، آلوسی، ج6، ص20. [11] . مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج6، ص113. [12] . امالی، المحاملی(235 ـ 330)، اسماعیل بن محمد، ج1، ص36، دار ابن القیم و المکتبه الاسلامیه، 1991م. [13] . الکنی و الاسماء، الدولابی(224 ـ 310)، احمد بن حمادبن سعید، ج5، ص38، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420. [14] . شرح مذاهب اهل السنه، ابن شاهین (385.ق)، احمد بن عثمان، ج1، ص104، مصر، مؤسسه قرطبه، 1415. [15] . المستدرک علی الصحیحین، الحاکم، ابو عبدالله محمد بن عبدالله ، ج3، ص109. [16] . همان، ص110. [17] . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، الهیثمی(807ق)، نورالدین علی بن ابی بکر، ج9، ص103، بیروت دارالکتب العلمیه، 1408. [18] . همان، ص104. [19] . سیر اعلام النبلاء، الذهبی(748)، شمس الدین محمد بن احمد، ج8، ص200. موسسه الرساله، 1413. [20] . همان، ص335. [21] . لسان المیزان، ابن حجر العسقلانی، ج1، ص335. [22] . سیر اعلام النبلاء، ج19، ص331. [23] . السیره النبویه، اسماعیل بن کثیر(741)، تحقیق مصطفی عبدالواحد، ج4، ص417 ـ 419، دارالمعرفه للطباعه و النشر بیروت، 1396. [24] . تاریخ دمشق، الشافعی، ابی القاسم علی بن الحسن (ابن عساکر) (571ق)، دارالفکر، ج42، ص233. [25] . مصنف، ابن ابی شیبه، ج7، ص503. [26] . سرّ العالمین و کشف ما فی الدارین، الغزالی، ابوحامد، ج1، ص4. بعضی از علمای اهل سنت که حدیث غدیر را ضعیف میدانند از جمله ابن حزم اندلسي ظاهري كه با دفاع از ابن ملجم مرادي ، عداوت خود با امير مؤمنان عليه السلام را علني كرده است ، در كتاب الفصل خود مينويسد : وأما من كنت مولاه فعلى مولاه فلا يصح من طريق الثقات أصلاً . حديث: من كنت مولاه... به هيچ وجه از طريق افراد ثقه تاييد نشده است. ابن حزم اندلسي ، علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد (متوفاي548 هـ) ، الفصل في الملل والأهواء والنحل ، ج 4 ، ص 116 ، ناشر : مكتبة الخانجي – القاهرة . و ابن تيميه حراني (متوفاي728هـ) نيز كه در انكار فضائل اهل بيت عليهم السلام زبانزد عام و خاص است در منهاج السنة مينويسد : وأما قوله من كنت مولاه فعلي مولاه فليس هو في الصحاح لكن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس في صحته فنقل عن البخاري وإبراهيم الحربي وطائفة من أهل العلم بالحديث انهم طعنوا فيه وضعفوه ... . حديث: من كنت مولاه... در كتب روائي صحيح شش گانه آورده نشده است ، بعضي از دانشمندان آن را روايت كردهاند ؛ ولي در صحت آن دچار اختلاف شدهاند ، از بخاري و ابراهيم حربي وگروهي ديگر از اهل دانش نقل شده است كه آنان اين حديث را تضعيف كردهاند . إبن تيمية الحراني ، أبو العباس أحمد بن عبد الحليم ، منهاج السنة النبوية ، ج 7 ، ص 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406 . و سعد الدين تفتازاني (متوفاي791هـ) در جواب از حديث غدير مينويسد : والجواب منع تواتر الخبر فإن ذلك من مكابرات الشيعة كيف وقد قدح في صحته كثير من أهل الحديث ولم ينقله المحققون منهم كالبخاري ومسلم والواقدي . جواب ما اين است كه حديث غدير متواتر نيست و اين از زورگوييهاي شيعه است ، ؛ زيرا بسياري از علما و محققين علم حديث ؛ از جمله بخاري ، مسلم و واقدي در صحتش اشكال كرده و آن را نقل ننمودهاند . التفتازاني ، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله ، شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 2 ، ص 290 ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان ، الطبعة : الأولى ، 1401هـ - 1981م . پاسخ: حديث غدير نه تنها با سندهاي صحيح نقل شده است ؛ بلكه به اعتراف بزرگان اهل سنت متواتر است و حتي كتابهاي مستقلي در باره آن توسط علماي سني نوشته شده است ؛ اما پذيرش و اعتراف به آن نيازمند قلب سليم ، تقوا و انصاف است كه متأسفانه برخي از دشمنان اهل بيت عليهم السلام ؛ از جمله ابن تيميه حراني و ابن حزم اندلسي از داشتن آن محروم بودهاند . ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان در باره ابن تيميه و انصاف آن در نقد احاديث ، مينويسد : لكن وجدته كثير التحامل إلى الغاية في رد الأحاديث التي يوردها بن المطهر وان كان معظم ذلك من الموضوعات والواهيات لكنه رد في رده كثيرا من الأحاديث الجياد التي لم يستحضر حالة التصنيف مظانها . ابن تيميه در ردّ احاديثي كه علامه حلي به آن استدلال كرده است زياده روي نموده است تا آنجا كه احاديث خوب و معتبر فراواني را رد كرده است. لسان الميزان ، ج 6 ، ص 319 ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : دائرة المعرف النظامية – الهند . و در فتح الباري مينويسد : وأنكر بن تيمية في كتاب الرد على بن المطهر الرافضي المؤاخاة بين المهاجرين وخصوصا مؤاخاة النبي صلى الله عليه وسلم لعلي قال لأن المؤاخاة شرعت لإرفاق بعضهم بعضا ولتأليف قلوب بعضهم على بعض فلا معنى لمؤاخاة النبي لأحد منهم ولا لمؤاخاة مهاجري لمهاجري وهذا رد للنص بالقياس وإغفال عن حكمة المؤاخاة . ابن تيميه در كتابش كه رد بر علامه حلي است داستان عقد برادري بين مهاجران مخصوصاً بين رسول خدا و علي را انكار كرده و مي گويد : فلسفه عقد اخوت براي تأليف دلها و ايجاد محبت و دوستي بين دو نفر تشريع شد ؛ ولي بين دو مهاجر و شخص رسول خدا بي معني است . اين اين حرفها را كسي مي زند از حكمت اين دستور بي خبر است . فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ج 7 ، ص 271 ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب . و الباني وهابي ، هدف خود را از بررسي سند حديث غدير ، زياده روي ابن تيميه در تضعيف اين روايت دانسته و ميگويد : فقد كان الدافع لتحرير الكلام على الحديث و بيان صحته ، أنني رأيت شيخ الإسلام بن تيمية ، قد ضعف الشطر الأول من الحديث و أما الشطر الآخر ، فزعم أنه كذب ! و هذا من مبالغته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الأحاديث قبل أن يجمع طرقها و يدقق النظر فيها و الله المستعان . غرض من از تشريح حديث غدير و بيان صحت آن، تضعيف ابن تيميه بخش اول (من كنت مولاه فعلي مولاه) و دروغ دانستن بخش دوّم (اللهمّ وال من والاه...) آن است ، اين زياده روي ابن تيميه و عجله در تضعيف احاديث قبل از مطالعه در اسناد متعدد روايت و دقت نظر در صحت و سقم آن است . الباني ، محمد ناصر ، السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 . آنچه ما نقل كرديم ، مختصري از اعترافات بزرگان سني و صحه گذاشتن آنها بر حديث غدير بود ، براي اطلاع بيشتر به كتاب الغدير ، ج1 ، ص294 مراجعه بفرماييد . علامه اميني رضوان الله تعالي عليه 43 نفر از دانشمندان سني را نام ميبرد كه تصريح به صحت حديث غدير كردهاند. مناظره بین سنی و شیعی ؛از زبان اهل سنتی كه شیعه شد مناظره درباره ایمان حضرت ابوطالب (ع) با چند طلبه ی سنی گفتم : در كتاب نورالیقین نوشته شده است كه خطبه ی عقد پیامبر (صل الله علیه و آله ) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) را ، حضرت ابوطالب (علیه السلام ) خوانده است و خطبه ی عقد ، با این جمله شروع شد : الحمد لله الذی جعلنا .. ... . گفتم : اگر ابوطالب (علیه السلام )كافر و بت پرست بود چرا نگفت : الحمد للات یا الحمد للعزی . چرا به دو بت بزرگ ، قسم نخورد و به خداوند قسم خورد . و در ادامه می فرماید: والله بعد هذا نباء عظیم و ... باز هم به خداوند قسم می خورد نه به لات و عزی . حال كه ابوطالب (علیه السلام ) در چند جا از الله نام می برد نه بت ها ، پس چگونه می گویید او كافر و بت پرست بوده ؟ گفتم : من سوالی از شما دارم : آیا از نظر فقهی جایز است كه یك فرد كافر ، خطبه ی عقد دو مومن را بخواند ؟ اگر بخواند چه حكمی دارد ؟ گفتم : برادران ! شما كه می گویید ابوطالب (علیه السلام )كافر بوده معنایش این است كه نكاح پیامبر ( صل الله علیه و آله ) با خدیجه ی كبری (سلام الله علیها ) شرعی نبوده و این بزرگترین توهین به پیامبر (صل الله علیه و آله ) است !!! ادامه دادم و گفتم : خداوند در قرآن می فرماید : ان تنصر الله ینصركم و یثبت اقدامكم . یاری كردن خدا ، به دو صورت است 1. اینكه دین خدا را یاری كنید 2. اینكه پیامبر خدا را یاری كنید . نتیجه ی یاری كردن این است كه خداوند هم ، شما را یاری می كند و قدمهای شما را ثابت می كند . مگر در كتاب ها نیامده است كه حضرت ابوطالب ( علیه السلام ) ، سرپرست پیامبر ( صل الله علیه و آله )در دوران كودكی بوده و از ایشان بیش از فرزندانش مراقبت كرده تا اینكه بزرگ شد . در مكه ، یگانه حامی پیامبر( صل الله علیه و آله ) بود و در سه سال محاصره ای اقتصادی مسلمانان ، به كمك مسلمانان رفت وجانشان را نجات داد . آیا خداوند در پاسخ به یاری پیامبرش او را به جهنم می برد ؟ خداوند كه فرمود : ان تنصر الله ینصركم . این چه نوع نصرتی است كه خدا انجام داده است ؟ من از شما می پرسم : اگر ابوطالب مشرك و كافر بود پس چرا پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) در تشییع جنازه اش شركت كرد و سال وفاتش را عام الحزن یعنی سال اندوه و ناراحتی نامید ؟ آیا پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) از مردن یك مشرك به قدری ناراحت شده كه یك سال محزون و ناراحت بود ؟ آیا اینها دلیل ایمان ابوطالب (علیه السلام ) نیست ؟ مناظره شیخ مفید با قاضی عبدالجبار (سنی) در عصر شیخ مفید(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده میشد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود. مناظره علامه عسگري با علماي سني مستبصر مصری: در مصر یکی از اندیشمندان به نام دکتر مصطفی محمود مقاله ای نوشت و در آن منکر شفاعت شد و احادیث شفاعت را جعلی دانست به این دلیل واهی که شفاعت با عدل سازگاری ندارد! این شد که افراد مختلف از سرتاسر مصر جواب او را دادند و او در هفته بعد نوشت که حق مجتهد این است خطا کند و عذرخواهی کرد از حرفی که زده بود. امّا هفته بعد مقاله دیگری نوشت که در آنجا خواستار تنقیح کتاب صحیح بخاری شده بود و مدعی شد که در صحیح بخاری‚ احادیث غیرمنطقی که با عقل جور در نمی آید زیاد است. از همین جا فتح بابی شد که تا به حال بسته نشده و مفتی الازهر و امامان جمعه هر هفته در دفاع از سنت و رد منکران آن سخنرانی می کنند و تنقیح سنت و یا رد منکران سنت‚ نقل مجالس علمی و نشریات شده است.
مفاد حديث غديرجـمله اى كه در حديث غدير مورد استشهاد قرار گرفته و در حقيقت پيام اصلى واقعه غدير در آن نـهـفـتـه اسـت ايـن اسـت كه حضرت فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه كسانى كه به اين حديث استدلال كرده اندمولى را اولى معنا كرده اند اولى ، يعنى كسى كه به تصرف سزاوارتر است به عبارت سـاده تـر يعنى كسى كه لايق سرپرستى ، رهبرى و اختياردارى است بدين ترتيب معناى حديث اين است : ((هركس من رهبر وسرپرست اويم ، على (ع ) هم رهبر و سرپرست اوست بنابراين تنها كسانى به رهبرى و سرپرستى پيامبراكرم (ص ) پايبند و ملتزمند كه رهبرى و سرپرستى على (ع ) را بپذيرند. اما درباره اينكه آيا در اين حديث نيز مولى ، چنان معنايى را افاده مى كند، توجه به شرايط و ظروفى كـه اين حديث در آن صادر شده ، و مطالعه خطبه اى كه اين حديث در ضمن آن قرار گرفته است ، هيچ شكى باقى نمى گذارد كه مولى در اين حديث هم به معناى اولى است . حـال اگر فرض كنيم اين حديث بدون هر گونه قرينه و تفسير و توضيحى به دست كسى برسد و بـدون غـرض بـه آن تـوجه كند در مى يابد كه برخلاف گفته بعضى افراد بى اطلاع پيامبر(ص ) در صدد آن نيست كه بفرمايد: ((هركس من دوست او هستم على هم دوست اوست ))! يا ((هركس من يـاور او هـسـتـم ، عـلى ياوراوست ))! چرا كه دوستى و ياورى ، بيعت و تبريك نمى خواهد، عمامه و تاج گذارى نمى طلبد و به طوركلى چنان اهميتى ندارد كه در آن موقعيت خطير و با آن مقدمات اعلام شود. بـدين دلايل است كه مرحوم سبط بن جوزى از علماى اهل سنت ، پس از بحثى مفصل در اين باره ، به اين نتيجه مى رسد كه مولى در اين حديث به معناى اولى است . و ابن طلحه در مطالب السؤول مى نويسد:. امـيـرمـؤمـنـان عـلـى (ع ) در دوران خـلافت ظاهرى خود در كوفه ، بارها به اين حديث استدلال كرده اصحاب رسول خدا(ص ) را قسم داد تا به آنچه از اين واقعه در خاطر دارند، شهادت دهند و در حالى كه حدود چهل سال از واقعه غدير گذشته و بسيارى از اصحاب رسول خدا(ص ) از دنيا رفته و بـاقـيـمـانده دراطراف بلاد پراكنده شده بودند و كوفه از مركز اقامت صحابه (مدينه ) دور بود و حـضـرتـش بـدون پيش بينى و تمهيد مقدمات از آنها شهادت مى خواست ، شمار قابل توجهى به پا خـاسته به درستى گفتاراميرالمؤمنين شهادت مى دادند تعداد شهودى را كه روايات مختلف ذكر كـرده انـد، مـتـفاوت است طبق بعضى روايات 5 يا 6 نفر ، طبق روايتى ديگر 9 نفر ، و طـبـق روايـتى 12 نفر ، طبق روايتى 12نفر بدوى ، طبق روايتى 13 نفر ، و در روايـتـى 16 نـفـر ، در روايتى 18 نفر ، و در روايتى ديگر 30 نفر، طبق روايتى گروهى از مردم ، طبق روايتى بيش از ده نفر ، و طبق روايتى ديگرعده اى و در روايتى گروه زيادى ، و طبق روايتى ديگر 17 نفر شهادت دادند كه پيامبر(ص )در روز غدير فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه . 1ـ استدلال ام الائمه ، فاطمه زهرا(س ) به حديث غدير: 2ـ استدلال امام حسن مجتبى (ع ) به حديث غدير: 3ـ استدلال جناب عمار ياسر به حديث غدير 4ـ استدلال اصبغ بن نباته به حديث غدير 5ـ استدلال زن دارمى به حديث غدير 6ـ استدلال جوانى ناشناس به حديث غدير 7ـ استدلال عمروبن عاص به حديث غدير 8ـ استدلال عمر بن عبدالعزيز به حديث غدير 9ـ استدلال مامون ، خليفه عباسى به حديث غدير: دزدان فدک فاطمه 310 گمراه دین 310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین310 نیرنگ 310 ابله منافقا 310یا بلاء دین اسلام 310عمر 310 گمراه دین310 منکر 310 کفری 310 منکر310نیرنگ310حرامیان 310گمراه دین310بمار زنگی 310کفری310نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310 احمقها احمقها 310منکر 310جاهل منافق310 گمراه دین 310نمرودی 310 نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 اباجهل در دین 310 بی ایمان دین اسلام 310 310 عمر 310 قاصبان بدین 310 جاهل منافق 310 ابله منافقا 310 عمر 310 گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری 310حرامیان310 ابله منافقا 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310 وهابیه منافقی 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر به ابحد عمر310نیرنگ 310حرامیان 310جاهل منافق 310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری 310 فاسقه دین310 فاسق دینه 310منکر 310نیرنگ310 عمر310نامردیه310 کفری 310نیرنگ 310گمراه دین310ابله منافقا310 نامردیه310حرامیان 310عمر310منکر 310نمرودی 310نیرنگ310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری310 310حرامزاده پلید310بدجنس عالم احمقا 310گبر پلید دین 310 منکر 310سگ هار پلید 310وحشی هاریا 310بابقره 310حاهل منافق 310 بمردک پلید 310حرامزاده پلید310 فاسق دینه310کلب کلب هار310جهل مرکبی 310بمار زنگی 310 رمز زناه310 فسق کلیه310گمراه دین310گمراه دین310 فسق دینها 310گمراه دین 310 جاهل منافق310 فاسق دینه 310 حرامیان 310 نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان 310فسق دینها310 دزدان فدکه فاطمه 310دزدان فدکه فاطمه310حرامیان310بی ایمان دین اسلام 310گبرپلید دین310 310 حرامیان310 دقلبازملحد310ببقرها 310بقلدره دینه310کلب کلب هار310 جاهل منافق 310نارجهیما 310سم ری310سامری قوم محمد عمرابن خطاء 310 گمراه دین310جهل مرکبی310با کافرها 310بانادانه دین اسلام310 بمردک پلید310 آشوبا310 دقل بازملحد310کفری310 منکر310سامری310 گمراه دین 310جاهل منافق 310حرامیان 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند 310 منکر 310سگ هارپلید310 310کلب کلب هار310وحشی هاریا310فس قینی310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310ابله منافقا 310جاهل منافق 310 سامری 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310 منکر 310کفری 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر 231 فاسق 231عصیان 231 ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 احمق ملحد 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند
+ نوشته شده در دو شنبه 23 شهريور 1394برچسب:, ساعت 11:18 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام
به هر حال امام علیهالسلام در موارد زیادی برای پیشگیری از= هرج و مرجی دینی،541 پیامبر فرمود بعداز من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلام 541 مرگ کافر 541 قاتلی 541 عداوتین 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 از بینبردن زمینه توطئههای آینده و نیز به اقتضای شرایط و رعایت مصلحت، با عثمان همکاری فرمود. اوج این همکاریها در جریان محاصره منزل عثمان رخ دادهاست؛ در زمانی که عثمان به هیچکس نمیتوانست دل ببندد و بیمهریها را از همانها که در پناه حمایتهایش به جایی رسیدهبودند را میدید، درست در همین شرایط تنها امام علیهالسلام بود که به یاریش شتافت از جمله همکاریهای حضرت عبارت بودند از: 1- میانجیگری امام بین عثمان و مردم احمال قصه پادرمیانی حضرت با مهاجمان و محاصرهکنندگان خانه عثمان در مباحث گذشته مورد اشاره قرار گرفت که البته کسانی دیگر هم در جهت میانجیگری اقدام کردند ولی مورد پذیرش مردم قرار نگرفت128-(انسابالاشراف/5/111) به همین علت در مرحلة اول تنها شخصیتی که توانست به خوبی از عهدة این میانجیگری برآید امام علیهالسلام بود. 2- فرستادن آب برای عثمان در زمان محاصره عثمان، قیامکنندگان به دستور طلحه آب را به روی عثمان و خانوادهاش بستند129-(الامامه والسیاسه1/38) امام علیهالسلام که در ملک خود در خارج از مدینه بود، به طلحه پیام فرستاد و از وی خواست تا به عثمان اجازه دهد تا از چاه متعلق به خودش آب بردارد و از تشنگی هلاک نشود اما طلحه زیر بار نرفت و چون محاصرهکنندگان به شدت عمل خود افزودند و شرایط برای عثمان سخت شد و از امام طلب آب کرد امام با طلحه مذاکره کرد و چون دید که طفره میرود خشمگین شد تا جایی که طلحه چارهای جز موافقت ندید130-(نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج1، ص269) و سرانجام امام علیه السلام علیرغم مخالفت محاصرهکنندگان، برای عثمان آب فرستاد 131-(مروجالذهب 2/380) 3- نقش امام علیهالسلام در جلوگیری از قتل عثمان وقتی به امام علیه السلام گزارش دادند که مردم کمر به کشتن عثمان بستهاند، حضرت به فرزندان بزرگوارشان امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرمودند: «أذهَبا بِسَیفِکُما حَتّی تَقوُما عَلی بابِ عُثمان؛ فَلاتَدَعا اَحَداً یَصِلُ اِلَیه» (39) شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید که به خلیفه دست یابند. فرزندان حضرت در اجرای امر پدر، خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان به کارزار پرداختند بهطوریکه سر و صورت امام حسن علیه السلام از خون گلگون گشت و سر قنبر غلام امام علیه السلام به سختی مجزوح گردید.(40) خلاصه دفاع از عثمان در حدی شد که حضرت در جایی میفرماید: «وَاللهِ لَقَد دَفَعتُ عَنهُ حَتّی خَشیتُ اَن اَکوُنَ آثماً» (خطبة 240/2) «بخدا سوگند، آنقدر از او(عثمان) دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم» با این وجود ، عدهای از افراد بخاطر بغض و کینه و عداوتهایی که از حضرت در دل داشتند، بدترین تهمتها را به حضرتش روا داشتند. از جمله: تهمت دستداشتن در قتل عثمان که این افتراها و تهمتها باعث بهوجودآمدن جنگهای داخلی در جهان اسلام شد، جنگهایی که آثار سوء بسیاری در میان مسلمانان بر جای گذاشت. تا جایی که امت اسلامی را از وجود پیشوایی همچون امیرمؤمنان علیه السلام محروم ساختند. کسانی مثل عایشه به صراحت در مکه به سخنرانی پرداختند و گفتند که علی علیه السلام عثمان را کشتهاست و عدهای از مردم شام قسم یاد کردند که علی علیه السلام را بکشند.(42) امام بهطور مکررّ در نهجالبلاغه، در مقابل این تهمتها واکنش نشان داده و از خود دفاع فرمودهاست و اثبات کردهاست که کسانیکه به حضرت تهمت قتل عثمان را وارد میکردند خودشان در این فتنة بزرگ دست داشتند. امام علیهالسلام در پنج مورد خود را از شرکت در قتل مبرا میکند. و در یک مورد طلحه را که مسألة قتل عثمان را بهانهای برای تحریک علیه امام قرار داد، شریک درتوطئه برضد عثمان معرفی میکند. در دو مورد معاویه را که قتل عثمان را دستآویز توطئه و اخلال در حکومت امام علیه السلام قرار داد و مردم بیچاره را با عنوان قصاص کشندگان خلیفه مظلوم به نفع آرمانهای خود تهییج کرده، سخت مقصر میشمارد. وقتی خبر تهمت بنیامیه مبنی بر مشارکت امام علیه السلام در قتل عثمان به حضرتش رسید فرمود: «اَوَلَم یَنهَ بَنیاُمَیََّةَ عِلمُها بی عَن قَرفی؟ اَوَ ما وَزَعَ الجُهّالُ سابِقَتیِ عَن تُهمَتیِ؟ وَ لَما وَ عَظَهُمُ اللهُ بِهِ اَبلَغُ مِن لِسانی» (خطبة 75) «آیا شناختی که بنیامیّه از روحیات من دارند، آنان را از عیبجویی بر من باز نمیدارد؟ آیا سوابق مبارزات من، نادانان را بر سر جای خود نمینشاند که به من تهمت نزنند؟ آنچه خداوند آنان را پند داد از بیان من رساتر است» فراز آخر کلام امام علیهالسلام اشاره به آیاتی دارد که از سوءظن به مؤمن نهی میکند و اذیت مؤمن و تهمت به او را از بزرگترین گناه میشمارد. وقتی این آیات هشداردهنده در آنها اثر نمیکند چگونه سخنان مولی علیه السلام در دلهای تاریک و سنگین آنها اثر خواهد کرد؟ معاویه از جمله کسانی بود که مدعی خونخواهی عثمان بود و امام علیهالسلام را متهم به قتل عثمان میکرد و امام در چند جای نهجالبلاغه با استدلال معاویه را رسوا میکند.
