RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
|
اگر خطها ریز بود کنترل را بگیرید و قلتک موس را به جلو بچرخانید بزرگ نمایی میشود معادله ظالم و مقصر430مرحله میباشد هر طور کلمه ظالم و مقصر را در نام سه خلیفه کم و زیاد کنیم نام سه خلیفه ابوبکر و عمروعثمان به دست میآید مثال ظالم 971-430مقصر = 541 ابجد ابوبکر و عمر541 ابوبکرعمر 541 فتنه ها 541 ظالم 971ظالم971-310 عمر= 661 عثمان بدست میآید661-231=430 مقصر 430- 971 ظالم = 541 ابجد ابوبکر و عمر 541 فتنه ها 541
أبو البقاء الكفوي (متوفاي 1094هـ) :
كفوي از بزرگان لغت در قرن يازدهم است . وي در كتاب مشهورش الكليات در باره كلمه (مولي) مي نويسد : «مأواكم النار هي مولاكم» أي : هي أولى بكم . جايگاه شما آتش است ؛ يعني اولي و سزاوار تر براي شما است . الكفوي الحنفي ، أبو البقاء أيوب بن موسى الحسيني ، (متوفاي1094هـ) ، الكليات معجم في المصطلحات والفروق اللغوية ، ج 1 ، ص 870 ، تحقيق : عدنان درويش - محمد المصري ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1419هـ - 1998م
ابن حجر عسقلانی متوفی 852
ابن حجر عسقلاني در شرح اين مطلب مينويسد : قوله مولاكم أولى بكم قال الفراء في قوله تعالى «مأواكم النار هي مولاكم» يعني أولى بكم وكذا قال أبو عبيدة وفي بعض نسخ البخاري هو أولي بكم وكذا هو في كلام أبي عبيدة . فراء در توضيح آيه شريفه : (ماواكم النار هي مولاكم) گفته است : مولي به معناي اولي و برتر به شما است ، ابوعبيده نيز چنين گفته است و در بعضي از نسخههاي بخاري به معناي «او اولي به شما است» آمده است ، و همچنين است در سخن ابوعبيده . العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) ، فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ج 8 ، ص 628 ، تحقيق : محب الدين الخطيب ، ناشر : دار المعرفة - بيروت .
معناي واژه «ولي» در فرهنگ خلفا
ابوبكر و عمر خود را «ولي رسول خدا» ميدانستند : مسلم بن حجاج نيشابوري در صحيحش به نقل از خليفه دوم مينويسد :پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زادهات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نميگذاريم ، آنچه ميماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناهكار ، حيلهگر و خيانتكار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ، دين دار و پيرو حق بود .پس از مرگ ابوبكر ، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد .النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت . در اين روايت خليفه دوم تصريح ميكند كه ابوبكر خود را ولي = خليفه رسول خدا ميدانست ؛ ولي شما دو نفر او را تكذيب كرده و وي را خيانت كار و ... ميدانستيد ، من نيز خودم را ولي = خليفه رسول خدا ميدانم و شما دو نفر مرا دروغگو خيانت كار و ... ميدانيد.
الإمام أبي عوانة يعقوب بن إسحاق الاسفرائني متوفی 316هـ
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنيا رفت ابوبكر گفت : من ولي و جانشين پياميرم ، و همانگونه كه او رفتار كرد من نيز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علي و عباس گفت : شما خيال ميكرديد كه أبو بكر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رسول و ابوبكر را ادامه دادم ... نكته مهم در اين روايت اين است كه ابوبكر ميگويد : «أنا ولي رسول الله (ص) بعده» كلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود ميرساند .حال سؤال اين جا است كه چرا بايد كلمه (ولي) و (مولي) كه در سخن رسول بايد با هزاران تأويل حمل بر غير مراد متكلم شود ولي در سخن ديگران نيازي نباشد ؟
إبن أبي شيبة الكوفي متوفاي235 ه
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنيا رفت ابوبكر گفت : من ولي و جانشين پياميرم ، و همانگونه كه او رفتار كرد من نيز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علي و عباس گفت : شما خيال ميكرديد كه أبو بكر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رسول و ابوبكر را ادامه دادم ...إبن أبي شيبة الكوفي ، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ) ، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار نكته مهم در اين روايت اين است كه ابوبكر ميگويد : «أنا ولي رسول الله (ص) بعده» كلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود ميرساند .حال سؤال اين جا است كه چرا بايد كلمه (ولي) و (مولي) كه در سخن رسول بايد با هزاران تأويل حمل بر غير مراد متكلم شود ولي در سخن ديگران نيازي نباشد ؟
ابوبكر خود را «ولي امر مسلمين» ميدانست :
متقی هندی گوید: خداوند محمد را پيامبر و سرپرست و پيشواي مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن كه او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحتها پيشوا بر گزينند ؛ پس مرا به سرپرستي بر گزيدند ، به كمك خدا نه از چيزي مي ترسم و نه سرگرداني احساس مي كنم .
ابوبكر خود را «ولي امر مسلمين» ميدانست :
ابن عساکر گوید: وقتي كه با ابوبكر بيعت شد خطبهاي خواند كه به خدا سوگند بعد از او چنين خطبهاي خوانده نشد ، پس از حمد و ثناي الهي گفت : من به امر رهبري شما برگزيده شدم ؛ ولي از آن خوشنود نيستم ، دوست داشتم يكي از شما اين مسؤوليت را ميپذيرفت ...
انتصاب عمر به عنوان ولي
ابوبكر به عثمان گفت بنويس : اين سفارشي است به مسلمانان ؛ اما بعد ... سپس بيهوش شد ، عثمان نوشته را ادامه داد ، عمر بن خطاب را جانشين خودم بر شما قرار دادم ، سپس ابوبكر به هوش آمد ، گفت : آنچه نوشتهاي برايم بخوان ؟ عثمان خواند و نام عمر را برد ، ابوبكر تكبير گويان به عثمان گفت : خدا تو را پاداش نيكو دهد . آنگاه ابوبكر دستها را بلند كرد و گفت : خداوندا من عمر را بدون اجازه پيامبرت جانشين قرار دادم ، جز صلاح آنان و جلوگيري از فتنه قصدي نداشتم ، تو خود آگاه تري كه من در آستانه سفرم ، پس تلاش كردم تا بهترين و نيرومند ترين آنان را كه حريص بر پيشرفت آنان باشد بر گزينم . او را از جانشينان هدايتگر كه از پيامبر رحمت و صالحان پيروي نمايد قرار ده ، و مردم را شايسته رهبري او گردان . و نيز اين عهد نامه را براي مسلمانان شام و فرماندهان ارتش فرستاد و به آنان گوشزد نمود كه : بهترين فرد از ميان شما را امير و رهبر شما قرار دادم . التميمي البستي ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ) ، الثقات ، ج 2 ، ص 192 ـ 193 ، تحقيق السيد شرف الدين أحمد ، ناشر : دار الفكر ، الطبعة : الأولى ، 1395هـ – 1975
انتصاب عمر به عنوان ولي