1- در ضمن نامهای به معاویه مینویسد: «وَ زَعَمتَ اَنَّکَ جِئتَ ثائِراً بِدَمُ عُثمانَ، وَ لَقَد عَلِمتَ حَیثُ وَقَعَ دَمُ عُثمانَ فَاطلُبهُ مِن هُناکَ اِن کُنتَ طالِباً» (نامة 10، فراز10) خیال کردی بر خونخواهی عثمان آمدهای؟ در حالیکه میدانی خون او به دست چه کسانی ریختهاست. اگر راست میگویی از آنها مطالبه کن.
2- در نامهای دیگر به معاویه مینویسد: «وَ لَعَمری، یا مُعاوِیَةُ، لَئن نَظَرتَ بِعَقلِکَ دوُنَ هَواکَ لَتَجِدَّنیِ أبرَأَ النّاسِ مِن دَمِ عُثمانَ، وَ لَتَعلَمَنَّ اَنّی کُنتُ فی عُزلَةٍ عَنهُ اِلّا اَن تَتَجَنّی، فَتَجَنَّ ما بَدالَکَ» (نامة6، فراز3 و 4) ای معاویه اگر دور از هوای نفس، به دیدة عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاکترین افرادم، و میدانی که من از آن ماجرا دور بودهام، جز اینکه از راه، خیانت مرا متهم کنی، و حقّ آشکاری را بپوشانی. 3- باز در نامة دیگری به معاویه مرقوم فرمود که: « وَ اَمّا سَأَلَتَ مِن دَفعِ قَتَلَةِ عُثمانَ اِلَیکَ، فَاِنّی نَظَرتُ فی هذَا الاَمرِ، فَلَم اَرَهُ یَسَعُنی دَفعُهُم اِلَیکَ وَ لا اِلی غَیرِکَ» (نامة 9/فراز 8و 9) «اما در مورد درخواست تو که قاتلان عثمان را به تو بسپارم؛ در این کار اندیشه کردم دیدم فرستادن ایشان به سوی تو و یا غیر تو از عهدة من خارج است؛ زیرا عدة آنها زیاد است و من قدرت این کار را ندارم» 4- نقش امام در دفن عثمان داستان دفن عثمان، بسیار عبرتآموزتر از قتل اوست؛ خلیفه طوری زندگی کرد که مسلمانان بر او شوریدند او را کشتند، نماز خواندن بر او را ننگ دانسته و دفن او در قبرستان مسلمانان را جایز ندانستند. جنازة عثمان سه شبانهروز بر روی خاک ماند و کسی حاضر به دفن او نشد. روز سوم امام علیه السلام واسطه شد و عدهای را مأمور کرد تا او را دفن کنند. ولی مردم وقتی فهمیدند می خواهند او را دفن کنند، دامنهای خود را پر از سنگ کردند و بر سر راه جنازه نشستند و وقتی جنازة عثمان را آوردند آن را سنگباران کردند و در نهایت او را در مکان دفن یهودیها به زیر خاک کردند.(نقش عایشه در تاریخ اسلام1/275) (12)(تاریخ سیاسی اسلام، جعفریان، بنقل از ملل و حلل، شهرستانی) (13)(همان به نقل از طبقات الکبری2/242 و دهها مدرک دیگر از جمله مسند احمد ج1، ص90، تاریخ ابن عسکر، ج6/ص451...) (14) شرح نهجالبلاغه، ج2 ص40 (15)(الغدیر/7/ 184-185)5 »(16) نهجالبلاغه، خطبة 197 (17) همان، خطبة 23 (18)(خطبة 33، فراز 5) )19)/(نامه 10/ فراز7) (20) (نامه 64/7) (21)(دعای ندبه) .(22) (ترجمة شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، محمود مهدوی دامغانی ج3، ص 181) (23)(مجلة کوثر شمارة48 اسفند 79) (24)(همان به نقل از شرح ابن ابیالحدید 3/147) .(25)(خطبة 41) (26)(نهجالبلاغه، خطبة5) (27)(خطبه 4) (28)(مانندخطبه های 43و 53 ) (29)(شرح نهجالبلاغه، جلد11، ص113) (30)(خطبه 37، فراز 4) (31)(خطبه5) (32)همان،نامه 62 (33)(شرح نهجالبلاغه، جلد11، ص113) (34)(خطبة 3، فراز 2) (35) خطبه 26/فراز 3 (36) خطبة217/فراز (37) خطبة 176/7 (38) خطبة 176/7 (39)همان،فراز28 (40)(کنزالعمال 1/ حدیث 2380) (41)(الاتقان، النوع العشرون: ج1، ص 124) (42)(صحیح بخاری ج6 / ص 102) (43)(اسراء/88، هود/12، بقره/23) (44) (سنن بیهقی 2/63) (45)(راهنمای حقیقت، آیتاله سبحانی، ص281) (46)(کنزالعمال 2/حدیث4340). (47) (مجمع الزوایه 1/152) (48)(کتاب مصاحف. ابی داود سجستانی ، ص9) (49)(تفسیر البرهان1/16) (50)(بحار/92 / 51 و احتجاج طبرسی، ص282) (51)(تفسیر صافی/1/36) (52)(فروغ ولایت، ص 279. به نقل از ارشاد مفید، ص 107) (53) انبیاء/30 (54) (فصلت/11) (55) (لقمان/29) (56)(بحار الانوار، جلد40، ص 224» (57)ر.ک فروغ ولایت، ص280. بنقل از حلیة الاولیاء، جلد 1، ص172) (58) خطبه 146 (59) (فروغ ولایت، ص285 بنقل از ثمرةالاوراق حموی، جلد2، ص15) (60).(همان: ص 286 بنقل از تاریخ یعقوبی 1/123. تاریخ طبری 2/253 و....) (61) (بقره/274) (62)(فروغ ولایت، ص296، بنقل از فروغ کافی5/74) (63) (همان) (64) (همان، ص297، مناقب ابن شهر آشوب1/ 323 . بحار 61/33). (65) (وسایل شیعه 13/303) (66)(بحار41/32) (67)(بحار41/43) (68) وسایلالشیعه(جلد19، ص187) (69)(فروغ ولایت، ص282، بنقل از کافی2/جلد16) (70)سورة احقاف/15 (71)(فروغ ولایت، ص288. بنقل از مناقب ابن شهر آشوب 1/496 . بحار 40/332 و الغدیر) (72)(الغدیر، بخش شعرای قرن هشتم) (73)(فروغ ولایت، ص290 بنقل از بحار 40/277 و کشفالنعمه، جلد1، ص 33) (74)(الغدیر، شعرای قرن هشتم بنقل از سنن بیهقی 7/441) (75)(نامه 53/فراز 71) (76) (خطبة 210/6و7) (77) (خطبة 233/2) (78) خطبة 32 (79)(تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، جلد2، ص421 بنقل از مروجالذهب2/342) (80)خطبه 6،فراز2) (81)(خطبة 37/4) (82)(تاریخ سیاسی اسلام، جلد2، ص421، بنقل از رجال کشی) (83) (شرح نهج البلاغه،ج اول، ص 173) (84) (همان،ص174) (85)همان،ص181) (86) الغدیر،ج6،ص290 87- شرح نهجالبلاغه، ج1، ص181 88-(همان، ص182) 89-(نساء/20) 90- شرح نهج البلاغه، ج اول ص182) 91- (پیام امام امیرالمؤمنین ،ج اول ،ص362) 92- خطبه 3 93- الغدیر، ج7، ص 132 94-«فروغ ولایت، ص 258» 95-(همان، ص 259). 96-(همان، بنقل از الغدیر، جلد3، ص156 تا 180) 97-(الغدیر، ج9 ص 25) 98-... 99-(الغدیر، جلد8 ص 284) 100-(شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج1، ص186) 101-(فروغ ولایت، ص302، بنقل از الاستیعاب2/690) 102-فروغ ولایت، بنقل از مسند احمد1/143. . . 103-(فروغ ولایت به نقل از سنن بیهقی ج8، ص 61) 104- الغدیر، جلد8 ،ص 286 105- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد اول ،ص 198 به بعد 106-(تاریخ سیاسی اسلام، جعفریان، جلد2، ص 345، بنقل از الفتوحابن اعثم 2/100) 107- (همان) 108-(تاریخ سیاسی اسلام، جعفریان، جلد2، ص 346، بنقل از الفتوحابن اعثم 2/35) 109-(تاریخ طبری و کاملابن اثیر) 110-(تاریخ سیاسی اسلام، بنقل از شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید9/15) 111-(تفسیر طبری7/128) 112-(شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ، خطبه3، ص42) 113-(فروغ ولایت، ص32 بنقل از الامامه و السیاسه، جلد1، ص29) 114-(فروغ ولایت، ص323، بنقل از الانساب ج7، ص43) 115-شرح نهجالبلاغه، ج3، ص55-54 116-(تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج2، ص 368بنقل از انسابالاشراف، ج5، ص54 و الغدیرج9، ص91) 117-(همان، بنقل از عیونالاخبار ج3، ص92) 118- (هود/88) (نهجالبلاغه، نامة 28، فراز 24) 119-(مسند احمدج1، ص100) 120-(فروغ ولایت، ص333، بنقل از مروج الذهب3/344) 121-(فروغ ولایت، ص334. و تاریخ سیاسی اسلام ج2، ص 378) 122- (نامه37/ فراز2) 123(مجموعه آثار، سیری در نهجالبلاغه ج16، ص479) 124-(نهجالبلاغه، نامة28، فراز22) 125-(فروغ ولایت، ص337) 126-(تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص186) 127(عقد الغرید، ج4، ص120) 128-(انسابالاشراف/5/111) 129-(الامامه والسیاسه1/38)
+نوشته شده در جمعه هفدهم بهمن ۱۳۹۳ساعت توسط محمدحسین منتظری شاتوری | | نظر شما خلافت عثمان بالاخره عثمان در سوّم محرم سال24 هجری خلیفه شد، وی علاقه و ارادت خاصّی به خاندان اموی داشت. او که شاخهای از این شجره بود، در راه تکریم و بزرگداشت این خاندان پلید، علاوه بر زیر پا گذاشتن کتاب و سنت، از سیره دو خلیفه پیشین نیز گام را فراتر مینهاد. او به داشتن چنین روحیه و گرایش کاملاً معروف بود. وقتیکه خلیفة دوم اعضای شورا را تعیین کرد در انتقاد از عثمان چنین گفت: «کانّی بِکَ قد قلدتکَ قُریش هذا الامر لِحیّها ایّاکَ، فَحَمَلتَ بنی امیه و بنی مُعیَط عَلی رقاب الناس، آثارتهم بالفیء، فسارت إلیک عصابة من ذُؤبان العرب، فذبحوک علی فراشک ذبحاً» 100-(شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج1، ص186) گویا میبینم که قریش تو را به زعامت برگزیدهاند و تو سرانجام بنیامیه را بر مردم مسلّط کردهای و بیتالمال را مخصوص آنها قرار دادهای، در آن موقع گروههای خشمگین از عرب بر تو میشورند و تو را در خانهات میکشند. بنیامیّه که از روحیّة عثمان آگاه بودند، بعد از گزینش او از طریق شورا، دوراو را گرفتند و چیزی نگذشت که مناصب و مقامات اسلامی میان آنان تقسیم شد و جرأت آنان به حدی رسید که ابوسفیان به احد رفت و بر قبر حمزه عموی بزرگوار پیامبر را که در نبرد با ابوسفیان کشته شدهبود، زیر لگد گرفت و گفت: برخیز که آنچه بر سر آن میجنگیدیم به دست ما افتاد. در نخستین روزهای خلافت خلیفه سوّم ،اعضای خانواده بنیامیه دور هم گرد آمدند و ابوسفیان رو به آنان کرد و گفت: اکنون که خلافت به دست شما افتادهاست مواظب باشید که از خاندان شما خارج نگردد و آن را همچون گوی دست به دست بگردانید، که هدف از خلافت جز حکومت و زمامداری نیست و بهشت و دوزخی وجود ندارد. 101-(فروغ ولایت، ص302، بنقل از الاستیعاب2/690) عثمان دوازده سال متصدی امر خلافت بود و پس از این مدت نسبتاً طولانی ،در هجدهم ذیالحجه سال 35 هجری به دست انقلابیون مصر و عراق و گروهی از مهاجر و انصار کشته شد. عوامل سقوط عثمان تاریخنویسان علل سقوط عثمان را پنج عامل مهم میدانند. این پنج عامل زیربنای انقلاب و شورش گروههای خشمگین مسلمان بود: 1- تعطیل حدود الهی 2- تقسیم بیتالمال در میان بنیامیه 3- تأسیس حکومت اموی و نصب افراد غیرشایسته به مناصب اسلامی 4- ایذاء و ضرب گروهی از صحابه پیامبر(ص) که از خلیفه و اطرافیان او انتقاد میکردند. 5- تبعید تعدادی از صحابه که خلیفه ،حضور آنان را مزاحم افکار و آمال و برنامههای خود میدید. اما عامل اول(تعطیل حدود الهی) 1- خلیفه، ولیدبن عتبه، برادر مادری خود را به استانداری کوفه منصوب کرد. او مردی بود که قرآن مجید او را در دو مورد به فسق و تمرد از احکام اسلامی یاد کردهاست یکی در سوره حجرات/6 « یا ایها الذین آمنو ان جاءکم فاسق بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنوا» ودیگر سجده/18 که فرمود: «اَفَمَن کانَ مُؤمِناً کَمَن کانَ فاسِقاً لایَستَوُن» خلیفه گذشته او را نادیده گرفت و استانداری منطقه بزرگی از ممالک اسلامی را به او واگذار کرد. طبیعی است برای یک همچو فاسقی ،رعایت حدود و شئون اسلامی مهم نیست. حاکمان آن زمان، علاوه بر اداره امور سیاسی امامت نمازهای جمعه و جماعت را نیز بر عهده داشتند. این پیشوای نالایق در حالی که سخت مست بود، نماز صبح را با مردم چهار رکعت برگزار کرد و محراب را آلوده ساخت؛ شدّت مستی او به اندازهای بود که انگشترش را از دست وی درآوردند و او متوجه نشد. مردم کوفه به قصد شکایت راهی مدینه شدند، حادثه را به خلیفه گزارش دادند. خلیفه به جای توجه به گزارش، افراد را تهدید کرد و گفت آیا شما دیدید برادر من شراب بخورد؟ گفتند شراب خوردن او را ندیدیم اما مستی او را دیدیم ؛ او بطوری مست بود که انگشترش را درآوردیم متوجه نشد. گزارش دهندگان خدمت مولی رسیدند، حضرت را از جریان آگاه ساختند. امام با عثمان ملاقات کرد و فرمود فرزندان امیه را بر مردم مسلط نکن، باید ولید را از مقام استانداری عزل کنی و حدّ الهی را در حق او جاری سازی. خلیفه در زیر فشار افکار عمومی، سعیدبن العاص که او نیز شاخهای از شجره خبیثه بنیامیه بود را به استانداری کوفه نصب کرد. وقتی وارد کوفه شد محراب و منبر و دارالامامه را آب کشید و ولید را وارد مدینه ساخت. و عثمان نه فقط حد الهی را در مورد او اجرا نکرد، لباس فاخری بر تن او پوشانید و او را در اتاقی نشاند. افرادی مایل بودند حد را درباره او اجرا نمایند ولی به شدت واهمه داشتند، سرانجام امیرمؤمنان تازیانه را به دست گرفت و بیمهابا بر او حد زد و به تهدید و نارواگویی او اعتنا نکرد.102-فروغ ولایت، بنقل از مسند احمد1/143. . . 2- خلیفه دوم توسط یک ایرانی به نام ابولؤلؤ که غلام مغیرۀ بن شعبه ،کشتهشد. ابولؤلؤ علاوه بر تأمین زندگی خود ناچار بود روزانه دو درهم به مغیره بپردازد. روزی چشمش به عمر افتاد و از او دادخواهی کرد و گفت: مغیره مقرری کمر شکنی برای من تحمیل کردهاست. خلیفه پرسید چه کارهای؟ گفت به کفاشی، نجاری و آهنگری آشنایی دارم. عمر گفت: در برابر این کاردانیها این مقرری زیاد نیست. علاوه بر این من شنیدهام آسیاب هم میتوانی درست کنی. که با باد کار کند آیا میتوانی چنین آسیابی برای من بسازی؟ فیروز که از سخنان خلیفه بسیار ناراحت شدهبود، گفت آسیابی برای تو میسازم که در شرق و غرب نظیری نداشتهباشد و از آن سخن به میان آورند. خلیفه فهمید فیروز او را تهدید به مرگ کرد. به هر حال خلیفه توسط ابولؤلؤ کشته شد. عبیدالله پسر عمر دو فرد بیگناه را به نامهای هرمران و جُفینه(دختر ابولؤلؤ) به بهانه اینکه در قتل پدرش شریک بودهاند کشت. و اگر یکی از صحابه شمشیرش را از دستش نمیگرفت تصمیم داشت تمام اسیرانی را که در مدینه بودند بکشد. جنایت پسر عمر غوغایی در مدینه بپا کرد و مهاجر و انصار با اصرار تمام از عثمان خواستند که او را قصاص کند و انتقام آن دو بیگناه را از او باز ستاند. بیش از همه امیر مؤمنان علیه السلام اصرار میفرمود که عبیدالله را قصاص کند و به خلیفه چنین فرمود: انتقام کشتگان بیگناه را از عبیدالله بگیر، چه او گناهی بزرگ مرتکب شده و مسلمانان بیگناهی را کشته. اما وقتی آن حضرت از عثمان مأیوس شد، رو به عبیدالله کرد و گفت: اگر روزی به تو دست یابم تو را به قصاص قتل بیگناهان میکشم. به هر حال، انتقاد از مسامحه عثمان در قصاص عبیدالله بالا گرفت. خلیفه احساس خطر کرد به عبیدالله دستور داد که مدینه را به عزم کوفه ترک کند و زمین وسیعی را در اختیار او نهاد که آنجا را «کُوَیفَۀِ ابن عمر» کوفه کوچک پسر عمر مینامیدند103-(فروغ ولایت به نقل از سنن بیهقی ج8، ص 61) عامل دوم: تقسیم بیتالمال در میان بنیامیه امام علیهالسلام در خطبة شقشقیه به این عامل اینگونه اشاره میفرماید که: «وَ قامَ مَعَهُ بَنوُ اَبیهِ یَخضَعوُنَ مالَ اللهِ خِضمَةَ الاِبِلِ نبِتَۀَ الرَّبیعَ» خویشاوندان پدری او از بنیامیه به پاخواستند و همراه او بیتالمال را خوردند و به باد دادند، همچون شتر گرسنهای که به جان گیاه بهاری بیفتد. مرحوم علامة امینی میفرماید: عثمان به دامادش حارثبن حکم هزار درهم و شترهای فراوان زکات آن سال و زمین بزرگی که رسول خدا(ص) وقف مسلمانان کردهبود بخشید. به سعیدبن عاصبن امیه از طایفة خود صد هزار درهم داد. به دامادش مروانبن حکم صد هزار درهم و به ابوسفیان دویست هزار درهم داد. به طلحه سی و دو میلیون و دویست هزار درهم به زبیر پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم داد و برای خودش سی میلیون و پانصد هزار درهم و سیصد و پنجاه هزار دینار کنار گذاشت. به ....