ابوبكر در نامهاي به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشين قرار دادم ، و در اين كار جز خير خواهي براي مسلمين نخواستم ، سپس ابو بكر از دنيا رفت و شب بدنش دفن شد . الجزري ، المبارك بن محمد ابن الأثير (متوفاي544هـ) ، معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول ، ج 4 ، ص 109 . استفاده از ماده «خليفه» و «ولي» در اين روايت ، نشانگر آن است كه در آن زمان مردم از اين دو كلمه يك معني استنباط ميكردهاند و «ولي» همان معنايي داشته است كه «خليفه» داشته است . نه تنها خليفه اول براي انتصاب عمر از واژه «ولي» استفاده ميكند ؛ بلكه صحابه نيز در اعتراضي كه به ابوبكر داشتند ، از دو كلمه «ولي» و «خليفه» در كنارهم استفاده كردهاند
مقارنه ولايت رسول خدا و ولايت امير مؤمنان عليها السلام
رسول خدا صلي الله عليه وآله قبل از جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» از مردم اقرار گرفت كه آيا من از خود شما به شما سزاوارتر نيستم ؟ «ألست أولي بكم من انفسكم» . وقتي همه مردم سخن آن حضرت را تصديق كردند ، بلا فاصله بعد از آن فرمود : پس هركس من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است . بسياري از روايات غدير كه از طريق اهل سنت نقل شده ، جمله «الست أولي بالمؤمنين من انفسهم» را به همراه دارد كه ما در مقاله «تواتر حديث غدير» به اين روايات اشاره و صحت آنها را ثابت كردهايم . ولي در اين جا فقط به شش روايت بسنده ميكنيم : 1 . در روايت ابن ماجه آمده است كه آن حضرت فرمود : فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِيُّ من أنا مَوْلَاهُ ... . فرمود: آيا من از جان مؤمنان به آنان بر تر نيستم؟ گفتند: آري چنين است، فرمود: آيا من نسبت به هر مؤمني بر جان او برتر نيستم؟ گفتند: آري چنين است، فرمود: اين علي رهبر و سر پرست هر كسي است كه من مولاي او هستم..... ابن ماجه القزويني ، محمد بن يزيد (متوفاي275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، محمد ناصر الباني نيز بعد از نقل روايت ميگويد : اين روايت را ابن ماجه نقل كرده است و سند آن نيز صحيح است. أخرجه ابن ماجة ( 121 ) . قلت : و إسناده صحيح . ألباني ، محمّد ناصر ، سلسة الأحاديث الصحيحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .
اعتراف به امامت درحدیث غدیر محمد بن طلحة شافعي (متوفاي 658هـ) :
وي در كتاب كفاية الطالب كه آن را در باره مناقب امير مؤمنان عليه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روايت « ولو كنت مستخلفاً أحداً لم يكن أحد أحق منك لقدمك في الإسلام وقرابتك من رسول الله ، وصهرك ... ؛ اگر بنا بود جانشين برگزينم هيچ كس سزاوارتر از تو به جهت پيشگاميات در اسلام و نزديك بودن به پيامبر خدا و داماد او بودن نيست) مينويسد : وهذا الحديث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لكن حديث غدير خم دليل على التولية وهي الاستخلاف ، وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره ( ص ) . اين حديث اگر چه از ظاهر آن بر ميآيد كه رسول خدا جانشين تعيين نكرد ؛ ولي حديث غدير خم دليل بر تعيين سرپرست است كه همان جانشيني رسول خدا است ؛ بنا بر اين حديث غدير خم ناسخ حديث قبل ميشود ؛ چون حديث غدير در آخر عمر مبارك رسول الله ايراد شده و متأخر است . الگنجي الشافعي ، الإمام الحافظ أبي عبد الله محمد بن يوسف بن محمد القرشي ، كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب. استدلال هاي امام علي به غدير
حضرت على عليه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مىدهم هر مرد مسلمانى كه غدير خم را به خاطر دارد و سخنى را كه در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است ، از جا برخيزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعيم گفته است كه افراد بسيارى شهادت دادند ـ و اعلام كردند آن هنگام كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست امير المؤمنين على عليه السّلام را به دست مبارك خود گرفت خطاب به مردم فرمود :