* بنیامیه پانصد هزار دینار و به عبداللهبن عوف شوهر خواهرش دومیلیون و پانصد و شصت هزار دینار داده.104- الغدیر، جلد8 ،ص 286 غیر از موارد فوق برخی دیگر ازدست و دلبازی او اینگونه بود: او دهکده فدک را که از آن حضرت صدیقه کبری بود به مروان حکم بخشید و تا زمان عمربن عبدالعزیز در میان فرزندان مروان میگشت تا سرانجام عمربن عبدالعزیز آن را به فرزندان فاطمه باز گردانید. ابن ابیالحدید مینویسد: «طلب من عثمان، عبدالله بن خالدبن اسید صِلَة، فاعطاه اریعماة الف درهم» عبدالله بن خالد بن اسید از عثمان بخششی خواست، عثمان چهارصد هزار درهم به او بخشید. واعاد الحکمبن ابیالعاص، بعد اذکان رسولالله(ص) قد سیَّره ثم لم یرده ابوبکر و لا عمر، و اعطاه مأة الف درهم » حکم بن ابیعاص را که رسول خدا از مدینه بیرون کردهبود و حتی ابوبکر و عمر اجازه نداده بودند که به مدینه برگردد را برگرداند و یکصدهزار درهم به او بخشید. «.... و اعطی اباسفیان مآئتی الف من بیتالمال، فی الیوم الذی امر فیه مروانبن حکم بمأه الف من بیتالمال، و قد کان زوجّه ابنته امّ ابان» دویست هزار درهم از بیتالمال را به ابوسفیان بخشید و در همان روز صد هزار درهم از بیتالمال را به مروان داد و مروان داماد خلیفه یعنی شوهر امابان بود. زیدبن ارقم که خزانهدار بیتالمال بود، وقتی دست ودلبازیهای خلیفه را دید «جاء بالمفاتیح، فوضعها بین یدی عثمان و بکی» کلیدها را نزد عثمان آورد، در اختیار او گذاشت و گریه میکرد. «فقال عثمان: اتبکی ان وَصَلتُ رَحمی» از اینکه صلة رحم کردم و چیزی به آنان بخشیدم گریه میکنی؟ . . .گفت «والله لو اعطیتَ مروان مأة درهم لکان کثیراً.» بخدا سوگند اگر به مروان صد درهم بدهی زیاد دادهای. فقال: القِ المفاتیح یابن ارقم، فانا سنجد غیرکَ. پسر ارقم کلیدها را بگذار، ما به جای تو فرد دیگری پیدا میکنیم. وَاَتاهُ ابوموسی باموال من العراق جَلیلَةٍ، فَقَسَّمها کُلَّها فی بنی اُمَیَّه. ابوموسی اموال زیادی را از عراق آورد، عثمان تمامی آن اموال را در میان بنیامیه تقسیم نمود. «وَاَنکَحَ الحارثَ بنَ الحکم ابنته عائشه، فاعطاه مأة الف من بیتالمال ایضاً بعد صَرفه زیدبن ارقم عن خزنه» «دخترش عایشه را زن حارث بن حکم نمود و صد هزار درهم از بیتالمال را به او داد و این پس از آن بود که زیدبن ارقم را از خزانهداری عزل کردهبود.105- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد اول ،ص 198 به بعد عامل سوّم: تأسیس حکومت اموی عثمان علاوه بر اینکه بیتالمال را در اختیار بنیامیه قرار داد، تمامی پست و مقامها را نیز در اختیار آنان قرار داد او افرادی را متصدی امور مسلمین قرار داد که یک زمانی تبعیدی پیامبر بودند، یعنی عدم صلاحیت آنان در حدی بود که لیاقت و صلاحیت در جمع مسلمانان بودن را نداشتند چه رسد به اینکه بخواهند بر مردم حکومت کنند. او حکم بن ابیالعاص را که تبعیدی پیامبر بود بازگرداند، مبلغ زیادی از بیتالمال را متعلق او ساخت و او را به سرپرستی قبیله خزاعه فرستاد106-(تاریخ سیاسی اسلام، جعفریان، جلد2، ص 345، بنقل از الفتوحابن اعثم 2/100) و نیز عبداللهبن سعد ابی سرح را از تبعید پیامبر(ص) بازگرداند و حاکم مصر کرد. چنانکه بصره را به عبداللهبن عامر اموی واگذار کرد که وقتی در بصره نماز جمعه خواند در خطبه گفت «الحمدالله الذی خلق السماوات و الارض فی سِتَّ سنین»107- (همان) و گاه پست و مقامها را به کسانی واگذار میکرد که جز عیش و نوش و مشروبخواری و خوشگذرانی هنر دیگری نداشتند که نمونه بارز و روشن آن ولید بود که پنج سال بهعنوان فرماندار عثمان در کوفه بر گرده مردم سوار بود که به قول بعضیها شبها بساط مبسوط ساخت و بتجرّع اقداح مالامال پرداخته و در وقت صبوح نیز از می ارغوانی، خطّ نفسانی حاصل نمود و در کمال بیشعوری به مسجد رفته جای دو رکعت نماز فریضة بامداد چهار رکعت گذارد و بعد بر زبان آورد که امروز بغایت مسرورم، اگر خواهید چند رکعت دیگر بگذارم. 108-(تاریخ سیاسی اسلام، جعفریان، جلد2، ص 346، بنقل از الفتوحابن اعثم 2/35) ابوموسی اشعری فرماندار کوفه به خاطر اینکه از بنیامیه نبود، نتواستند تحملش کنند، اورا عزل کردند و یک نوجوان شانزده ساله اموی را جایگزین او نمودند109-(تاریخ طبری و کاملابن اثیر) و خلاصه عثمان در این مهم مجری توصیه پیر خاندان امیه، ابوسفیان ملعون شد که هنگامه انتخاب عثمان خطاب به بنیامیه گفت: «گوی خلافت را دست به دست در میان خود بگردانید» و هیچ توجهی به نصایح امیر مؤمنان علیه السلام ننمود که حضرت به او فرمود:«آیا سفیهان بنیامیه را از آبرو و نوامیس مردم نهی نمیکنی، بخدا اگر عاملی از عمال تو بر مردم ظلم کند، گناه آن مشترک بین تو و اوست.110-(تاریخ سیاسی اسلام، بنقل از شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید9/15) عامل چهارم: ضرب و شتم یاران پیامبر(ص) هتک حرمت به یاران رسولالله که توسط عثمان و یا به وسیله گماشتههای او انجام گرفت از دیگر عوامل شورش مسلمانان بود به دو نمونه توجه فرمائید: 1- ضرب و شتم عبدالله بن مسعود عبدالله بن مسعود صحابی بزرگ پیامبر(ص)، در تاریخ اسلام مقام بس ارجمندی دارد. او نخسین کسی است که حاضر شد به قیمت جان خود قرآن را در مسجدالحرام و در کنار انجمن قریش با صدای بلند تلاوت کند و کلام خدا را به سمع کوردلان قریش برساند. و عمر خود را از آغاز جوانی در طریق دعوت به توصیه و آموزش قرآن به مسلمانان صرف نمود و در زمرة شش نفری است که آیه شریفة 52/انعام در شأنش نازل گردید111-(تفسیر طبری7/128) سعدبن ابی وقاص استاندار کوفه بود عثمان او را از مقام خود برکنار کرد و برادر رضاعی خود ولیدبن عتبه را به جای او گماشت. ولید پس از ورود به کوفه خواستار در اختیار گرفتن بیتالمال شد که کلیددارش عبدالله بن مسعود بود. عبدالله بن مسعود از تسلیم آن خودداری کرد؛ ولید جریان رابه عثمان گزارش داد. عثمان نامهای به عبداللهبن مسعود نوشت و او را در خودداری از تسلیم کلید بیتالمال به ولید توبیخ کرد. عبدالله تحت فشار خلیفه، کلیدها را به سمت ولید استاندار کوفه پرتاب کرد و راهی مدینه شد ووارد مسجد النبی شد در حالیکه عثمان در حال صحبتکردن بود. چشمش که بر عبدالله بن مسعود افتاد خطاب به مردم گفت هماکنون حیوانی ریز بدبو بر شما وارد شد، جانداری که روی غذای خود راه میرود و قی میکند و آن را آلوده میکند. عبدالله بن مسعود گفت من صحابی پیامبر و رزمندة روز بدر و بیعتکننده در بیتالرضوان هستم. عثمان دستور داد او را از مسجد اخراج کنند و غلام عثمان او را بلند کرد و محکم بر زمین کوبید بهطوری که دندههای او شکست ؛ خبر به مولی که رسید به شدت به اعتراض برخاست و فرمود با سخنچینی ولید صحابة پیامبر را چنین شکنجه میدهی؟ به هر حال عثمان مستمری او را قطع کرد و او را ممنوعالخروج از مدینه نمود در بستری بیماری افتاد. روزی عثمان تحت فشار افکار عمومی به عیادتش آمد « اتاه عثمان عائداً»و خطاب به وی گفت: « ماتشتکی؟ نگران چه هستی؟ عبدالله گفت َ: ذنوبی ؛ گناهانم عثمان گفت: فما تشتهی چه میخواهی؟ عبدالله گفت: رحمة ربّی؛ رحمت گستردة خدا را عثمان گفت: الا ادعوک طبیباً؟ پزشک بر بالینت احضار کنم. عبدالله گفت: الطبیب امرضنی؛ پزشک واقعی بیمارم کردهاست. عثمان گفت: املا آمرک بعطائک؟ دستور دهم مستمری سابق تو را بپردازند. عبدالله گفت: مَنَعتنیه و انا محتاج الیه وَ تعطینیه و انا مستغن عنه؟ روزی که نیاز داشتم مرا از آن منع کردی، حالا که بینیازم میپردازی؟ عثمان گفت: یَکوُنُ لولدک. به فرزندان و بازماندگانت میرسد. عبدالله گفت: رِزقُهُم علیالله تعالی، خدا رازق آنان است. عثمان گفت: استِغفرُلی یا ابا عبدالرحمان» از خدا برای من طلب آمرزش کن. عبدالله گفت: اسأل الله ان یأخذَ لی منکَ حَقّی» از خدا میخواهم حق مرا از تو بگیرد. 112-(شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ، ج3، ص42) وقتی احساس مرگ کرد عمار را وصی خود قرار دارد که اجازه ندهد عثمان بر بدنش نماز بگزارد. از این رو شبانه بر او نماز گزاردند و به خاکش سپردند. عثمان از عمار بازخواست کرد چرا مرا از مرگ عبدالله آگاه نساختی او گفت: او وصیت کرده بود که تو بر او نمازنگزاری. 2- ضرب و شتم عمّار یاسر خلیفه برخی از زیورآلات بیتالمال را به اهل بیت خود اختصاص داد و چون از این طریق خشم مردم را برانگیخت برای دفاع از خود بر فراز منبر رفت و گفت: ما از بیتالمال به آنچه نیاز داریم بر میداریم و بینی معترضین را به خاک میمالیم. امام علی علیه السلام در پاسخ خلیفه گفت: از این کار بازداشته میشوی. عمار گفت: خدا را گواه میگیرم که من نخستین کسی خواهم بود که بینی او به خاک مالیده میشود در این موقع عثمان پرخاش کرد و گفت: شکم گنده بر من جرأت میورزی؟ او را بگیرید، او را گرفتند و به قدری زدند که از حال رفت. سرگذشت وخبر ضرب عمار به گوش یاران پیامبر رسید، دورهم جمع شدند و نامهای به عثمان نوشته و تخلفات و ضعفهای او را چنین برشمردند: 1- خلیفه در مواردی با سنت پیامبر و شیخین مخالفت ورزیدهاست. 2- خمس غنائم آفریقا را، که خدا و رسول و بستگان او و یتیمان و مساکین در آن حق دارند، یکجا به مروان حکم بخشیدهاست. 3- برای همسر خود نائله و دختران خود در مدینه هفت خانه ساختهاست. 4- مروان از بیتالمال قصرهایی در مدینه ساختهاست. 5- کارهای اساسی به امویان سپردهشده و زمام امور مسلمانان به دست جوانان بیتجربهای افتادهاست که هرگز رسول خدا را درک نکردهاند. 6- استاندار کوفه ولیدبن عتبه، در حالت مستی، نماز صبح را چهار رکعت گزارده و سپس رو به مأمورین کرده و گفتهاست که اگر مایل باشند رکعتی نیز اضافه کند. 7- معالوصف، حد شرابخواری را به او جاری نساختهاست. 8- مهاجر و انصار را رها کردهاست و با آنها مشورت نمیکند. 9- بسان سلاطین، در اطراف مدینه زمینهایی را قُرُق کردهاست. 10- به افرادی که هرگز عصر پیامبر را درک نکردهاند و نه سابقه شرکت در جبهه و جهادی دارند و نه هماکنون از دین دفاعی میکنند، اموال بسیاری بخشیده و اراضی وسیعی را به نام آنان کردهاست و . . . این نامه به وسیله یک گروه ده نفری نوشته شد، ولی از ترس عواقب بد آن، نامه را امضاء نکردند و آن را به عمّار دادند که به دست عثمان برسانند. او به خانه عثمان آمد و در حالی که مروان و گروهی از بنیامیّه دور او را گرفته بودند، نامه را تسلیم خلیفه کرد. خلیفه پس از خواندن نامه رو به عمار کرد و گفت: جرأت تو بر من زیاد شدهاست. مروان رو به خلیفه کرد و گفت: این غلام سیاه مردم را بر تو جَری ساختهاست. اگر او را بکشی، انتقام خود و دیگران را نیز گرفتهای. عثمان گفت: او را بزنید. او را به قدری زدند که دچار فتق شد و از حال رفت و با همان حال او را از خانه بیرون انداختند. امسلمه خبردار شد و دستور داد او را به خانه وی ببرند. موقعی که خلیفه هنگام ظهر به مسجد میرفت. یکی از مسلمانان به نام هشام به عثمان گفت اگر عمار بر اثر این ضربهها بمیرد فردی از دودمان بنیامیه را میکشم. عثمان گفت: تو قدرت این کار را نداری، آنگاه با امیرالمؤمنین مواجه شد و مذاکره تندی میان او و امام صورت گرفت. 113-(فروغ ولایت، ص32 بنقل از الامامه و السیاسه، جلد1، ص29) عامل پنجم: تبعید شخصیتها گروهی از صحابه و یاران پیامبر که در میان امت به حسن سلوک و تقوا معروف بودند، عثمان از کوفه به شام، از شام به حمص و از مدینه به ربذه تبعید کرد. این بخش از تاریخ اسلام بسیار دردناک است که مطالعة آن خواننده را به وجود یک استبداد سیاه در دستگاه خلافت هدایت میکند. غیر از تبعید ابوذر به جرم حقگویی به سرزمین بیآب و علف ربذه، مالک اشتر و یارانش را به شام تبعید کرد. استاندار کوفه نامهای برای عثمان نوشت و سعایت مالکاشتر، زیدبن صوحان، صعصعةبن صوحان، کمیلبنزیاد نخعی، و چندین نفر از این قماش افراد را نمود و یادآور شد با وجود این افراد در کوفه نمیتوان به ادای وظیفه پرداخت. خلیفه در پاسخ نوشت اینها را به شام تبعید کن. در ضمن، نامهای برای مالکاشتر نوشت که در دل اموری داری که اگر اظهار کنی ریختن خونت مباح میشود. به هر حال استاندار کوفه اینها را به شام تبعید کرد. از قضا وجود اینها در شام عرصه را بر معاویه نیز تنگ کرد. نزدیک بود که افکار عمومی بر ضد دستگاه خلافت برآشوبد لذا معاویه نامهای برای خلیفه نوشت که: تو گروهی را به شام تبعید کردهای که شهر و دیار ما را فاسد و آن را به جوش و خروش درآوردهاند.... نامه معاویه خلیفه را از سرانجام کار نگران و بیمناک ساخت و در پاسخ نوشت که آنها را به حمص تبعید کن114-(فروغ ولایت، ص323، بنقل از الانساب ج7، ص43) واقعاً شگفتآور است، عثمان، مروان و پدرش حکم و برادرش حارث را که پیامبر خدا از مدینه بیرون کردهبود، به مدینه برگردانید، از بیتالمال مسلمین الاف و الوفی به آنان داد ولی افرادی مثل ابوذر را که بزرگترین و راستگوترین صحابه پیامبر بود را به جهت امر به معروف و نهی از منکر نمودن از مدینه بیرون کرد. ابنابیالحدید از قول سید مرتضی رحمةالله علیه مینویسد: «به اتفاقنظر اهل تاریخ، ان عثمان لَمّا اَعطی مروان بن حکم ما اعطاه و اعطی الحارث بن الحکم ثلاثماة الف درهم، و اعطی زیدبن ثابت مأة الف درهم جعل ابوذر یقول: بَشِرّ الکافرینَ بعذاب اَلیم و یتلو قولالله تعالی «والذّین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیلالله فبشرهم بعذاب الیم» فَرَفَعَ ذلک مروان الی عثمان فَاَرسَلَ الی ابی ذَرٍّ نائلاً مولاه: اَنِ أنَتِه عَمّا یَبلُغَنی عَنکَ؛فقال: أیَنهانی عُثمانُ عَن قَراءَةِ کِتابِ اللهِ، وَ عَیب مَن تَرَکَ امرالله. وقتی عثمان به مروان بخششها نمود و به برادر او سیهزار درهم و به زیدبن ثابت صد هزار درهم داد مروان به عثمان خبر داد که ابوذر ، آیاتی را خواندهاست.عثمان غلامش نائل را نزد ابوذر فرستاد و به او پیغام داد که، از این کار دست بردار.ابوذرگفت:آیاعثمان مراازقرائت قران منع می کند بخدا سوگند، خشنودی خدا بخاطر خشم و غضب عثمان بهتر است که نارضایتی و غضب خدا در برابر خشنودی عثمان فاغضب عثمان ذلک، واحفظه فتصابر قال یوماً: ایجوز للامام ان یأخذ من المال فاذا ایسر قضی» عثمان از این امر غضب کرد اما دنبال فرصت بود. تا اینکه یک روز از ابوذر سؤال کرد که آیا امام میتواند از بیتالمال مسلمانان قرض کند و وقتی تمکّن یافت ادای دین نماید؟ «فقال کعبالاحبار: لابأس بذلک.» کعبالاحبار گفت: عیبی ندارد. «فقال له ابوذر: یابن الیهودین؛ اَتُعَلِّمُنا دینَنا» ای پسر دو یهودی، آیا دین ما را به یا ما یاد میدهی؟ فقال عُثمان: قَد کَثُرَ أذاکَ وَتُوَلِّعَکَ بِاَصحابی. عثمان گفت: تو مرا بسیار آزار میدهی و به اصحاب من بد میگویی. «اَلحِق بِالشّام، فَاَخرَجَهُ اِلَیها» ابوذر را به شام تبعید کرد. «فکان ابوذر یُنکر علی معاویه اشیاءَ یَفعَلها». ابوذر به معاویه در کارهای نادرستش اعتراض میکرد... و «بنیمعاویة الخضراء بدمشق. فقال ابوذر یا معاویه، ان کانت هذه من مالالله فهی الخیانة، و ان کانت من مالک فهو الاسراف» معاویه در شام کاخ خضراء را که ساخت. ابوذر به او گفت: ای معاویه اگر این از بیتالمال مسلمانان است پس خیانت نمودی، و اگر از مال خودت میباشد اسراف کردی. به هر حال ابوذر عرصه را بر معاویه و دور و بریهایش تنگ کرد تا اینکه یکی از دوستان معاویه به نام حبیببن مسلم به او گفت: «ان اباذر لَمُفسِدً عَلَیکُمُ الشّام، فتدارک اهلَه ان کانت لکم حاجة فیه» معاویه داستان را بر خلیفه نوشت و از او کسب تکلیف نمود. «فَکَتب عثمان الی معاویه، اما بعد فاحمل جُندَباً(اسم ابیذرالغفاری) اِلَیَّ علی اغلظِ مَرکَبِ و او عره»عثمان نوشت: جندب را بر سختترین مرکب سوار و به سوی من روانهاش کن. «فوجّه به مع سار به اللیل و النهار و حمله علی شارف لیس علیها الا قَتَب حتی قدم به المدینه و قد سقط لحمُ فَخذِیَه من الجَهد» معاویه او را بر شتری سوار نمود و شب و روز او را میآوردند، وقتی که به مدینه رسید از خستگی آزردگی راه گوشت پای او ریختهبود. و پس از آن به عثمان وارد شد صحبتهایی بین عثمان و ابوذر رد و بدل شد و نهایتاً او را به ربذه تبعید کرد. «فَسَیَّرَهُ اِلَیها، فلم یزل بها حتی ماتَ» و او در ربذه بود تا از دنیا رفت. 115-شرح نهجالبلاغه، ج3، ص55-54 جریان محاکمه و قتل عثمان عوامل پنجگانه یادشده سبب شد که موج اعتراض از اطراف و اکناف کشور اسلامی بلند شود و خلیفه و کلیه کارگزاران خلافت را زیر سؤال ببرد و همه آنان را به انحراف از مسیر صحیح اسلام متهّم سازد. از این جهت، صحابه و مسلمانان اطراف و اکناف ،پیوسته از خلیفه درخواست میکردند که وضع را تغییر دهد والا از خلافت برکنار خواهد شد. ولکن خلیفه هیچ توجهی به معترضین نداشت و همچنان راه و روش خود را ادامه میداد. و این امر سبب شد که از مراکز مهم آن روز مانند کوفه، بصره و مصر، گروهی بهعنوان آمر به معروف و ناهی از منکر رهسپار شوند و با همفکران مدنی خود چارهای برای توبه و بازگشت خلیفه به اسلام واقعی یا کنارهگیری از خلافت بیندیشند. مسلمانان خانه خلیفه را محاصره کردند و خواستههایشان این بود که خلیفه بایستی به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص) عمل کند، حقوق محرومین را بدهد، تبعید شدگان را بازگرداند و افراد ناصالح را عزل کند. محاصره خانه سبب شد که خلیفه کار را جدی بگیرد و جهت شکستن حصار تلاش نماید، تصور کرد با وساطت افراد بدنامی مثل مغیرةبن شعبه یا عمروعاص میتواند غائله را خاتمه دهد. لذا آن دو را برای خاموشکردن آتش انقلاب به بیرون خانه فرستاد، ولی انقلابیون وقتی با این چهرههای منفور روبرو شدند بر ضد آنان شعار دادند، مغیرةبن شعبه را فاسق فاجر و عمروعاص را دشمن خدا خطاب قرار داده و گفتند برگردید. پسر عثمان خلیفه را متوجه موقعیت علی علیه السلام ساخت و گفت فقط او میتواند شورش را خاموش کند. خلیفه که تاکنون نه مشورتی و نه مساعدتی از امام خواسته و نه برای نظرات حضرتش بهایی قائل میشد.(چنانکه وقتی عثمان قصد داشت عماربن یاسر را تبعید کند و امام علیه السلام به او اعتراض کرد عثمان روبه امام کرده و گفت تو خود سزاوار تبعید هستی) 116-(تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج2، ص 368بنقل از انسابالاشراف، ج5، ص54 و الغدیرج9، ص91) و بارها عثمان از دست امام علیه السلام نزد عباس شکایت کردهاست 117-(همان، بنقل از عیونالاخبار ج3، ص92) البته امام هر کجا خلافی از عثمان میدید به او گوشزد میفرمود: حضرت در جواب نامهای که به معاویه نوشته و وی امام را در قتل عثمان متهم میکند، ضمن رد دخالت خود در قتل عثمان به این واقعیت اشاره کرده و میفرماید: «. . . وَ ما کُنتُ لِاَعتَذِرَ مِن اَنّی کُنتُ اَنقِمُ عَلَیهِ اَحداثاً، فَاِن کانَ الذَّنبُ اِلَیهِ اِرشادی وَ هِدایَتی لَهُ؛ فَرُبَّ مَلوُمٌ لا ذَنبَ لَهُ (وَ قَد یَستَفیدُ الظَّنَّةَ المُتَنَصِّحُ) وَ ما اَرَدتُ اِلَّا الاِصلاحَ مَااستَطَعتُ، وَ ما تَوفیقی اِلّا بِاللهِ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ اِلَیهِ اُنیبُ»118- (هود/88) (نهجالبلاغه، نامة 28، فراز 24) من ادعا ندارم که در مورد بدعتهای عثمان، بر او عیب نمیگرفتم؛ نکوهش میکردم و از آن عذرخواه نیستم اگر گناه من ارشاد و هدایت اوست، بسیارند کسانیکه ملامت شوند و بیگناهند«بسیارند ناصحانی که در پند و اندرزدادن مورد تهمت قرار گیرند» «من قصدی جز اصلاح تا نهایت توانایی خود ندارم و موفقیت من تنها به لطف خداست، و توفیقات را جز از خدا نمیخواهم، بر او توکل میکنم و به سوی او باز میگردم. معهذا عثمان ظرفیتپذیری انتقادهای امام علیهالسلام را نداشت تا جاییی که عثمان از حضرت ناراحت میشد و به وی میگفت: «اِنَّکَ کثیر الخلاف عَلَینا» تو زیاد با ما به مخالفت برمیخیزی. 119-(مسند احمدج1، ص100) او در اینجا از امام علیه السلام درخواست کرد که این گروه را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت کند و امام علیه السلام پذیرفت این کار را انجام دهد به شرط آنکه خلیفه بر آنچه امام از طرف او تضمین میسپارد، عمل کند و امام تصمیم گرفت که از طرف او ضمانت کند که خلیفه به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نماید. انقلابیون نیز با طیب خاطر تضمین امام را پذیرفتند. آنگاه همراه امام بر عثمان وارد شدند و او را سخت نکوهش کردند، او نیز توافق را پذیرفت و یک تعهد کتبی داد که متن آن چنین بود: «این نامهای است از عثمان به کسانیکه بر او ایراد و انتقاد کردهاند؛ خلیفه تعهد میسپارد که به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند؛ محرومان را مورد عطا قرار دهد؛ به خائفان امنیت بخشد؛ تبعیدیان را به اوطانشان بازگرداند؛ ارتش اسلام را در سرزمین دشمن متوقف نسازد؛ . . . علیبن ابیطالب حامی مؤمنان و مسلمانان است و بر عثمان است که بر این تعهد عمل کند. گروهی مانند زبیر، طلحه، سعدوقاص، عبدالله عمر، زیدبن ثابت و . . . بهعنوان شهود ذیل ورقه را امضاء کردند نامه در ذیالقعدة سال 35 نوشته شد. افراد محاصره کننده، حصار خانه خلیفه را درهم شکسته و راهی دیار خود شدند. از جمله مبازران محاصرهکننده کسانی بودند که از مصر آمده بودند و حدود هفتصد نفر بودند و یکی از خواستههای آنان دربارة مصر آن بود که عثمان ،عبدالله بن سعد فرماندار مصر را عزل و محمدبن ابیبکر را بجای او معرفی کنند عثمان نیز عهدنامهای برای ولایت محمد بر ایالات مصر نوشته و عدهای از مهاجر و انصار نیز وی را همراهی میکردند تا نظارهگر جریان باشند. و همگی راهی مصر شدند. محمدبن ابیبکر و اطرافیان پس از سه روز راهرفتن متوجه سواری شدند که غلام عثمان بود با مرکبی از خلیفه؛ آنها احتمال دادند که وی حامل نامهای از خلیفه به استاندار مصر عبداللهبن ابی یسرح باشد. از اینرو، به تفتیش اثاث او پرداختند و به نامهای دست یافتند که مضمون آن خطاب به والی مصر این بود که هر وقت محمدبن ابیبکر و فلان و فلان... نزد تو آمدند آنها را کشته، عهدنامه او را نیز از بین ببر و بر سر کار بمان تا رأی من بیاید، کسانی را نیز که از تو شکایت کردهاند حبس کن. مشاهده نامه موجب عصبانیّت هیأت مصری شد، همگی از نیمه راه به مدینه بازگشتند و با امام علیه السلام ملاقات کردند و نامه را به حضرت ارائه دادند. امام به همراه نامه وارد خانه عثمان شد، نامه را به او نشان داد. عثمان سوگند یاد کرد که خطّ، خط نویسنده او و مُهر، مُهر خود اوست ولی او از آن بیخبر است.120-(فروغ ولایت، ص333، بنقل از مروج الذهب3/344) هیأت مصری خانه خلیفه را مجدداً محاصره کردند و از او خواستار ملاقات شدند و چون او را دیدند پرسیدند: آیا نامه را تو نوشتهای؟ عثمان به خدا سوگند یاد کرد که از آن بیاطلاع است. نماینده هیأت گفت: اگر چنین نامهای بدون اطلاع تو نوشتهشدهاست، تو شایستگی خلافت و تصدی امور مسلمانان را نداری، پس هر چه زودتر از خلافت کنارهگیری کن. خلیفه گفت: لباسی را که خدا بر تن من کردهاست هرگز بیرون نمیآوردم. مصریان اصرار کردند که عثمان مروان را تسلیم آنان کنند ولی خلیفه از تسلیم عامل فساد خودداری کرد. حلقه محاصرة خانه خلیفه از طرف انقلابیون تنگتر شد و از ورود آب به آنجا به شدت جلوگیری میکردند بار دیگر عثمان دست به دامان امام علیهالسلام شد و درخواست نمود که حضرت مقداری آب به دارالخلافه برساند حضرت به کمک بنیهاشم سه مشک پر از آب روانة خانه عثمان کرد. در رسانیدن آب میان بنیهاشم و محاصره کنندگان درگیری رخ داد که در نتیجه آن، بعضی از بنیهاشم مجروح شدند، ولی سرانجام آب را به درون خانه رساندند 121-(فروغ ولایت، ص334. و تاریخ سیاسی اسلام ج2، ص 378) نامه پراکنی خلیفه در روزها ي محاصره عثمان در ایام محاصره نامهای به معاویه نوشت و در آن یادآور شد که اهل مدینه کافر شدهاند و بیعت را شکستهاند، و از او خواست که هر چه زودتر مردانی جنگیده را به مدینه اعزام کند، ولی معاویه به نامه عثمان ترتیب اثر نداد و گفت: که با یاران پیامبر(ص) مخالفت نمیکند.(فروغ ولایت، ص334) در این زمان معاویه در شام برای خود کاخ سلطنتی داشت؛ البته قدرت وی از زمانی به وجود آمد که برادرش در ماجرای طاعون شام مرد و عمر معاویه را به جای برادرش انتخاب کرد ولی در زمان عمر، معاویه بر تمام شام قدرت نداشت. اما عثمان در پی مسلطکردن بنیامیّه بر کشور اسلامی، معاویه را نیز بر تمام شام مسلط ساخت. و طبیعی بود که حق زیادی به گردن معاویه داشت. معاویه طبق وصیت پدرش دنبال این بود که خلافت را در بنیامیه مستقر سازد و پا جای پای عثمان گذارد لذا تلاش کرد عثمان را به شام دعوت کند ولی نپذیرفت. ماجرای شورش علیه عثمان فرصت خوبی برای مطامع معاویه بود. او وقتی دید مردم بر او هجوم آوردند تلاش فراوانی کرد زمینة قتل عثمان را فراهم سازد. لذا وقتی عثمان برای او نامه نوشت. وی تعلل کرد و هیچ اقدامی نکرد. ولی پس از قتل عثمان علم خونخواهی افراد را که در قیافه یک پیراهن خونین بود بر بالای دروازه شام آویزان کرد و مردم شام را علیه مولی که هیچ دخالتی در قتل عثمان نداشت بلکه از او حمایت هم کردهبود تحریک کرد. امیر مؤمنان علیهالسلام در نامهای که بر معاویه نوشت به این واقعیت اشاره کرده، میفرماید: «فَاَمّا اِکثارُکَ الحِجاجَ عَلی عُثمانَ وَ قَتَلَتِهِ، فَاِنَّکَ اِنَّما نَصَرتَ عُثمانَ حَیثُ کانَ النُّصرُ لکَ، وَ خَذَلَتَهُ حَیثُ کانَ النَّصرُ لَهُ»122- (نامه37/ فراز2) اما جواب پرگویی تو نسبت به عثمان و کشندگان او آن است که: تو عثمان را هنگامی یاری دادی که انتظار پیروزی او را داشتی و آنگاه که یاری تو به سود او بود او را خوار گذاشتی. استاد شهید مطهری میفرماید: معاویه که تنها یک هدف داشت و هر وسیله را برای آن هدف مباح میداشت و در منطق او و امثال او، نه عواطف انسانی نقش داشت و نه اصول، آن روزی که تشخیص داد از مرده عثمان بهتر میتواند بهرهبرداری کند تا زنده او، وخون به زمین ریخآنآنآ«آآ ته عثمان به او بیشتر نیرو میدهد تا خونی که در رگهای عثمان حرکت میکند، برای قتل او زمینهچینی کرد و در لحظاتی که کاملاً قادر بود کمکهای مؤثری به او بدهد و جلوی قتل او را بگیرد او را در چنگ حوادث تنها گذاشت»123(مجموعه آثار، سیری در نهجالبلاغه ج16، ص479) ودرجای دیگرفرمود: «ثُمَّ ذَکَرتَ ما کانَ مِن اَمری وَ اَمرِ عُثمانَ، فَلَکَ اََََن تُجابَ عَن هذِهِ لِرَحِمَکَ مِنهُ، فَاَیُّنا کانَ اَعدی لَهُ، وَ اَهدی اِلی مَقاتِلِهِ، اَمَن بَذَلَ لَهُ نُصرَتَهُ فَاستَقعَدَه وَ استَکَفَّهُ، اَم مَنِ استَنصَرَهُ فَتَراخی عَنهُ وَ بَثَّ المَنوُنَ اِلَیهِ حَتّی اَتی قَدَرُهُ عَلَیهِ» 124-(نهجالبلاغه، نامة28، فراز22) کار مرا با عثمان به یادآوری؛ تو باید پاسخ دهی که از خویشاوندان او بودی، راستی کدام یک از ما دشمنیاش با عثمان بیشتر بود؟ و راه را برای کشندگانش فراهم آورد؟ آنکس به او یاری رساند و از او خواست بجایش بنشیند و به کار مردم برسد؟ یا آنکه از او یاری خواست و دریغ کرد؟ و به ا نتظار نشست تا مرگش فرا رسد؟ خلیفه به غیر از معاویه برای کسان دیگری ،نظیر یزیدبن اسدبجلی در شام و عبداللهبن عامر در بصره نامه نوشت ولی هیچیک از نامهها مؤثر نیفتاد. محاصرهکنندگان مصمّم بر هجوم به خانه خلیفه نبودند، کوشش آنها مصروف این امر میشد که آب و آذوقه وارد خانه نشود تا خلیفه و دستیارانش تسلیم خواست محاصرهکنندهها شوند. ولی سوء تدبیر مروان، که به مبارزه برخاست و یک نفر از شورشیان را به نام عروه لیثی با شمشیر از پای درآورد، سبب شد که هجوم به داخل خانه آغاز گردد؛ در این هجوم جمعی، سه نفر از طرفداران خلیفه به نامهای عبداللهبن وهب، عبداللهبن عوف و عبداللهبن عبدالرحمان کشته شدند. مهاجمان از خانه عمروبن حزم انصاری به دارالخلافه راه یافتند و به حیات خلیفه خاتمه دادند. شدت هجوم بهگونهای بود که بنیامیه که محافظان جان خلیفه و کارگزاران خلافت بودند. پا به فرار نهادند و امحبیبه همسر رسول خدا(ص)(دختر ابوسفیان) آنان را در خانه خود مخفی کرد و لذا این حادثه در تاریخ به حادثه «یومالدار» معروف است. قتل خلیفه به دست محمدبن ابیبکر، کنانةبن بشر تحیبی و سودان بن حمران مرادی و عمروبن حَمِق و عُمیربن صابی انجام گرفت.125-(فروغ ولایت، ص337) در ضمن زمان محاصره خانه عثمان را 49 روز نقل کردهاند که در چهل و نهمین روز محاصره عثمان به قتل رسید126-(تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص186) در اینجا لازم است اشارهای به نقش امام علیهالسلام جهت دفاع از خلیفه اشاره کرد که حضرتش از هر گونه وساطتی برای رفع شورش و محاصره دریغ نفرمود، اما دریغ و درد که عثمان نمک خورد و نمکدان شکست چرا که وقتی وساطت و تلاش امام علیهالسلام را دید، به امام حسن(علیهالسلام) گفت: پدرت فکر میکند که هیچکس نمیداند، در حالی که من بهتر از او میدانم که چه کار میکنم، به او بگو ما را رها کند و به حال خود واگذارد.127(عقد الغرید، ج4، ص120)
+نوشته شده در جمعه هفدهم بهمن ۱۳۹۳ساعت توسط محمدحسین منتظری شاتوری | | نظر شما