آيا ميدانيد كه من شايستهتر به مؤمنان از خود آنها مىباشم ؟ همگى فرمايش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را تصديق كردند . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود : هر كس من مولاي او هستم ، اين [علي] مولاي او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار . ابو طفيل گفت : از ميان جمع در حالى بيرون رفتم كه در خودم احساس ناراحتى مىكردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به ديدار «زيد بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنين و چنان شنيدم و ناراحت شدم ! «زيد» گفت : آنچه را كه شنيدى انكار مكن ! به دليل آن كه، آنچه را كه استماع كردهاى من خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدهام ! هيثمي بعد از نقل روايت ميگويد : رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 هـ ) ج 9 ، ص 104 ، ناشر : دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407 . اين روايت را احمد نقل كرده و راويان آن ، راويان صحيح بخاري هستند ؛ غير از فطر بن خليفه كه او نيز مورد اعتماد است. سعيد بن وهب گويد : حضرت على عليه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد كه هر كس در روز غدير خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است از جا برخيزد . در اين هنگام پنج تن و يا شش تن برخاستند و گواهى دادند كه آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در محل غدير شنيدند، خطاب به مردم فرمود:هر كس من مولاي او هستم ، اين علي نيز مولاي اوست.هيثمي بعد از نقل روايت ميگويد :رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح .(مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 104 )
ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعيد بن وهب و زيد بن يثيع نقل كرده است كه هر سه به اتفاق هم گفتند كه شنيديم حضرت على عليه السّلام سوگند مىداد كه هر كسى از شما از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در روز غدير خم آن چه را درباره من فرموده ، شنيده است ، شهادت خود را اعلام نمايد . سيزده تن از حاضران از جاي خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند كه از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله شنيديم ، فرمود :
آيا من از جان مؤمنان سزاوراتر از خود آنها نيستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصديق كردند . در اين هنگام دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود : «من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه واحبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» . هيثمي بعد از نقل روايت ميگويد :رواه البزار ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 105 . اين روايت را بزار نقل كرده و تمام راويان آن ، راويان صحيح بخاري هستند ، غير از فطر بن خليفه كه او نيز قابل اعتماد است . أبي اسحاق از سعيد بن وهب و از «زيد بن يثيع روايت كرده است كه هر دو تن گفتند : حضرت على عليه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد كه هر كس در روز غدير خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده است از جا برخيزد . در اين هنگام شش تن از كنار سعيد بن وهب و شش تن از كنار زيد بن يسع برخاستند و گواهى دادند كه آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در محل غدير شنيدند ، خطاب به مردم فرمود :
آيا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نيست ؟حاضران گفتند :آرى ! خدا بر همگى آنان اولويت دارد.رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بارخدايا هركه من مولاي او هستيم ، اين علي مولاي اوست ، بارخدايا دوست بدار كساني كه او را دوست دارند و دشمن باش با كسي كه با او دشمني ورزد. اعتراف وحشتناک البانی در مورد استدلال حضرت علی در مورد غدیر را ببینیم