دزدان فدک فاطمه 310 گمراه دین 310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین310 نیرنگ 310 ابله منافقا 310یا بلاء دین اسلام 310عمر 310 گمراه دین310 منکر 310 کفری 310 منکر310نیرنگ310حرامیان 310گمراه دین310بمار زنگی 310کفری310نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310 احمقها احمقها 310منکر 310جاهل منافق310 گمراه دین 310نمرودی 310 نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 اباجهل در دین 310 بی ایمان دین اسلام 310 310 عمر 310 قاصبان بدین 310 جاهل منافق 310 ابله منافقا 310 عمر 310 گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری 310حرامیان310 ابله منافقا 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310 وهابیه منافقی 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر به ابحد عمر310نیرنگ 310حرامیان 310جاهل منافق 310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری 310 فاسقه دین310 فاسق دینه 310منکر 310نیرنگ310 عمر310نامردیه310 کفری 310نیرنگ 310گمراه دین310ابله منافقا310 نامردیه310حرامیان 310عمر310منکر 310نمرودی 310نیرنگ310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری310 310حرامزاده پلید310بدجنس عالم احمقا 310گبر پلید دین 310 منکر 310سگ هار پلید 310وحشی هاریا 310بابقره 310حاهل منافق 310 بمردک پلید 310حرامزاده پلید310 فاسق دینه310کلب کلب هار310جهل مرکبی 310بمار زنگی 310 رمز زناه310 فسق کلیه310گمراه دین310گمراه دین310 فسق دینها 310گمراه دین 310 جاهل منافق310 فاسق دینه 310 حرامیان 310 نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان 310فسق دینها310 دزدان فدکه فاطمه 310دزدان فدکه فاطمه310حرامیان310بی ایمان دین اسلام 310گبرپلید دین310 310 حرامیان310 دقلبازملحد310ببقرها 310بقلدره دینه310کلب کلب هار310 جاهل منافق 310نارجهیما 310سم ری310سامری قوم محمد عمرابن خطاء 310 گمراه دین310جهل مرکبی310با کافرها 310بانادانه دین اسلام310 بمردک پلید310 آشوبا310 دقل بازملحد310کفری310 منکر310سامری310 گمراه دین 310جاهل منافق 310حرامیان 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند 310 منکر 310سگ هارپلید310 310کلب کلب هار310وحشی هاریا310فس قینی310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310ابله منافقا 310جاهل منافق 310 سامری 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310 منکر 310کفری 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر 231 فاسق 231عصیان 231 ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 احمق ملحد 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر
ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند انتقادهای امام و وضعیت دوران سکوت علاوه براقدامات سه گانه فوق الذکر،انتقادهای امام علیه السلام که مضافاً بردیگرفعالیت امام علیه السلام خود حکایت از وضعیت آن را دوران داردقابل تامل است. گر چه امام در عصر سکوت به سر میبرد ولکن هرگاه مصلحت اقتضاء میکرد سکوت را میشکست و از برآوردن فریاد دریغ نمیکرد. انتقادهای امام در این مورد به دو گونه بود؛ گاه در قالب انتقادهای کلی بدون ذکر نامی از شخص و یا گروه خاصّی مطرح میشد و گاه با صراحت تمام و با ذکر نام اشخاص بیان میگردید. از باب نمونه: 1- وقتی مالک اشتر را به فرمانداری مصر منصوب نمود، در نامهای خطاب به وی، آشفتگی دوران سکوت را چنین توصیف فرمود: «فَاِنَّ هذَا الدّینَ قَد کانَ اَسیراَ فی اَیدیِ الاَشرارِ، یُعمَلُ فیهِ بِالهَوی، وَ تُطلَبُ بِهِ الدُّنیا» (75)(نامه 53/فراز 71) این دین در دست اشرار و بدکاران اسیر گشته بود، با نام دین به هویپرستی پرداخته و دنیای خود را به دست میآوردند 2-«ثُمَّ بَقوُ بَعدَهُ، فَتَقَرَّبوا اِلی اَئمَّةِ الضَّلالَةِ، وَالدُّعاةِ اِلیَ النّارِ بِالزُّورِ وَ البُهتانِ، فَوَلَّوهُمُ الاَعمالَ، وَ جَعَلوُهُم حُکّاماً عَلی رِقابِ النّاسِ، فَاَکَلوُ بِهِمُ الدُّنیا»(76) (خطبة 210/6و7) منافقان پس از پیامبر خدا باقی ماندند، به پیشوایان گمراه و دعوتکننده به آتش با دروغ و تهمت نزدیک شده پس به آنان ولایت و حکومت بخشیدند و برگردن مردم سوار گردیدند و به وسیلهآنان به دنیا رسیدند. 3- فضای اجتماعی و سیاسی دوران خلافت خود را که متأثر از دوران گذشته(سکوت) امت را چنین توصیف میکند. «وَاعلَموُا... اَنَّکُم فی زَمانٍ القائِلُ فیهِ بِالحَقِّ قَلیلٌ، وَالِّسانُ عَنِ الصِّدقِ کَلیلٌ، وَاللّازِمُ لِلحَقِّ ذَلیلٌ، اَهلُهُ مُعتکِفوُنَ عَلَی العِصیانِ، مُصطَلِحوُنَ عَلَی الاِدهانِ، فَتاهُم عارِمٌ وَ شائبُهُم آئِمٌ، وَ عالِمُهُم مُنافِقٌ وَ قارِنُهُم مُماذِقٌ، لایُعَظِّمُ صَغیرُهُم کَبیرَهُم، وَلا یَعُولُ غَنِیُّهُم فَقیرَهُم»(77) (خطبة 233/2) شما در روزگاری هستید که گویندة حق اندک، زبان از راستگویی عاجز و حق طلبان بیارزشند، مردم گرفتار گناه و به سازشکاری همداستانند. جوانان بداخلاق، پیرمردان گنهکار، عالمانشان دورو، نزدیکانش سودجو، نه خردسالانشان بزرگان را احترام میکنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را میگیرند. 4-در جای دیگر،نیز به وضع و اوضاع مردم روزگار پس از پیامبر میپردازد: «اَیُّهَا النّاسُ، اِنّا قَد اَصبَحنا فی دَهرٍ عَنوُد، وَ زَمَنٍ کَنوُدٍ، یُعَدُّ فیهِ المُحسنُ مُسیئاً، وَ یَزدادُ الظّالِمُ فیهِ عُتُوّاً، لا تَنتَفِعُ بِما عَلِمنا، وَ لانَسأَلُ عَمّا جَهِلنا، وَ لا نَتَخَوَّفُ قارِعَةً حَتّی تَحُلَّ بِنا» ای مردم، در روزگاری کینهتوز، و پر از ناسپاسی و کفران نعمتها، صبح کردهایم که نیکوکار، بدکار به شمار میآید و ستمگر بر متجاوز و سرکشی خود میافزاید، نه از آنچه میدانیم بهره میگیریم و نه از آنچه نمیدانیم، میپرسیم و نه از حادثه مهّمی تا بر ما فرود نیاید، میترسیم. «وَ النّاسُ عَلی اَربَعَةِ اَصنافٍ: مِنهُم مَن لا یَمنَعُهُ الفَسادَ فِی الاَرضِ اِلّا مَهانَةُ نَفسِهِ وَ کَلالَةُ حَدِّهِ، وَ نَضیضُ وَفرِهِ، وَ مِنهُم المُصلِتُ لِسَیفِهِ، وَ المُعلِنُ بِشَرِّهِ، وَالمُجلِبُ بِخَیلِهِ وَ رَجِلِهِ قَد اَشرَطَ نَفسَهُ، وَ اَوبَقَ دینَهُ لِحُطامٍ یَنتَهِزُه، اَو مِقنَبٍ یَقوُدُهُ اَو مِنبَرٍ یَفرَعُهُ، وَ لِبَئسَ المَتجَرُ اَن تَری الدُّنیا لِنَفسِکَ ثَمَناً، وَ مِمّا لَکَ عِندَاللهِ عِوَضاً» در این روزگاران، مردم چهار گروهاند: - گروهی اگر دست به فساد نمیزنند، برای این است که، روحشان ناتوان و شمشیرشان کند و امکانات مالی در اختیار ندارند. - گروه دیگر، آنانکه شمشیر کشیده، و شرّ و فسادشان را آشکار کردهاند، لشکرهای پیاده و سوارة خود را گرد آورده، خود آمادة کشتار دیگرانند. دین را برای بهدستآوردن مال دنیا تباه کردند که با رئیس و فرمانده گروهی شوند یا به منبری فرا رفته، خطبه بخوانند. چه بد تجارتی که دنیا را بهای جان خود بدانی، و با آنچه که در نزد خداست معاوضه نمایی. «وَمِنهُم مَن یَطلُبُ الدُّنیا بِعَمَلِ الآخِرَةِ، وَ لایَطلُبُ الاخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنیا، قَد طامَنَ مِِن شَخصِهِ؛ وَ قارَبَ مِن خَطوِهِ، وَ شَمَّرَ مِن ثَوبِهِ، وَ زَخرَفَ مِن نَفسِهِ لِلاَمانَةِ، وَ اَتَّخَذَ سِترَ اللهِ ذَریعَةً اِلیَ المَعصیَةِ». گروهی دیگر با اعمال آخرت، دنیا را میطلبند و با اعمال دنیا در پی کسب مقامهای معنوی آخرت نیستند، خود را کوچک و متواضع جلوه میدهند. گامها را ریاکارانه و کوتاه برمیدارند، دامن خود را جمع کرده، خود را همانند مؤمنان واقعی میآرایند و پوشش الهی را وسیلة نفاق و دورویی و دنیاطلبی خود قرار میدهند. «وَ مِنهُم مَن اَبعَدَهُ عَن طَلَبِ المُلکِ ضُؤُولَةً نَفسِهِ، وَ انقِطاعُ سَبَبِهِ، فَقَصَرتهُ الحالُ عَلی حالِهِ، فَتَحَلّی بِاسمِ القَناعَةِ، وَ تَزَیَّنَ بِلِباسِ اَهلِ الزَّهادَةِ، وَ لَیسَ مِن ذلِکَ فی مَراحٍ وَ لامُغدًی. و برخی دیگر، با پستی و ذلت و فقدان امکانات، از بهدستآوردن قدرت محروم ماندهاند، که خود را به زیور قناعت آراسته؛ و لباس زاهدان را پوشیدهاند، اینان هرگز، در هیچ زمانی از شب و روز، از زاهدان راستین نبودهاند. «وَ بَقِیَ رِجالٌ غَضَّ اَبصارَهُم ذِکرُ المَرجِعِ، وَ اَراقَ دُموُعَهُم خَوفُ المَحشَرِ، فَهُم بَینَ شَریهٍ نادٍّ وَ خائفٍ مَقموُعٍ وَ ساکِتٍ مَکعوُمٍ، وَ داعٍ مُخلِصٍ، وَ ثَکلانَ مُوجَعٍ، قَد اَخمَلَتهُمُ التَّقِیَّةُ، وَ شَمِلَتهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُم فی بَحرٍ اَجاجٍ، اَفواهُهُم ضامِزةً وَ قُلُوبُهُم قَرِحَةً، قَد وَعَظوُا حَتّی ملُّواً، وَ قُهِروُاً حَتّی ذَلُّوا، وَ قُتِلوُ حَتّی قَلُّوا. (78) خطبة 32 در این میان گروه اندکی باقی ماندهاند یاد قیامت، چشمهایشان را بر همه چیز فروبسته، و ترس رستاخیز اشکهایشان را جاری ساختهاست؛ برخی از آنها از جامعه راندهشده و تنها زندگی میکنند؛ و برخی دیگر ترسان و سرکوب شده و یا لب فرو بسته و سکوت اختیار کردهاند؛ بعضی مخلصانه همچنان مردم را به سوی خدا دعوت میکنند و بعضی دیگر گریان و دردناکند که تقیه و خویشتنداری آنان را از چشم مردم انداختهاست و ناتوانی وجودشان را فراگرفته گویا در دریای نمک فرورفتهاند، دهانشان بسته و قلبهایشان مجروح است آنقدر نصیحت کردهاند که خسته شدهاند، از بس سرکوب شدند، ناتوانند و چندان که کشته دادند، انگشت شمارند. آری عصر سکوت عصری است که موقعیت مولی را بجایی رساند که عثمان رو به امام کرد و گفت: ای علی تو از مروان بن حکم نزد من بهتر نیستی.(79)(تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، جلد2، ص421 بنقل از مروجالذهب2/342) و کاری کردند که بقول امام که فرمود: «فَوَاللهِ ما زِلتُ مَدفوعاً عَن حَقَی، مُستَأثَراً عَلَیَّ، مُنذُ قَبَضَ اللهُ نَبِیَّهُ(ص) حَتّی یَومِ النّاسِ هذا» (80)خطبه 6،فراز2) سوگند به خدا من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادند. و آنقدر چهره امام را نزد مردم مخدوش نمودند که حضرتش را متهم به دروغگویی میکنند. « اَتَرانی اَکذِبُ عَلی رَسوُلِاللهِ(ص) وَ اللهِ لَاَنَا اَوَّلُ مَن صَدَّقَهُ، فَلا اَکُونُ اَوَّلَ مَن کَذَبَ عَلَیهِ» (81)(خطبة 37/4) آیا میپندارید من به رسول خدا(ص) دروغ روا میدارم؟ به خدا سوگند من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردم و هرگز اول کسی نخواهم بود که او را تکذیب کنم. و لذاست که امام باقر علیه السلام وقتی میفرماید که بین تمام هواداران امام در عراق کمتر از 50 نفر معرفت حقیقی نسبت به او داشتند، براحتی میتوان باور کرد.(82)(تاریخ سیاسی اسلام، جلد2، ص421، بنقل از رجال کشی) بر همین اساس است که امام علیه السلام مجبور میشود خود را معرفی کند و نقش خود را در پیشرفت اسلام در زمان پیامبر بیان نماید و یا فضایل مختلف خود را همچون حدیث منزلت، حدیث غدیر و. . . بیان نماید. اما نمونه انتقادها: الف : انتقادهای امام علی علیه السلام از خلیفة دوم در نهجالبلاغه در 9 فراز یا با صراحت و یا با اشاره از خلیفة دوم نام برده و در چند مورد از وی انتقاد کرده و به او اعتراض کردهاست. 1- در خطبه شقشقیه به ویژگیهای وی پرداخته میفرماید: «فَصَّیَرهافی حَوزَةِ خَشناءَ یَغلُظُ کلمها و یخشن مسها و یکثر العثار فیها و الاعتذار منها» در این جملات به چند خصوصیت روحی و اخلاقی او اشاره میفرماید: 1- روحیة خشونت و تندخویی وی: ابن ابیالحدید درباره این ویژگی عمر مینویسد: «وَ کانَ عُمربن الخطاب صعباء عظیم الهیبه شدید السیاسه، لاُیحابِی اَحَداً، ولا یراقب شریفاً و لا مسروفاً و کان اکابر الصحابه یَتَحامَون من یقائه»(83) (شرح نهج البلاغه،ج اول، ص 173) عمر آدم تندخو و پرخاشگری بود، هیکل درشت داشت و سختگیر بود، او احترام افراد را نگه نمیداشت، به گونهای که بزرگان صحابه از ملاقات با او پرهیز داشتند. باز ایشان مینویسد: «استدعی عمرا مرآة لیسألها عن امر- و کانت حاملاً- فلشدّة هِیبَتةِ اَلقَت ما فی بَطنِها» عمر از زنی خواست حاضر شود تا درباره کاری از او سؤال کند و زن حامله بود و زن از شدت ترس از خلیفه، بچهاش را سقط کرد. (84) (همان،ص174) و باز مینویسد: «وَ اَوَّلَ مَن ضَرَبَ عُمَر بِالدّرة ام فروة بنت ابی قُحافه، ماتَ ابوبکر فناح النساء علیه، و فبهن اخته ام فروه، منها هن عمر مراراً، و هنَّ یُعاوِدن، فاخرج ام فروه من ینهن و عَلاها بالدّره، فهرمِنَ وَتَفَرَّقنَ».(85)همان،ص181) نخستین زنی که در جلسه عزای خلیفه اول به وسیله شلاق عمر مضروب شد، ام فروه ، خواهر ابیبکر بود، ابوبکر از دنیا رفت زنها و از جمله خواهر ابوبکر بر او گریه میکردند. عمر چندین بار آنها را از این کار نهی کرد، اثر نبخشید. آنگاه امفروه را از میان زنها بیرون آورد و چند شلاق به او نواخت، همه ترسیدند و فرار کردند. بعد ابنابیالحدید میگوید: « کانَ یُقالَ: دِرَّةُ اَهیَبُ مِن سَیفِ الحَجّاج» تازیانة عمر از شمشیر حجاج وحشتناکتر بود. مرحوم علامة امینی، نقل میکندکه: ان رجلاً یُقال له: صُبَیخ قدم المدینه فجعل لیسأل عن متشابه القرآن. فارسل الیه عمر و قداعّد له عراجین النخل فقال من انت؟ قال: انا عبدُالله صُبیخ،فاقد عمر عرجوناً من تلک العراحین فضربه و قال: انا عبدالله عمر، فجعل له ضرباَ حتی دمی رأسه فقال: یا امیرالمؤمنین، حسبک قد ذهب الذی کنت اجد فی رأسی.(86) الغدیر،ج6،ص290 صیغ وارد مدینه شد و پیوسته از متشابهات قرآن سؤال میکرد، عمر به سراغ او فرستاد، در حالیکه قبلاً شاخههایی از درخت خرما آماده ساختهبود، عمر از او پرسید تو کیستی؟ گفت من بندة خدا صبیخم. عمر یکی از شاخهها را برداشت و بر سر او کوفت و گفت: «من بنده خدا عمرم» و آن قدر زد که سرش خونآلوده شده، صبیغ گفت: ای امیرالمؤمنین بس است آنچه در سر من بود از بین رفت و دیگر سؤال از متشابهات نمیکنم» 2) اشتباهات فراوان و عذرخواهی از آنها «وَ یَکثُرُ العثارُ فیها» لغزش در آن فراوان است. «وَالاعِتذارُ مِنها» پوزشطلبی آن فراوان است. ابنابیالحدید مینویسد. « وَ کانَ عمر یُفتی کَثیراً بِالحُکم ثُمَّ یَنقُضُهُ وَ یُفتیِ بِخیرةٍ وَ خِلافِهِ» 87- شرح نهجالبلاغه، ج1، ص181 عمر در باب احکام، فتواهای فراوانی صادر میکرد، سپس آن را نقض کرده، بر خلاف آن فتوی می داد؛ این لغزشها به حدی بود که حتی خود خلیفه به آن اعتراف داشت و این مضمون را بسیار تکرار میکرد. « کل الناس افقه من عمر حتی رباتَ الحجال 88-(همان، ص182) همه مردم حتی زنهای پشت پرده به احکام شرع از عمر داناترند. ابن ابیالحدید اضافه میکند که« قال مَرةً لایبلغنی اَنَّ اِمرَأةً تَجاوَزَ صداقُها صداقَ نساءِ النبی(ص) الا ارتَجَعتُ ذلک منها، فقالت له امراَةً: ما جعلالله لک ذلک انه تعالی قال:«و ان آتیتم احداهن قنطاراً فلا تأخذوا منه شیئاً 89-(نساء/20) فقال عمر: کل الناس افقه من عمر حتی ربات الحجال: لاتعجُبُون من امام اخطاَ و امراَة اصابت» عمر در حال سخنرانی گفت: اگر به من خبر رسد کسی بیش از آنچه پیامبر مهر کرده (مهر زنان خودش قرار داده) مهر کند من اضافه آن را بر آن را در بیتالمال قرار میدهم. خانمی گفت تو نمیتوانی همچو کاری کنی ،چرا که خداوند در قرآن میفرماید: هرگاه مال فراوانی (بهعنوان مهر) به یکی از آنها پرداختهاید چیزی را از آن پس نگیرید. عمر گفت همه از عمر فقیهترند حتی خانمهای در حجلهها: بعد ابن ابیالحدید میگوید که همگان میدانند که او در مشکلات خود به امیرالمؤمنین رجوع میکرد و مکرر میگفت اگر علی نبود عمر هلاک میشد وَ قوله لا بَقیتُ لِمُعضَلَةٍ لیس لها ابوالحسن. خدا نکند با مشکلی دست به گریبان شود که ابوالحسن برای حل آن نباشد. ابیابیالحدید نقل میکند: عمر شبانگاه از کوچهای میگذشت صدای زن و مردی را از خانهای شنید فَارتاب (شک کرد) فتسوّر الحائط» دیوار را گرفت و بالارفت،« فوجد امرأة و رجله، و عندها زِقّ خمر». زن و مردی را در داخل خانه یافت که ظرف مشروبی در کنارشان بود. «فقال یا عدوالله؛ اکنت تری انالله یسترک و انت علی معصیة. قال: یا امیرالمؤمنین ان کنت اخطأت فی واحده فقد اخطأت فی ثلاث؛ قالالله تعالی«ولا تجسسوا» و قد تجسست فقال «وأتوالبیوت من ابوابها» و قد تسورّت. و قال: «ماذا دخلتم بیوتاً فَسَلِّموا» و ما سلمت.90- شرح نهج البلاغه، ج اول ص182) 3- انتقاداز نحوه برگزاری شورایی است که به دستور عمر برای انتخاب و تعیین خلیفة سوّم تشکیل گردید. زمانی که خلیفه به دست یکی از مخالفانش بنام ابولؤلؤ زخمی و بستری شد. دستور داد شورایی مرکب از شش نفر برای انتخاب جانشین او فراهم آید. اعضای این شورا عبارت بودند از سعدبن ابیوقاص، عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، عثمان و حضرت علی علیه السلام، دستور داد ابو طلحه انصاری با پنجاه نفر از انصار این شش نفر را در خانهای جمع کنند تا با یکدیگر برای تعیین خلافت مشورت نمایند و سرانجام به خاطر ارتباطاتی که میان چند نفر از آن شش تن بود عثمان انتخاب شد اولین اعتراض اما م این بود که «جعلها فی جماعة زعم انی اَحَدَهم» مقایسه امام با دیگران دوم فرمود: فیاَ للهِ وللشوری پناه بر خدا از این شورا. آنگاه به اولین نقطه ضعف شورا اشاره میکند. میفرماید: « مَتَی اعتَرَضَ الرَّیبُ فَیِّ مَعَ الاَوَّلِ مِنُهم حَتّی صِرتُ اُقرَنُ اِلی هذِهِ التَّطائِرِ.» کدام زمان بود که در مقایسه با اولی آنها، یعنی ابوبکر و برتری من بر او شک باشد تا چه رسد به اینکه مرا همسنگ امثال اعضای شورا قرار دهند. امام میخواهند بفرماید اگر میخواستند شایستگیها را برای خلافت در نظر بگیرند. مرا در ردیف سعدوقاصها و دیگران نمیآوردند. آنگاه به نتیجة شورا اشاره فرمود: «فَصَغا رَجُلٌ مِنهُم لِضِغنِهِ »یکی از آنها بخاطر کینهاش از من روی برتافت. منظور امام از این جمله سعدبن ابیوقاص بود که مادرش از بنیامیه بود و نزدیکان مادرش در جنگها به دست امام کشته شدهبودند. بر همین اساس هم حاضر نشد با امام بیعت کند. و عمرسعد جنایتکار بزرگ حادثة کربلا و عاشورا فرزند همین سعد بود. لذا در آن شورا به امام رأی نداد و رأیش را به عثمان داد. «وَ مالَ الاخَرُ لِصِهرِهِ مَعَ هَنٍ وَهَنٍ» دیگری خویشاوندی را بر حقیقت مقدم داشت و بهخاطر دامادیش تمایل به دیگری(عثمان) پیدا کرد. علاوه بر جهات دیگری که ذکر آن خوشایند نیست. منظور این فرد عبدالرحمانبن عوف بود که شوهر امکلثوم خواهر عثمان بود. آیتالله مکارم در شرح این جمله « مع هن وهن» مینویسد «کنایه از کارهای زشتی است که گفتن آن ناخوشایند است و آن اینکه عبدالرحمان بن عوف انتظار آن را داشت که سوء استفادة مالی از بیتالمال مسلمین و نیز تسلط بر تودههای مردم راداشته باشد که پس از عثمان به دست آوردند.91- (پیام امام امیرالمؤمنین ،ج اول ،ص362) و خلاصه غیر از زبیر بقیه به عثمان رأی دادند و نهایتاً نتیجه آن شورا این شد که«اِلی اَن قامَ ثالِثُ القَومِ نافِجاً حِضیَیهِ، بَینَ نَثیلِهِ وَ مُعتَلَفِهِ» 92- خطبه 3 این وضع ادامه یافت تا سومی بپاخاست در حالی که از خوردن فراوان دو پهلویش بر آمدهبود و همتی جز جمعآوری و خوردن بیتالمال نداشت. نکاتی که در جریان شورای عمر قابل توجه است عبارتند از: 1- تعیین جانشین از طرف خلیفه ، بیانگر آناست که طرح حکومت شورایی پس از درگذشت رسول خدا(ص) طرح بیاساس بوده و هرگز چنین طرحی وجود نداشتهاست؛ و گرنه چگونه ممکن است در صورت صدور دستور صریح از جانب رسول خدا(ص) درباره تشکیل شورا، خلیفه به تعیین خلیفه مبادرت ورزد؟ 2- مرحوم علامة امینی مینویسد. وقتی ابوبکر در بستر مرگ قرار گرفت از طریق عبدالله بن عمر برای عمر پیغام داد که: «لاتَدَع اُمَّۀَ مُحَمَّدٍ بِلا راعٍ اِستَخلَفَ عَلَیهِم وَلا تَدَعهُم بَعدَکَ حَمَلاً فَاِنّی اَخشی عَلَیهِمُ الفِتنَة». 93- الغدیر، ج7، ص 132 امت پیامبر را بدون زعیم و پیشوا رها نکن و آنان را پس از خود به خودشان را مگذار که من میترسم فتنه و فساد سراسر جامعه را فرا گیرد. غیر از وی کسانی دیگر نیز بودند که از او درخواست نمودند که برای خود جانشینی برگزیند که البته این موضوع خود گواه آن بود که عامه مردم بهطور فطری درک میکردند که رئیس مسلمانان باید در حیات خود زعیم آینده جامعة اسلامی را برگزیند. 94-«فروغ ولایت، ص 258» عمر در پاسخ درخواست مردم گفت: «اگر ابوعبیده زنده بود او را به جانشینی خود برمیگزیدم، زیرا از پیامبر شنیدهام که وی امین این امت است و اگر سالم، مولای ابوحذیقه، زنده بود او را جانشین خود میساختم زیرا از پیامبر شنیدهام که فرمود او دوست خداست» 95-(همان، ص 259). عمر در آن هنگام به جای اینکه به فکر زندهها باشد، به فکر مردهها بود. علاوه اگر ملاک انتخاب ابوعبیده و سالم این بود که پیامبر اکرم(ص) آنان را امین امت و دوست خدا خواندهبود پس چرا عمر یادی از امیر مؤمنان، نکرد؟ همو که پیامبر بارها و بارها دربارهاش فرموده بود: «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ والحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ».علی با حقّ و حقّ با علی است.96-(همان، بنقل از الغدیر، جلد3، ص156 تا 180) او که از مقام مولی علیه السلام، فضایل و روحیات پاک امام، قضاوتهای بینظریش، دلاوریهایش و علم او بر کتاب و سنت بیش از دیگران آگاه بود چرا نامی از حضرتش نبرد و به یاد مردگانی افتاد که هرگز کینه و حسد کسی را برنمیانگیزند؟ 3- به هیچ وجه روشن نیست که چرا اعضای شورا به همین شش نفر منحصر شد. اگر علت گزینش آنان این بود که رسول خدا هنگام مرگ از آنان راضی بود، این ملاک دربارة عماریاسر، خدیفه یمانی، ابوذر، مقداد و . . . نیز تحقق داشت مثلاً پیامبر دربارة عمار میفرمود: «عَمّارُ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَهُ یَدوُرُ مَعَهُ اَینَما دارَ» 97-(الغدیر، ج9 ص 25) «عمار محور حق است و حق بر وجود او میگردد» یا دربارة ابوذر فرمود: «ما اَظَلَّتِ الخَضراءُ وَلا اَقَلَّتِ الغَبراءُ عَلی ذی لَهجَةٍ اَصدَقُ مِن اَبی ذَرٍّ»98-... «زمین دربرنگرفته و آسمان بر کسی سایه نیفکنده است که راستگوتر از ابوذر باشد.» معالوصف، چرا وی این افراد را از عضویت شورا محروم ساخت و افرادی را برگزید که روابط اغلب آنان با علی علیه السلام تیره بود و در آن میان تنها یک نفر خواهان آن حضرت بود و او زبیر بود و چهار نفر دیگر کاملاً به ضد امام بودند، تازه انتخاب زبیر در آینده به ضرر امام علیه السلام تمام شد، زیرا او که تا آن زمان خود را همتای امام نمیدانست، در ردیف امام قرار گرفت و سرانجام، پس از قتل عثمان، داعیه خلافت پیداکرد. و اگر ملاک عضویت در شورا بدری و احدی و مهاجر بودن اشخاص بود، این ملاکها در افراد دیگر نیز صدق میکرد چرا از میان آنان این گروه انتخاب شدند؟ 4- ادعای خلیفه در برگزیدن این افراد رضایت پیامبر هنگام مرگ از اینان بود. ولکن موقع معرفی اعضای شورا به طلحه گفت: تو در هنگام نزول آیة حجاب سخنی گفتی که رسول خدا(ص) بر تو خشم کرد و تا روز وفات از تو خشمگین بود گفت کدام نظر درست است؟ علاوه خلیفه در انتقاد از اعضای شورا سخنانی گفت که صلاحیّت اکثر آنان را برای خلافت و حتی عضویت شورا نفی کرد مثلاً دربارة زبیر گفت: تو یک روز انسانی و روز دیگر شیطان. آیا همچو فردی میتواند خلیفه اسلام شود یا دربارة عثمان گفت اگر تو خلیفه شوی بنیامیه را بر دوش مردم سوار میکنی و. . . آیا مردی که چنین روحیهای دارد و بنابر تعصب خویشاوندی از حق منحرف میشود شایستگی خلافت مسلمین را دارد. 5- خلیفه از کجا میدانست عثمان برای خلافت برگزیده خواهد شد و اقوام خود را بر دوش مردم سوار میکند و روزی خواهد رسید که مردم بر ضد او قیام خواهند کرد؟ خلیفه این تفرّس یا غیبگویی را از کجا بهدست آوردهبود؟ آیا جز این است که اعضای شورای تعیین خلافت را چنان ترتیب داده بود که انتخاب عثمان و محرومیت امام را قطعی میساخت؟ 6- با همه کنجکاوی که عمر در زندگی امام علیه السلام کرد نتوانست عیبی در حضرتش بجوید و فقط سخنی گفت که بعدها دستاویز عمروعاص شد و گفت علی شوخ و مزّاح است. عمر، سعه صدر و گذشت امام و ناچیزشمردن امور مادی از جانب آن حضرت را شوخ مزاجی تلقی میکند. 7- چرا عمر برای عبدالرحمانبن عوف حق وتو قائل شد و گفت در صورت تساوی آراء، آن گروه مقدم باشد که عبدالرحمانبن عوف در میان آنان است؟ در حالیکه عبدالرحمان شوهرخواهر عثمان بود و قهراً در داوری خود عامل خویشاوندی را فراموش نمیکرد. و عمر میتوانست در صورت تساویشدن آراء گروه دیگری را فصلالخطاب معرفی کند. 8- عمر برای ابراز وارستگی خود میگفت: به پسرم عبدالله رأی ندهید چون او شایستگی نداردزن خود را طلاق دهد، اما از آن طرف او را مستشار شورا قرار داد و گفت در صورت تساوی آراء از پسرم شور نگیرید. امام هرگز اجازه نداد امام مجتبی یا عبدالله بن عباس و یا دیگران مستشار اعضاء باشند. 9- راستی چه میشد که همانطور که ابوبکر پس از خود، عمر را انتخاب کرد، عمر به جای شورا امام را تعیین میکرد و از مردم میخواست از امام اطاعت و پیروی کنند. در آنصورت مگر بنیامیه جرأت میکردند زمام امور را به دست بگیرند و مگر زمینهای برای حیف و میل بیتالمال پیدا میشد. آیا او نمیفهمید با وجود امیرمؤمنان علیه السلام آینده اسلام و جامعه اسلامی درخشانتر میشد، راستی چرا؟ 10- شگفتا که عبدالرحمان را از طرفی یک مؤمن میداند که ایمانش بر ایمان نیمی از مردم سنگینی میکند و از طرف دیگر این سرمایهدار معروف قریش را «فرعون امت» مینامد. و تاریخ گواه بر ایناست که عبدالرحمانبن عوف سرمایهدار محتکر معروف قریش بود که پس از مرگ ،ثروت هنگفتی به ارث گذاشت. وی چهار زن داشت و پس از مرگش به هر یک از زنانش هشتادهزار دینار رسید و این مبلغ یک چهارم از یک هشتم ثروت او بود. یک قلم از ثروت او هزار گاو و سه هزار گوسفند و صد اسب داشت، و منطقة «جرف» مدینه را بابیست گاو آبکش زیر کشت میبرد. «ترک عبدالرحمان الف بعیر و ثلاثه آلاف شاۀ، و ماۀ فرس، و کان یزرع بالجرف علی عشرین ناضحاً» 99-(الغدیر، جلد8 ص 284) 11- عمر به محمدبن مسلمه دستور داد که اگر اعضای شورا با هم توافق نکردند فوراً اعدام شوند و اگر کاندیداها در ظرف سه روز در تعیین جانشین به توافق نرسیدند همگی از دَمِ تیغ بگذرند. باید در برابر چنین اخطارهایی گفت: آفرین بر این حریت. در کجای جهان عدم توافق در انتخاب یک فرد باید قتلعام شوند. زمام جامعه اسلامی را ده سال یک همچو فرد سنگدلی در دست گرفته بود که نه تدبیر صحیحی داشت و نه عاطفه و مروت انسانی و لذا مردم در مورد او میگفتند:«دَرَّۀُ عُمَرَ اَهیَبُ مِن سَیفِ حَجّاج» «تازیانة عمر ترسناکتر از شمشیر حجاج بود»
+نوشته شده در جمعه هفدهم بهمن ۱۳۹۳ساعت توسط محمدحسین منتظری شاتوری | | نظر شما
1- تلاشهای فرهنگی امام علیه السلام 1/1-جمعآوری قرآن در این که قرآنی که فعلاً در دسترس مسلمانان است، همان کتابی است که خداوند سبحان به رسول امینش نازل فرمود، و متکفل حفظ آن شده تردیدی وجود ندارد. که امیرمؤمنان علی علیه السلام بارها در نهجالبلاغه از آن سخن به میان آوردهاست. از جمله فرمود: وَاعلَموُا اَنَّ هذَا القُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لایغُشُّ، وَ الهادِی الَّذی لایُضِلُّ، وَالمحدِّثُ الَّذی لایَکذِبُ» آگاه باشید، همانا این قرآن پنددهندهای است که نمیفریبد، هدایتکنندهای است که گمراه نمیسازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمیگوید. وَ ما جالَسَ هذَا القُرآنَ اَحَدٌ اِلّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةِ اَو نُقصانٍ: زِیادَةٍ فی هُدیً، اَو نُقصانٍ مِن عَمیً. کسی که با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست؛ در هدایت او افزود و از کوردلی و گمراهیاش کاست. «وَاعلَموُا اَنَّهُ لَیسَ عَلی اَحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَةٍ، وَلِاَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غَنِیً» آگاه باشید کسی با داشتن قرآن، نیازی ندارد و بدون قرآن بینیاز نخواهد بود. فَاستَشفُوهُ مِن اَدوائکُم، وَاستَعینوُا بِهِ عَلی لَأوائِکُم؛ فَاِنَّ فیهِ شِفاءً مِن اَکبَرِ الدّاء». (38) خطبة 176/7 پس درمان خود را از قرآن بخواهید، و در سختیها از قرآن یاری بطلبید که در قرآن درمان بزرگترین بیماریهاست. و در فراز دیگری فرمود: «اِنَّ اللهَ لَم یَعظِ اَحَداً بِمِثلِ هذا القُرآنِ، فَاِنَّهُ «حَبلُ اللهِ المَتینُ» وَ سَبَبَهُ الاَمینُ، وَ فیهِ رَبیعُ القَلبِ، وَیَنابیعُ العِلمِ، وَ ما لِلقَلبِ جِلاءً غَیرُهُ»(39)همان،فراز28 همانا خداوند کسی را به چیزی چون قرآن پند ندادهاست که قرآن ریسمان استوار خدا و وسیله ایمنی بخشی است. در قرآن بهار دل و چشمههای دانش است، برای قلب جلایی جز قرآن نتوان یافت. مورّخین در رابطه با جمعآوری قرآن کریم به مراحل سه گانه اشاره میکنند: 1) عهد پیامبر: در این زمان رسول اعظم اسلام و مسلمانان اهتمام زیادی به حفظ و جمعآوری قرآن داشتند و نحوة جمعآوری بهگونهای بود که مسلمانان آن را ختم میکردند و از حضرتش نقل شده که فرمود: «اِن لِصاحِبِ القرآن عِندَاللهِ لِکُلِّ خَتمٍ دَعوة مُستَجابَه» (40)(کنزالعمال 1/ حدیث 2380) هرکس یکبار قرآن را ختم نماید نزد خداوند یک دعای مستجاب دارد. بنابراین، اعتقاد شیعه بر این است که «ان القرآن کان مجموعاً علی عهد رسولالله» قرآن در زمان پیامبر جمعآوری شدهاست و دلایل فراوانی دال بر این واقعیت وجود دارد، از جمله: 1- نسایی به سند از عبدالله بن عمر نقل میکند که: من قرآن را جمع کردم و هر شب همه آن را میخواندم، خبر به پیامبر رسید فرمود همگی را در یک ماه بخوان. (41)(الاتقان، النوع العشرون: ج1، ص 124) 2- مسروق میگوید از عبدالله بن مسعود نزد عبدالله بن عمر نام برده شد. او گفت: من او را دوست دارم از پیامبر اکرم شنیدم که قرمود: قرآن را از چهار نفر فرا گیرید. عبداللهبن مسعود، سالم، معاز و ابیابن کعب.