عبد الله پسر احمد در آنچه بر مسند احمد افزوده است ، از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع نقل كرده كه اين دو نفر گفتهاند : علي در رحبه مردم را سوگند داد كه هر كس حديث غدير را از رسول خدا شنيده است از جا بر خيزد . بعد از شش نفر از كنار سعيد و شش نفر از كنار زيد شهادت دادند ... و در حديث چهارم ـ در طريق داشت دوّم و سوّم ـ نيز اين روايت گذشت . سند آن نيكو است و بزار نيز همانند آن را به شكل كاملتري نقل كرده است. و براي اين روايت سندهاي بسياري وجود دارد كه طايفه بزرگي از علما آن را نقل كردهاند ؛ از جمله هيثمي در مجمع الزوائد . من نيز تا اندازهاي كه در توانم بود اين روايات را بعد از تحقيق سندهاي آن ، آنهايي را كه سندش قطعي بوده نقل كردم وگر نه اين روايت طرق بسياري دارد . و ابن عقده نيز آن را در كتابي جداگانه آورده است . ابن حجر عسقلاني در باره حديث غدير گفته : بعضي از روايات غدير صحيح و بعضي از آن حسن هستند . و خلاصه اين كه اين حديث با هر دو قسمتش [ من كنت مولاه ... اللهم وال من والاه] صحيح است ؛ بلكه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل شده ؛ چنانچه براي كساني كه در سند آن تحقيق كردهاند ، مطلب آشكاري است و من به اندازه كافي آن را ذكر كرد گمراه دین 310 عمر 310 یا بلاء دین اسلام310 جهل عرب 310ابا جهل در دین 310کفری310 حرامیان 310 نا اهل کل مذاهب310 نامردیه 310اهل نابکار 310اهل نابکار310 درد کل مذاهب310 نا اهل کل مذاهب 310نابکاراهل دین310نیرنگ310 قاصب مذهب الله 310 مذهب ناحق اهل دین 310گره اهل دینه 310 قفل اهل دین 310 قاصب مذهب الله 310 مخالف اهل دین 310 فاسق دینه 310 نیرنگ310 با اهل منافق310 ملعون و پلید اهل دین 310قاصب بکل دین 310 اهل نابکار 310 بمنافق اول 310 ابله منافقا310 جاهل منافق310 حرامیان عمر310 اباجهل دردین310 فاسق دینه310کفری 310 ابله منافقا 310 منکر310نیرنگ310احمقها احمقها 310 بمار زنگی310کلب کلب هار310 ابله منافقا310جاهل منافق310دلیل نفاقه 310کفری310 منکر 310دلیل نفاقه310جهل عرب310جاهل منافق310جهل عرب 310نیرنگ 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 کفری310 دلیل نفاقه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310 منکر 310 وهابیه منافقی 310 ابله منافقا 310 عمر310 فتنه ها 310+231= 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 +430 مقصر = 971 ظالم -310 عمر ظالم 971-310 عمر = 661 عثمان - 430 مقصر = 231 ابوبکر نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی 310 310ابله منافقا 310جاهل منافق 310به ابحد عمر310نیرنگ 310حرامیان 310جاهل منافق 310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری 310 فاسق دینه 310منکر 310نیرنگ310 عمر310نامردیه310 کفری 310نیرنگ 310گمراه دین310ابله منافقا310 نامردیه310حرامیان 310عمر310منکر 310نمرودی 310نیرنگ310نمرودی310 گمراه دین310 فاسق دینه 310کفری310 قاصبان بدین310حرامزاده پلید310 حرامیان 310بدجنس عالم احمقا 310گبر پلید دین 310 منکر 310سگ هار پلید 310وحشی هاریا 310بابقره 310حاهل منافق 310 بمردک پلید 310حرامزاده پلید310 فاسق دینه310کلب کلب هار310جهل مرکبی 310بمار زنگی 310 رمز زناه310 فسق کلیه310گمراه دین310گمراه دین310 فسق دینها 310گمراه دین 310 جاهل منافق310 فاسق دینه 310 فسق دینها310 دزدان فدکه فاطمه 310دزدان فدکه فاطمه310حرامیان310بی ایمان دین اسلام 310گبرپلید دین310 310 حرامیان310 دقلبازملحد310ببقرها 310بقلدره دینه310کلب کلب هار310 جاهل منافق 310نارجهیما 310سم ری310سامری قوم محمد عمرابن خطاء 310 گمراه دین310جهل مرکبی310با کافرها 310بانادانه دین اسلام310 بمردک پلید310 آشوبا310 دقل بازملحد310کفری310 منکر310سامری310 گمراه دین 310جاهل منافق 310حرامیان 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند 310 منکر 310سگ هارپلید310 310کلب کلب هار310وحشی هاریا310فس قینی310ابله منافقا 310سامری 310سم ری 310 سامری قوم محمد و سامری قوم موسی شجره الملعونه بودند310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 دلیل نفاق 310 و ابوبکر 231به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر احمق ملحد 231 