(42)(صحیح بخاری ج6 / ص 102) 3- خداوند منکران وحیانی قرآن را به مقابله دعوت میکند که برخیزید و مانند قرآن یا ده سوره مانند آن و یا یک سوره کامل(43)(اسراء/88، هود/12، بقره/23) مانند سورههای آن بیاورند و دعوت به چنین مقابلهای حاکی از آن است که مجموع آیات قرآن و سورههای آن گردآوری شدهبود و در اختیار منکران نیز قرار داشت. از اینرو، چگونه میتوان گفت در عصر رسول خدا(ص) قرآن پراکنده بود و در یک مجموعه جمع نشده بود) 4- اینکه رسول خدا فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتابالله و عترتی» واژة کتاب به معنای مکتوب است و اگر قرآن حالت مکتوبی نداشت، عنوان کتاب بر آن اطلاق نمیشد چرا که سینه حافظان یا استخوان کتف حیوانات و امثالهما که قرآن بر آن نوشته میشد، کتاب نامیده نمیشد. 5- رسول خدا فرمود: «لا صَلاةَ اَلّا بفاتحة الکتاب»(44) (سنن بیهقی 2/63) و اگر قرآن وجود مکتوبی نداشت طبق نخستین سورة آن نام «فاتحة الکتاب» به خود نمیگرفت. 6- علاقة رسول خدا به حفظ و نشر قرآن و اجر و پاداشی که برای حافظان مقرر شدهاست، نشان از تدوین قرآن دارد حتی هر موقع فردی از خارج وارد مدینه میشد و اسلام میآورد، رسول خدا او را محضر قاری قرآن میفرستاد تا قرآن را بیاموزد.(45)(راهنمای حقیقت، آیتاله سبحانی، ص281) 7- اقدام رسول خدا در جمعآوری قرآن علاوه بر دلایل نقلی فراوان اقتضای عقل سلیم نیز بودهاست زیرا حضرتش متوجه این موضوع بود که پس از خود شاهد تحرکاتی خواهد بود و جامعه منسجم باقی نمیماند و دچار تحولات خواهد شد و منافقین منتظر فرصتی هستند تا ضربه کاری خود را به اسلام وارد کنند و از جانب دیگر رسول خدا از انبیای پیشین با خبر بود که پس از رحلت انبیائشان کتب خود را تحریف کردند. از اینرو، خطرات متوجه قرآن و تهدیداتی که وجود داشت را مطلع بودند و بر همین اساس عنایت ویژه به حفظ قرآن داشتند. خصوصاً که امکانات تدوین و کتابت وجود داشت. و در این راستا اقدام به جمعآوری قرآن نمودند و همان زمان قرآن جمعاوری گردید. 8- علاوه بر کتّاب خاص که در نوشتن و کتابت قرآن اهتمام میورزیدند و بهعنوان کتّاب قرآن معروف بودند و هرگاه سورهای و یا آیهای نازل میشد رسول خدا دنبال آنان میفرستاد تا بیایند و بنویسند. نظیر آنچه از براء نقل شدهاست که «انه عند نزول قوله تعال: لایستوی القاعدون من المؤمنین» (نساء/59) قال رسولالله(ص) : اُدعُ زیداٌ و قل یجبی بالکتف و الدواة واللوح ثم قال: اکتب «لایستوی...» (46)(کنزالعمال 2/حدیث4340). و علاوه بر اینکه رسول خدا بنفسه اشراف بر مکتوبات دیگران داشته و آنها را پس از نوشتن چک میکردند چنانچه از زیدبن ثابت نقل شده: «کنتُ اکتب لوحی لرسولالله و کان اذا انزل علیه الوحی اخذته برجاء شدید... هرگاه وحیی میآمد همراه قطعهای از کتف و یا چیز دیگری خدمت حضرتش میرسیدم فاکتب و هو یملی علیه. من مینوشتم و حضرت املاء میفرمود: فاذا فرغت، قال اَقرأ پس از اتمام میفرمود بخوان فان کان فیه سقط اقام اگر نیاز به تصحیح بود تصحیح میفرمود و آنگاه اجازه میفرمود در دسترس مردم قرار گیرد.(47) (مجمع الزوایه 1/152) خود افراد هم سورهها و آیات را یادداشت میکردند و برای خود جزواتی از سوره و آیات را داشتند. و هرگز به حفظ و تلاوت قناعت نمیکردند. در مورد اسلامآوردن عمر نقل شدهاست که مردی از قریش به او خبر داد که خواهرت از دستت خارج شده و به اسلام گرایش پیدا کرده، عمر وارد منزل خواهرش شد و به او لطمهای وارد ساخت. پس آنگاه در داخل خانه صحیفهای یافت که در آن آمدهبود. «بسمالله الرحمن الرحیم، سبح لله ما فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم» و نیز صحیفة دیگری یافت که در آن سوره طه آمدهبود. و این نشانگر آناست که با املای پیامبر مسلمانان خود آیات و سور را یادداشت میکردند. اینها همه مؤید آناست که قرآن در عصر رسول خدا(ص) گردآوری شده بود و در اختیار مسلمانان قرار گرفته بود. ولکن قرآنها در صحیفهها و نسخههای مختلفی بود و به صورت کتاب واحدی نبود. در عصر ابوبکر که مرحله دوم جمعآوری قرآن است نسخهها به صورت کتابی واحد درآمد ولکن نه بهصورت یکنواخت بلکه هر مصحفی به صورتی خاص بود مثلاً مصحف ابن مسعود در آغاز قرآن سورههای طولانی و بعد به ترتیب سورههای کوچکتر و کوچکتر و یا مصحف ابیابن کعب بعد از سوره یونس انفال بود و سوره مریم و شعراء و حج مقدم بر سوره یوسف بود که در عصر عثمان تمامی مصاحف به یک صورت درآمد یعنی به همان نحوی که امروز وجود دارد که با فاتحة الکتاب آغاز، آنگاه به بقره سپس آلعمران و تا سوره ناس و بدینصورت مرحله سوم جمعآوری عملی گردید. اما مصحف امیرالمؤمنین. پس از رحلت رسول مکرم اسلام امیر مؤمنان علیه السلام «اَقسَمَ عَلِیٍّ عَلی اَن لا یَرتَدی الرِّواء اِلّا لجمِعةٍ حَتّی یَجمَعَ القُرآنَ فی مُصحَفٍ» سوگند یاد کرد که امام ردا به دوش نیندازد مگر برای نماز جمعه تا اینکه قرآن را در مجلدی جمع کنم.(48)(کتاب مصاحف. ابی داود سجستانی ، ص9) البته قرآن جمعآوری شده توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام کوچکترین اختلافی در عدد سورهها با قرآن فعلی نداشت. بلکه دو امتیاز نسبت به قرآن فعلی داشت. اولاَ به همان ترتیبی که نازل شدهبود آن را جمعآوری فرموده بود. و ثانیاً شأن نزول آیات و سورههار ا ذکر فرموده بود. از امام علیهالسلام نقل شده که فرمود: «ما نزلت آیه علی الرسولالله الا اَقرأنیها و املاها علی فاکتبها بخطی و علمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و محکمها و متشابهها، و دعا الله لی ان یعلمنی فهمها و حفظها؛ فما نسیتُ آیةً من کتاب الله» (49)(تفسیر البرهان1/16) آیهای به رسول خدا نازل نشد مگر آن را برای من خواند و املاء فرمود و من آن را بخط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و محکم و متشابه آن را به من یاد داد و در جهت حفظ و نگهداری آن دعا فرمود و من هرگز آیهای از کتاب خدا را فراموش ننمودم. و نیز فرمود:«وَاللهِ ما نزلت آیة الا و قد علمت فی ما نزلت و این نزلت و علی من نزلت ان ربی اعطانی قلباً عقولا و لساناً ناطقاً» به خدا سوگند هیچ آیهای نازل نشد مگر آن که دانستم در چه موضوعی بود و در کجا نازل شده و در مورد چه شخصی بودهاست؛ همانا خداوند قلبی فهیم و زبانی گویا به من دادهاست. پس از جمعآوری، مصحف خود را به خلیفه عرضه داشت و او نپذیرفت فقال: یا علی اردده فلا حاجة لنا فیه. (50)(بحار/92 / 51 و احتجاج طبرسی، ص282) یا علی آن را برگردان ما را نیازی به آن نیست. و امام پس از آن فرموده: «اما و الله ما ترونه بعد یومکم هذا ابداً، انما کان عَلَیَّ اَن اخبرکم حین جمعته لتقرأوه» (51)(تفسیر صافی/1/36) پس از این دیگر هرگز آن را نخواهید دید. مرا وظیفه بود که جمعآوری آن را جهت خواندن خبر دهم و از روایات استفاده میشود که: «قد سَلَّمَه الامام علیه السلام للائمه من بعده و هم یتداو لونه الواحد بعد الاخر لا یروُنه لاحد» امام مصحفش را به امام پس از خود و هر کدام به امام پس از خود واگذار و احدی دیگر آن را ندید و هماکنون در اختیار حضرت ولیعصر ارواحناله الفداء میباشد. 1/2- دفاع از حریم عقاید و اصول اسلام در برابر تهاجمات علمی علمای یهود و نصاری پس از رحلت پیامبر خدا یهود ونصاری با انگیزههای مختلفی از جمله تحقیق درباره اسلام و یا تضعیف روحیه مسلمانان به مرکز اسلام رو میآوردند و سؤالاتی را مطرح میکردند که البته خبر امیرالمؤمنین علیه السلام پاسخگوی سؤالات آنان نبود و بحق اگر دفاع مولی نبود، جامعه اسلامی دچار سرشکستگی شدیدی میشد. به نمونههایی از دفاع امام از حریم عقاید در برابر علمای یهود و نصاری اشاره میشود: 1- گروهی از احبار یهود وارد مدینه شدند و رفتند سراغ خلیفه اول، به او گفتند که در تورات میخوانیم که خلفاء و جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آنها هستند، اکنون که شما خلیفه پیامبر خدا هستید، پاسخ دهید که خدا در کجاست؟ در آسمانها و یا در زمین؟ ابوبکر پاسخی داد که آنها را قانع نکرد. جواب ابوبکر این بود که خداوند در عرش است. دانشمند یهودی گفت پس در این صورت زمین بیخداست، امیر مؤمنان علی علیه السلام حاضر شدند و با منطق استوار خود این گونه پاسخ فرمود: «ان اللهَ اَیَّنَ الآینَ فَلا اَینَ لَه» : مکانها را خداوند آفرید و او بالاتر از آنهاست که مکانها بتوانند او را فرا گیرند. «جَلَّ اَن یَحواهُ مَکانٌ، فهو فی کل مکان بِغَیرِ مُماسةٍ وَ لا مُجاوَرَةِ» خدا در همه جا هست ولی هرگز با موجودی تماس و مجاورتی ندارد. «یُحیطُ عِلماً بِما فیها وَ لا یَخلوُ شَیءً مِن تَدبیره». او بر همه چیز احاطه علمی دارد و چیزی از قلمرو تدبیر او بیرون نیست. (52)(فروغ ولایت، ص 279. به نقل از ارشاد مفید، ص 107) این پاسخ امام آنچنان دانشمند یهودی را غرق شگفتی نمود که بیاختیار به حقانیت گفتار امام و شایستگی او را برای مقام خلافت اعتراف کرد. 2- رأسالجالوت(پیشوای یهودیان از ابوبکر چند تا سؤال کرد و خلیفه در پاسخ ماند 1- ریشة حیات و موجود زنده چیست؟ 2- جمادی که بهگونهای سخن گفتهاست چیست؟ 3- چیزی که پیوسته در حال کم و زیاد شدن است چیست؟ از امام درخواست کمک کردند حضرت در پاسخ فرمود: ریشه حیات از نظر قرآن کریم آب است. «وَ جَعَلنا مِنَ الماء کُلَّ َشیءٍ حَیٌّ». (53) انبیاء/30 از آب هر موجود زندهای را آفریدیم. جمادی که به سخن درآمده، زمین و آسمان است که اطاعت خود را از فرمان خدا ابراز کردند. «فقال لَها و لِلاَرضِ ائتیا طوعاً اَو کَرها قالَتا اَتَینا طائعین».(54) (فصلت/11) به آسمان و زمین گفت از روی رغبت یا کرامت به فرمان خدا باشید. گفتند با کمال رغبت مطیع فرمان خداییم. و چیزی که پیوسته در حال کم و زیادشدن است شب و روز است. « یُولِجُ اللَّیلَ فی النَّهارِ وَ یوُلِجُ النَّهارَ فی الَّیل». (55) (لقمان/29) شب را در روز داخل میکند و روز را در شب. (56)(بحار الانوار، جلد40، ص 224» ابونعیم اصفهانی صورت مذاکرده امام را با چهل تن از احبار یهود نقل کردهاست. (57)ر.ک فروغ ولایت، ص280. بنقل از حلیة الاولیاء، جلد 1، ص172) 2- تلاشها واقدامات سیاسی تلاش سیاسی مولی در این دوره را میتوان در دو بخش عرضه کرد: 2/1- مشاورههای سیاسی در مسائل، بخصوص برونمرزی که نظر صائب از آنِ مولی بود و امام از آنرو که میدید آبروی اسلام مطرح است، آنان را از نظر اندیشمند خویش محروم نمیکرد. استمداد خلفاء از امام علیه السلام از مسائل مسلم تاریخی است که با انبوهی از مدارک قطعی همراه است و هیچ فرد منصفی نمیتواند آن را انکار کند. در اینجا مواردی از استمدادهای سیاسی هر یک از خلفاء از امیر المؤمنین علی علیه السلام را یادآور میشویم تاریخ گواهی میدهد که خلیفة اول در مسایل سیاسی، معارف و عقاید، تفسیر قرآن و احکام اسلام به امام علیه السلام مراجعه میکرد و از راهنماییهای آن حضرت کاملاً بهره میبرد. اما چند نمونه از استمدادهای سیاسی: 2/1/1 جنگ با رومیان امپراطوری روم یکی از دشمنان سرسخت حکومت جوان اسلام بود که پیوسته مرکز حکومت اسلام را از جانب شمال تهدید میکرد و رسول خدا تا آخرین ساعات زندگی خود از اندیشة خطر روم غافل نبود. در سال هفتم هجری گروهی را به فرماندهی جعفربنابیطالب روانه کرانههای شام کرد ولی سپاه اسلام با از دستدادن سه فرمانده خود، بدون اخذ نتیجه به مدینه بازگشت. در سال نهم رسول خدا برای جبران شکست در موته، با سپاهی گران عازم تبوک شد ولی باز بدون مواجه شدن با دشمن به مدینه بازگشت. البته این سفر آثار و نتایج درخشانی داشت ولی خطر روم دفع نشد و این خطر همیشه خاطر رسول خدا را به خود مشغول میداشت و به همین جهت در آخرین لحظههای زندگی که در بستر بیماری بود. لشکر اسامه را به قصد مقابله با رومیها تشکیل داد ولی لشگر مدینه را ترک نکرد و رسول خدا رحلت فرمود و لشگر در چند کیلومتری مدینه اردو زدهبود. پس از درگذشت پیامبر و آرام شدن فضای سیاسی مدینه و به دست گرفتن زمام حکومت توسط ابوبکر، ابوبکر در اجرای فرمان رسول خدا مبنی بر نبرد با رومیان دو دل شد، لذا با گروهی مشورت کرد و هر کدام نظری دادند که نتوانست او را قانع کنند. سراغ مولی آمد و به مشورت پرداخت. حضرت او را بر اجرای دستور پیامبر تشویق کرد و فرمود اگر با رومیان نبرد کند قطعاً پیروز خواهی شد. او از کلام امام خوشش آمد و طبق دستور امام عمل نمود. 2/1/2- مشورت در فتح ایران در سال چهاردهم هجری در قادسیه که شهر کوچکی بود که در جنوب عراق( 31 کیلومتری کوفه )قرار داشت. نبرد سختی میان سپاه اسلام و ارتش ایران رخ داد، فرماندهی لشگر اسلام را سعدوقاص و فرماندهی قوای ایران را رستم فرّخزاد عهدهدار بود. تعداد لشگریان یزدگرد 120 هزار نفر و تعداد مسلمانان سی و چند هزار نفر بود. جنگ سه روز بیشتر طول نکشید روز اول جنگ ایرانیان به 33 فیل حمله کردند که مسلمانان خرطوم آنها را بریدند و فیلها فرار کردند و 500 نفر کشته شدند روز سوّم طوفان سختی درگرفت و جنگ ادامه پیدا کرد و مسلمانان توانستند به خیمه فرماندهی سپاه ایران رستم رسیدند و رستم را کشتند و تزلزل در سپاه ایران افتاد، ایرانیان فرار کردند و غنائم فراوانی نصیب مسلمانان شد و دولت ساسانی فرو پاشید. مشاوران و سران نظامی ایران بیم آن داشتند سپاه اسلام کم کم پیشروی کند و سراسر کشور را به تصرف خود درآورد برای مقابله با این حمله یزدگرد سوم پادشاه ایران، سپاهی متشکل از یکصد و پنجاه هزار نفر به فرماندهی فیروزان ترتیب داد تا جلوی هر نوع حمله را بگیرند؛ و در صورت مساعد بودن وضع، خود، حمله را آغاز کنند. سعد وقاص فرمانده قوای اسلام نامهای به عمر نوشت و پیشنهاد داد که قبل از آنکه دشمن بر ما حمله آورد مسلمانان برای ارعاب دشمن نبرد را شروع کنند. خلیفه به مسجد رفت و سران صحابه را جمع کرد و آنان را از تصمیم خود که میخواهد مدینه را ترک گوید و در منطقهای میان بصره و کوفه فرود آید و از آن نقطه رهبری سپاه را به دست گیرد، آگاه ساخت در این هنگام طلحه برخاست و خلیفه را بر این کار تشویق کرد و سخنانی گفت که بوی تملّق به خوبی از آن استشمام میشد عثمان بلند شد و علاوه بر تشویق خلیفه از ترک مدینه اضافه کرد که به سپاه شام و یمن بنویس که همگی آن دو نقطه را ترک کنند و به تو بپیوندند و تو با این جمع انبوه بتوانی با دشمن روبرو شوی. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این موقع برخاست و از هر دو نظر انتقاد کرد و مطالبی فرمود که در نهجالبلاغه آمدهاست: «سرزمینی که به زحمت و جدیداً به تصرف مسلمانان درآمدهاست نباید از ارتش اسلام خالی بماند. اگر مسلمانان یمن و شام را از آن مناطق فراخوانی، ممکن است سپاه حبشه یمن و ارتش روم شام را اشغال کنند و فرزندان و زنان مسلمان که در یمن و شام اقامت دارند صدمه ببینند. اگر مدینه را ترک گویی، اعراب اطراف از این فرصت استفاده کرده، فتنهای برپا میکنند که ضررش بیشتر از ضرر فتنهای است که به استقبال آن میروی. فرمانروای کشور مانند رشته مهرههاست که آنها را به هم پیوند میدهد؛ اگر رشته از هم بگسلد مهرهها از هم میپاشند. «وَالعَرَبُ الَیومَ وَ اِن کانَوا قَلیلاً، فَهُم کَثیروُنَ بِالإسلامِ، عَزیزوُنَ بِالإجتماعِ» اگر چه تعداد مسلمانان نسبت به دشمن در اقلیت هستند، مسلمانان به جهت ایمانی که دارند بسیارند و با اتحاد و هماهنگی که دارند عزیز و قدرتمندند. فَکُن قُطباً، وَاستَدِرِ الرَّحا بِالعَرَبِ... »(58) خطبه 146 تو مانند میلة وسط آسیا باش و آسیای نبرد را به وسیلة سپاه اسلام به حرکت درآور؛ شرکت در جبهه مایه جرأت دشمنان میشود، زیرا با خود میاندیشند که تو یگانه پیشوای اسلامی و اگر او را از میان بردارند مشکلاتشان برطرف میشود و این اندیشه، حرص آنها را بر جنگ و کسب پیروزی دو چندان میسازد. پس از شنیدن سخنان امام علیه السلام، خلیفه گفت رأی، رأی علی علیه السلام است و من دوست دارم از او پیروی کنم. 2/1/3- مشورت در فتح بیتالمقدس در این فتح نیز عمر با امام علیه السلام مشورت کرد و از نظر آن حضرت پیروی کرد، مسلمانان یک ماه بود که شام را فتح کردهبودند، تصمیم داشتند به سوی بیتالمقدس پیشروی کنند. فرماندهان قوای اسلام ابوعبیده جراح و معاذبن جبل بودند. معاذ به ابوعبیده گفت: نامهای به خلیفه بنویس و درباره پیشروی به سوی بیتالمقدس بپرس؛ ابوعبیده چنان کرد. خلیفه نامه را برای مسلمانان قرائت کرد و از آنان رأی خواست. امام ، عمر را تشویق کرد که به فرمانده سپاه بنویس که به سوی بیتالمقدس پیشروی و پس از فتح آن از پیشروی باز ایستد و به سرزمین قیصر داخل شود و مطمئن باشد که پیروزی از آن اوست و پیامبر(ص) از این پیروزی خبر دادهاست. خلیفه فوراً قلم و کاغذ خواست و نامهای به ابوعبیده نوشت و او را به ادامه نبرد و پیشروی به سوی بیتالمقدس تشویق کرد و افزود که پسر عموی پیامبر به ما بشارت داد که بیتالمقدس به دست تو فتح خواهد شد.(59) (فروغ ولایت، ص285 بنقل از ثمرةالاوراق حموی، جلد2، ص15) 2/1/4-- تعیین مبدأ تاریخ اسلام هر ملت اصیلی برای خود مبدأ تاریخ دارد. قبل از اسلام عرب عامالفیل را مبدأ تاریخ به شمار میآورد. تاسال سوم خلافت عمر هنوز مبدأ تاریخی وجود نداشت. چه بسا نامههایی که برای سران نظامی نوشته میشد و فقط نام ماهی که نامه در آن نوشته شدهبود وجود داشت و این نقصی در نظام اسلام بود، مشکلاتی هم برای گیرندة نامه ایجاد میکرد زیرا چه بسا دو دستور متناقض به دست فرماندة نظامی و یا حاکم وقت میرسید و او به سبب دوری راه و عدم قید تاریخ در نامهها نمیتوانست کدام یک جلوتر نوشتهشدهاست. خلیفه برای تعیین مبدأ تاریخ اسلام، صحابه پیامبر را گردآورد و آنان هر کدام نظری دادند برخی مبدأ تاریخ را میلاد پیامبر اکرم(ص) پیشنهاد دادند و بعضی مبعث حضرت را. و امام نظر داد روزی که پیامبر سرزمین شرک را ترک و به سرزمین اسلام گام نهاد مبدأ تاریخ اسلام شده و عمر از میان آراء، نظر امام را پسندید و هجرت پیامبر را مبدأ تاریخ قرار دادند و از آن روز تمام نامهها و اسناد و دفاتر دولتی به سال هجری نوشته شد(60).(همان: ص 286 بنقل از تاریخ یعقوبی 1/123. تاریخ طبری 2/253 و....) 2/2- هدایت و راهنمایی دستگاه خلافت در مسایل دشوار قضایی 2/2/1-فردی شراب خورده بود. مأموران اور ا نزد ابوبکر آوردند تا حد شرابخواری را برای او جاری کند. شرابخوار ادعا کرد که از تحریم شراب بیاطلاع است و آیه تحریم شراب را نشنیدهاست. خلیفه ماند. کسی را فوراً نزد امام فرستاد و حل مشکل را از او خواست . حضرت فرمود او را بسپار نزد دو فرد موثق تا در بین مسلمانان ببرند از مسلمین سؤال کنند آیا تاکنون آیه تحریم را برای وی تلاوت کردهاند یا نه ،اگر کسانی شهادت دادند که آیه تحریم را برای وی خواندهاند حد را درباره او جاری کن والا او را توبه ده تا در آینده لب به شراب نزند و آنگاه رهایش کن. (69)(فروغ ولایت، ص282، بنقل از کافی2/جلد16) 2/2/2-خلیفة دوم بارها و بارها از علوم امام علیه السلام استفاده کرد و ورد زبان او این بود که: «عَجَزَتِ النساءُ اَن یَلِدنَ مِثلَ عَلیِّ بن ابیطالب» زنان ناتوانند که مانند علی را بزایند. یک وقتی مردی از همسر خود، پیش عمر شکایت کرد که شش ماه از عروسی ما گذشته و همسرم بچهدار شده، زن این را پذیرفت ولی مدعی شد که با احدی ارتباط نداشتهاست. خلیفه نظر داد که زن را باید سنگسار کنند. امام خبردار شد و جلوی حکم خلیفه را گرفت و فرمود: قرآن کریم در آیهای که دوران بارداری و شرخواری را سی ماه معین فرمودهاست. «وَ حَملُهُ و فِصالُهُ ثَلاثونَ شَهراً».(70)سورة احقاف/15 و در آیة14/لقمان میفرماید و فِصالُهُ عامین. دورا شیرخوارگی 24 ماه است. اگر دو سال را از سی ماه کم کنیم برای مدت حمل 6 ماه باقی میماند. عمر پس از شنیدن منطق امام علیه السلام گفت: لولا علی لهلک عمر. راوی میفرماید: پس از آن به ما خبر رسید از آن زن فرزند 6 ماهه دیگری متولد شد. (71)(فروغ ولایت، ص288. بنقل از مناقب ابن شهر آشوب 1/496 . بحار 40/332 و الغدیر) ابن عباس نقل میکند که زن دیوانهای که زنا داده بود را نزد عمر آوردند و وی دستور سنگسار او را داد. به امام خبر دادند، حضرت فرمود «ارجعوبها» او را برگردایند. آنگاه پیش عمر رفت و فرمود: «اما علمت. ام تذکران رسولالله قال رفع القلم عن ثلاثه عن الصبی حتی یبلغ و عن النائم حتی یستیقظ و عن المعتوه حتی یبراً، و ان هذه معتوهة بنی فلان لعل الذی اتاها اتاها و هی فی بلائها» آیا نمیدانی، آیا به یاد نداری که رسول خدا(ص) فرمود: حکم تکلیف از سه دسته برداشته شدهاست از کودک تا بالغ شود، از خواب تا بیدار شود و از دیوانه تا عاقل شود و این زن، دیوانة فلان قبیله است و شاید آن کسی که با او عمل زشت انجام داده در حال دیوانگی او بودهاست. او را رها کردند. (72)(الغدیر، بخش شعرای قرن هشتم) 2/2/3-روزی جوانی با خانمی بگومگو داشتند. جوان مدعی بود که این خانم ، مادر من است و زن منکر میشد و مدعی بود که من هنوز ازدواج نکردهام و جوان دروغ میگوید. خلیفه دستور داد جوان را بخاطر نسبت ناروا دادن به زن او را تازیانه بزنند. امام علیه السلام از قضیه مطلع شدند، از خانم و بستگانش اجازهای خواستند که حکم الهی را صادر کنند بهشرطی که امام مجاز باشد او را به عقد هر کس بخواهد درآورد. آنها قبول کردند. امام رو کرد به جوان و فرمود من این زن را در عقد تو درآورده و مهر او را 480 درهم قرار دادم و سپس کیسهای که همین مقدار پول در آن بود. در برابر زن قرار داد و به جوان فرمود دست این زن را بگیر و دیگر نزد من نیا جز آنکه، با او عروسی نمایی. زن با شنیدن این سخن گفت: «الله، الله هو النّار هو والله ابنی »پناه به خدا، پناه به خدا نتیجه این جریان آتش است به خدا قسم این پسر من است. (73)(فروغ ولایت، ص290 بنقل از بحار 40/277 و کشفالنعمه، جلد1، ص 33) 2/2/4-زن بارداری را نزد عمر آوردند که به زنا اعتراف کردهبود و عمر دستور سنگساری او را داد. حضرت خبردار شدند و پرسیدند «ما بال هذه؟» قضیه این زن چیست؟ گفتند عمر دستور داده او را سنگسار کنند. امام فرمان دادند او را برگردانند و به عمر فرمودند تو به خودش مسلط هستی اما به آنچه در شکم دارد چه تسلطی داری؟ بعد فرمودند نکند سر او داد زدی و او از ترس به دروغ اعتراف کرده، عمر گفت: بلی اینگونه بودهاست. امام فرمود: « او ماسمعتُ رسولالله قال: لاحد علی معترف بعد بلاء، انه من قید اوحبس او تهدد فلا اقرار له» چیزی نیست بر کسی که بعد از شکنجه اعتراف کرده و کسی که به زنجیر کشیده شود یا زندان شود و یا تهدید شود اقرارش پذیرفته نیست» عمر گفت: زن را رها کنید و گفت: « عجزت النساء ان تلدن مثل علیبن ابیطالب، لولا علی لهلک عمر» (74)(الغدیر، شعرای قرن هشتم بنقل از سنن بیهقی 7/441) 3-خدمات اجتماعی امام علی علیه السلام بخش دیگر فعالیتهای امام علیه السلام، در دوران سکوت خدمات اجتماعی حضرت بود. آری امام علیه السلام، به رغم آنکه از تصدّی رهبری سیاسی باز داشتهشده بود، برای خود مسؤولیتهای مختلفی قائل بود و از اینرو،از انجام وظایف و خدمات دیگر شانه خالی نکرد؛ اهمّ خدمات اجتماعی امام در دوره خلفای سه گانه به قرار زیر بود: 3/1-انفاق به فقرا و یتیمان به اتفاق مفسران آیة «اَلذّینَ یُنفِقوُنَ اََموالَهُم بِاللَّیلِ وَ النَّهارِ سِرّاً وَ عَلانیَةً»(61) (بقره/274) در شأن مولی نازل شده. البته این آیه بیانگر وضع امام در زمان رسول اکرم(ص) است. ولی این وضع پس از رحلت پیامبر نیز ادامه داشت و آن حضرت پیوسته از یتیمان و مستمندان دستگیری میکرد و روح بزرگ و مهربان او تا پایان عمر از انفاق به فقرا لحظهای آرام نگرفت. 3/2-آزادکردن بردگان آزاد ساختن بردگان ،از مستحبات مؤکّد در اسلام است. امام علیه السلام در این زمینه نیز، همچون سایر خدمات و فضایل، پیشگام بود و موفق شد از حاصل دسترنج خود - نه از بیتالمال- هزار بنده را بخرد و آزاد سازد. امام صادق علیه السلام به این حقیقت گواهی دادهاست و فرموده: «اِنَّ عَلِیّاً اَعتَقَ اَلفَ مَملوُکٍ مِن کَدِّ یَدِهِ» (62)(فروغ ولایت، ص296، بنقل از فروغ کافی5/74)امام علیه السلام ازدسترنج خودهزاربنده خریدوآزادکرد. 3/3-کشاورزی و درختکاری یکی از مشاغل امام در عصر رسالت و پس از آن، کشاورزی و درختکاری بود. آن حضرت بسیاری از خدمات و انفاقات خود را از این طریق انجام میداد، بهعلاوه املاک زیادی را نیز که خود آباد کرده بود، وقف کرد. امام صادق در این باره فرمودهاست: «کانَ اَمیرُالمؤمنینَ یَضرِبُ بِالمَرِّ وَ یَستَخرِجُ الاَرَضین»(63) (همان) امام بیل میزد و نعمتهای نهفته در دل زمین را استخراج میکرد. نقل شده که مردی در نزد امام شصت صاع یعنی شصت من هسته خرما دید. از علت گردآوری آنها سؤال کرد، فرمود: همة آنها، به اذن الهی، درخت خرما خواهند شد. راوی میگوید که امام آن هستهها را کاشت و نخلستانی پدید آورد و آن را وقف کرد.(64) (همان، ص297، مناقب ابن شهر آشوب1/ 323 . بحار 61/33). 3/4- حفر قنات در حجاز که سرزمینی خشک و سوزان است، حفر قنات بسیار حائز اهمیت است . امام صادق علیه السلام میفرماید: رسول خدا(ص) زمینی از انفال را در اختیار امام گذاشت و حضرت در آنجا قناتی حفر کرد که آب آن همچون گردن شتر فواره میزد. امام علیه السلام نام آنجا را «یَنبُع» نهاد، آب فراوان این قنات مایه نشاط ور روشنی چشم اهالی آنجا شد و فردی از آنان بر علی به جهت توفیق این خدمت، بشارتی داد، حضرت در پاسخ او فرمود: این قنات وقف زائران خانه خدا و رهگذرانی است که از اینجا میگذرند، کسی حق فروش آب را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به میراث نمیبرند.(65) (وسایل شیعه 13/303) هماکنون در کنار مسجد شجره منطقهای است بنام آبار علی که حضرت در آنجا چاههایی را حفر نمودهاست. 3/5- ساختن مساجد تأسیس و تعمیر مساجد از نشانههای ایمان به خداو آخرت است و امام ، مساجدی در مکه و مدینه بنا کردهاست که هنوز به نام حضرتش برخی از آنها باقی است.(66)(بحار41/32) 3/6- وقف اماکن و املاک اسامی موقوفات متعدد و وقفنامههای حضرت در کتب حدیث و تاریخ بطور مبسوط ذکر شدهاست. در اهمیت این موقوفات همین بس که، طبق نقل مورخان معتبر، درآمد سالانه آنها چهل هزار دینار بوده که تماماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً صرف بینوایان میشدهاست. و شگفت آنکه، به رغم داشتن این درآمد سرشار، امام برای تأمین هزینه زندگی خود به فروختن شمشیرش نیز ناچار شدهبود (67)(بحار41/43) مرحوم شیخ حر عاملی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: تصدق امیرالمؤمنین علیه السلام بدار له فی المدینه فی بنی زریق فکتب: بسماللهالرحمنالرحیم هذا ما تصدق به علیبن ابیطالب و هو حی. تصدق بداره التی فی بنی رزیق صدقة لا تباع و لا توهب حتی یرثها الله الذی یرث السماوات و الارض . . . فهی لذی الحاجة من المسلمین»(68) وسایلالشیعه(جلد19، ص187)
+ نوشته شده در یک شنبه 22 شهريور 1394برچسب:, ساعت 17:20 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام
حکم الله حکم قرآن 553 -541 فتنه ها عمر ابوبکر= 12 امام هویت اسلام 553 -541 عمر ابوبکر = 12 قرآن چهار مذاهب باطل دردین اسلام خدایی بایداز خجالت بمیرند ده سال است قادر به جواب گویی نیستند مناظره جاثلیق بزرگ مسیحیان با ابوبکر رکب وبا و شکست ابوبکر خائن منافق قاصب جاه طلب مناظره مامون خلیفه عباسی با علمای 73 فرقه باطل در حقانیت امام علی شیعه یعنی اصل مذهب اصل اسلام110مذهب واقعی الله شیعه میباشد 110یگانه مذهب الله محمد علی 385 شیعه385 با کلمه 66 الله 66 زنده 66 یگانه66آگاه جهان 66دادگاه مذهب 66 ادیان66 الله 66 امام و اسلام خود را ثاب سیزده رجب به ابجد سیزده 86+110علی=196 دین اسلام 196 کلید اسلام196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196 گوهر بحر ولایت علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست گریه و خنده پیامبر اسلام =اصل اسلام 253+132 بدین الله = 385 شیعه 385 دین واقعی جهان اسلام است مذهب واقعی جهان شیعه است به دو ابجد =مجاهد 70+40اصل ولایت 110 علی 110ولی دین110 مجاهد53 احمد53 علی فاطمه53 آل طاها آل یاسین53 مذهب امام اول ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن تاسع عاشرهادی عشر ثانی عشر253+132 اسلام =385 شیعه انسان خلیفه خداوند برای کارهای ارزشی قایل است به ابجد انسان کامل253+132 اسلام= 385 شیعه 385 بانوی عترت الله زهراست سرحلقه انبیایو اولیاء زهراست مومن136 آئینه136علی136به ابجد کبیر وصغیر علی 136 مومن الله202 آئینه الله202 محمد علی202آقای من 20202 امیر المومنین 12 حرف و ابجدش58+12= 70+40 اصل ولایت = 110 علی 110ولی دین 110 دین الهی110 یمین110 اصحا علی 110+135 فاطمه =245 کلید مذهب اسلام 245 علی فاطمه 245 مذهب الله150+46 نماینده الله محمد علی = 19 قرآن 351 یعنی 132 اسلام +202 محمد علی +17 نماز = 351 قرآن 351+34باکلام حق =385 شیعه دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود پسر قرضاوی مفتی اهل سنت مصر شیعه شد ایجانب تمام دکترین دنیا را به مبارزه علمی علم ابجد ریاضی قرآن دع |
تير 1401 4
ارديبهشت 1401 2 فروردين 1401 1 اسفند 1400 12 بهمن 1400 11 دی 1400 10 آذر 1400 9 آبان 1400 8 مهر 1400 7 شهريور 1400 6 تير 1400 4 خرداد 1400 3 ارديبهشت 1400 2 فروردين 1400 1 اسفند 1399 12 بهمن 1399 11 دی 1399 10 آذر 1399 9 آبان 1399 8 مهر 1399 7 شهريور 1399 6 مرداد 1399 5 تير 1399 4 خرداد 1399 3 ارديبهشت 1399 2 فروردين 1399 1 آبان 1396 8 مهر 1396 7 شهريور 1396 6 خرداد 1396 3 تير 1395 4 خرداد 1395 3 ارديبهشت 1395 2 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 فروردين 1394 1 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 |