احمق ملحد 231 فاسق ابوبکر231 نفاق 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها231 ادیانی جعلی باطل 231 بابی عقلیها231یاابوسفیانی231دورویه 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231 احمق ملحد231 لانه جاسوسیه 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر 231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 احمق ملحد231 عصیان231فاسق231 قفان231 احمق ملحد 231 قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند 310بمار زنگی 310 نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, ساعت 15:21 توسط برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110+ 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.به ابجد اسلامه حق 245 یعنی فاطمه و علی 245 وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین وزیر پیامبر 476 - 231= 245علی فاطمه 245وصی نبیا 169علی مهدی169 با نماینده بحق محمد علی حسن حسین مهدی 245 اسلامه حق 245 یعنی علی110+ +135= 245 اسلامه حق 245 منظور علی و فاطمه پدر مادر شیعیان میباشنددرود و صلوات خدا بر پدر و مادر شیعیان اهل بیت پیغمبر اسلام
حکم الله حکم قرآن 553 -541 فتنه ها عمر ابوبکر= 12 امام هویت اسلام 553 -541 عمر ابوبکر = 12 قرآن چهار مذاهب باطل دردین اسلام خدایی بایداز خجالت بمیرند ده سال است قادر به جواب گویی نیستند مناظره جاثلیق بزرگ مسیحیان با ابوبکر رکب وبا و شکست ابوبکر خائن منافق قاصب جاه طلب مناظره مامون خلیفه عباسی با علمای 73 فرقه باطل در حقانیت امام علی شیعه یعنی اصل مذهب اصل اسلام110مذهب واقعی الله شیعه میباشد 110یگانه مذهب الله محمد علی 385 شیعه385 با کلمه 66 الله 66 زنده 66 یگانه66آگاه جهان 66دادگاه مذهب 66 ادیان66 الله 66 امام و اسلام خود را ثاب سیزده رجب به ابجد سیزده 86+110علی=196 دین اسلام 196 کلید اسلام196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196 گوهر بحر ولایت علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست گریه و خنده پیامبر اسلام =اصل اسلام 253+132 بدین الله = 385 شیعه 385 دین واقعی جهان اسلام است مذهب واقعی جهان شیعه است به دو ابجد =مجاهد 70+40اصل ولایت 110 علی 110ولی دین110 مجاهد53 احمد53 علی فاطمه53 آل طاها آل یاسین53 مذهب امام اول ثانی ثالث رابع خامس سادس سابع ثامن تاسع عاشرهادی عشر ثانی عشر253+132 اسلام =385 شیعه انسان خلیفه خداوند برای کارهای ارزشی قایل است به ابجد انسان کامل253+132 اسلام= 385 شیعه 385 بانوی عترت الله زهراست سرحلقه انبیایو اولیاء زهراست مومن136 آئینه136علی136به ابجد کبیر وصغیر علی 136 مومن الله202 آئینه الله202 محمد علی202آقای من 20202 امیر المومنین 12 حرف و ابجدش58+12= 70+40 اصل ولایت = 110 علی 110ولی دین 110 دین الهی110 یمین110 اصحا علی 110+135 فاطمه =245 کلید مذهب اسلام 245 علی فاطمه 245 مذهب الله150+46 نماینده الله محمد علی = 19 قرآن 351 یعنی 132 اسلام +202 محمد علی +17 نماز = 351 قرآن 351+34باکلام حق =385 شیعه دین الله130+183مذهب اسلام +72دین الله130 +183مذهب اسلام +72 کاملترین مذهب امامت 72بدین ها= آدم داود پسر قرضاوی مفتی اهل سنت مصر شیعه شد ایجانب تمام دکترین دنیا را به مبارزه علمی علم ابجد ریاضی قرآن دع |
تير 1401 4
ارديبهشت 1401 2 فروردين 1401 1 اسفند 1400 12 بهمن 1400 11 دی 1400 10 آذر 1400 9 آبان 1400 8 مهر 1400 7 شهريور 1400 6 تير 1400 4 خرداد 1400 3 ارديبهشت 1400 2 فروردين 1400 1 اسفند 1399 12 بهمن 1399 11 دی 1399 10 آذر 1399 9 آبان 1399 8 مهر 1399 7 شهريور 1399 6 مرداد 1399 5 تير 1399 4 خرداد 1399 3 ارديبهشت 1399 2 فروردين 1399 1 آبان 1396 8 مهر 1396 7 شهريور 1396 6 خرداد 1396 3 تير 1395 4 خرداد 1395 3 ارديبهشت 1395 2 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 فروردين 1394 1 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 |